پرسش :
در مورد بيوگرافي حضرت امام خميني(ره) و پدر بزرگوار و خانواده ايشان تا قبل از سكونت در خمين توضيح بفرماييد و اين كه آيا پدر ايشان داراي تابعيت هندي بوده يا ايراني؟
پاسخ :
جد اعلاي حضرت امام(ره) به نام «دين عليشاه»[1] از نوادگان مير حامد حسين هندي و از علماي كشمير بوده و در همان ايالت در راه تبليغ دين شربت شهادت نوشيده است. بنابر نقل اهل اطلاع، ايشان اصالتا نيشابوري است، به كشمير مهاجرت كرده، تا نياز دين باوران آن ديار را در حوزه مسايل ديني پاسخگو باشد. از آن شهيد بزرگوار فرزندي به يادگار ماند به نام «سيد احمد» كه پس از شهادت پدر بين سالهاي 1240 تا 1250 هـ .ق از كشمير به نجف و كربلا به منظور تحصيل علوم ديني مسافرت ميكند، او از پدر آموخته بود كه علم مرز نميشناسد و عالم واقعي، همانند پيامر الهي طبيب دوار است، وطن عالم آن جاست كه نياز باشد و دانش او ثمر بيشتر دهد. در آن زمان با كساني آشنا ميشود؛ يكي از آنها فردي به نام «يوسف خان» اهل روستاي «فرقهان» از توابع خمين است. او به نجف رفته بود تا عالمي را براي ارشاد مردم و انجام امور ديني آنان پيدا كند. با علامه «سيد احمد» آشنا مي شود كه مهر مهرباني بر جبين داشت. از او دعوت ميكند تا جهت تبليغ دين به ديار آنها رهسپار شود.
علامه بعد از ساكن شدن در خمين در تاريخ 17 رمضان 1257 هـ .ق با «سكينه خانم» دختر «محمد حسين بيگ» و خواهر يوسف خان ازدواج ميكند. خداوند به آنها چهارفرزند عنايت ميكند، سه دختر و يك پسر كه از همه كوچكتر بوده، او را «مصطفي» نام ميگذارند، او در روز پنجشنبه 29 رجب سال 1278 در هنگامه طلوع آفتاب ديده به جهان گشود.
مصطفي تنها پسري بود كه بايد خون پدر در رگهايش بجوشد. علامه سيد احمد در اواخر سال 1285 يا اوايل 1286 هـ .ق ديده از جهان فروبست، جنازهاش را طبق وصيت نامهاش در كربلا به خاك سپرند، علامه رفت امّا چهرهاش چراغ شهر خمين شد. شهر در عزاي مرادش داغ بر چهره گرفت، زيرا كه آن شيداي شهره شهر، سي سال از جواني تا پيري را در خمين ماند، به تمام آبادي ها رسيدگي كرد به جاهلانش علم و به عالمانش عمل آموخت، به دعاوي مردم رسيدگي، و اگر لازم ميديد خود حكم را اجرا ميكرد.
او مردي بود از سلالة پاك عترت كه عشق به خلق در ديدگانش موج ميزد، قلبش براي خدا ميتپيد، سرنوشت اسلام و مردم ذهن او را به خود مشغول ساخته بود. مردم چنين باور داشتند، با آمدن علامه، بركت و فضيلت در ديارشان خيمه زده است. و شايد در ضمير پنهان ميدانستند در صلب او مردي است كه خواهد آمد، و اين بركت سرانجام بر جهانيان خواهد باريد.
آقا سيد مصطفي موسوي ابتدا در خمين اندكي با مقدمات آشنا شد و سپس به اصفهان رفت، و از آن جا به نجف عزيمت كرد تا از مرحوم ميرزاي شيرازي كه مرجع شيعيان بود، فقه بياموزد، پس از مدتي تحصيل، عالمي شد كه او را آيت الله خطاب ميكردند، و آن قدر درخشيد كه بزرگان خمين او را فخر المجتهدين ناميدند. بيست و هفت سال مردم در انتظار به سر بردند تا آقا مصطفي برگردد و به جاي پدر بنشيند. با دعوتهاي رسمي و پياپي نجابت را در اجابت دانست و به خمين برگشت، رياست مدارس علميه خمين را نيز عهدهدار شد.[2]
تقدير مقدر ساخت، همسري برگزيد كه علم را پاس بدارد و شيره جانش طاهر باشد تا آن كه سينه بر لبان فرزندانش ميگذارد جانشان را پاكيزگي بخشد. آقا مصطفي با «حاجيه خانم احمدي» دختر آقا ميرزا احمد مجتهد خوانساري ازدواج كرد و اسم همسرش را هاجر گذاشت. از آن جا به اصفهان، و دوباره راهي نجف شد. پس از مدتي به دعوت مردم خميني به زادگاه خود باز گشت و رسالت پدر را انجام داد. آخرين فرزند آقا مصطفي، در سالروز ولادت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ به دنيا آمد، بيستم جمادي الثاني سال 1320 هـ .ق برابر با اوّل مهرماه 1281 هـ .ش، پدر وقتي چهره نوزاد خود را ديد با شور و شوق گفت: پسرم، عشق من، روح الله من، جان من، روح الله من. مادر كه هاجر نام داشت، خيلي دوست داشت اسم فرزندش اسماعيل باشد، امّا در برابر آقا مصطفي گفت: چه نام زيبايي، و اين گونه روح الله نام نوزادي شد كه در سالروز ولادت حضرت زهرا از جهان جنين به جبين جهان آمد.
امّا تقدير راز و رمزهاي شگفت دارد. روح الله چهار ماه و بيست روز بيشتر در آغوش پدر نماند، او هنوز نميتوانست بابا بگويد كه پدر به قصد سفر، آخرين بوسه بر گونه پسر زد و رفت و ديگر برنگشت. آقا مصطفي كه ميرفت تا نداي مظلومان خمين را به ساير بلاد برساند تا شايد گشايشي شود،در ميانه راه اراك شهيد و روح الله در همان اوان كودكي يتيم شد. امّا اين افتخار نصيب ديار خمين شد، دياري كه آغوش گشود تا يادگار مردي را كه ملقب به «هندي» بود پرورش داده و خميني لقب دهد.
از آن چه گفته آمد، معلوم ميشود كه پدر حضرت امام، به نقلي اجداد ايشان ايراني و از نيشابور بوده است. امّا مسأله تابعيت به گونهاي كه امروز مطرح است و با كمال تأسف مسلمانان را در حصار تنگ جغرافيايي محدود ميكند، در آن دوران مطرح نبوده است، يك مسلمان به ويژه عالم متعلق به جهان اسلام بوده است. در ايران آن زمان شناسنامه نبود مقررات احصائيه و سجل احوال در سال 1279 در سال نخست وزيري وثوق الدوله (حسن وثوق) در تهران به اجرا در آمد، امّا قانون آن در سال 1304 از مجلس گذشت. پدر حضرت زودتر از اينها با دار فاني وداع كرده بود. فارغ از اين قيد و بندها، علامه سيد مصطفي پدر حضرت امام (ره)، داراي هر تابعيتي باشد، متولد ايران و خدمتگزار به اين مردم بوده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
سيد علي قادري، خميني روح الله، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378.
خاطرات آيت الله پسنديده، به كوشش محمد جواد مرادي نيا، تهران، نشرحديث، 1374.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . كلمه شاه به معناي سيد است.
[2] . سيد علي رضا، آيينه دانشوران، تهران، 1353.
جد اعلاي حضرت امام(ره) به نام «دين عليشاه»[1] از نوادگان مير حامد حسين هندي و از علماي كشمير بوده و در همان ايالت در راه تبليغ دين شربت شهادت نوشيده است. بنابر نقل اهل اطلاع، ايشان اصالتا نيشابوري است، به كشمير مهاجرت كرده، تا نياز دين باوران آن ديار را در حوزه مسايل ديني پاسخگو باشد. از آن شهيد بزرگوار فرزندي به يادگار ماند به نام «سيد احمد» كه پس از شهادت پدر بين سالهاي 1240 تا 1250 هـ .ق از كشمير به نجف و كربلا به منظور تحصيل علوم ديني مسافرت ميكند، او از پدر آموخته بود كه علم مرز نميشناسد و عالم واقعي، همانند پيامر الهي طبيب دوار است، وطن عالم آن جاست كه نياز باشد و دانش او ثمر بيشتر دهد. در آن زمان با كساني آشنا ميشود؛ يكي از آنها فردي به نام «يوسف خان» اهل روستاي «فرقهان» از توابع خمين است. او به نجف رفته بود تا عالمي را براي ارشاد مردم و انجام امور ديني آنان پيدا كند. با علامه «سيد احمد» آشنا مي شود كه مهر مهرباني بر جبين داشت. از او دعوت ميكند تا جهت تبليغ دين به ديار آنها رهسپار شود.
علامه بعد از ساكن شدن در خمين در تاريخ 17 رمضان 1257 هـ .ق با «سكينه خانم» دختر «محمد حسين بيگ» و خواهر يوسف خان ازدواج ميكند. خداوند به آنها چهارفرزند عنايت ميكند، سه دختر و يك پسر كه از همه كوچكتر بوده، او را «مصطفي» نام ميگذارند، او در روز پنجشنبه 29 رجب سال 1278 در هنگامه طلوع آفتاب ديده به جهان گشود.
مصطفي تنها پسري بود كه بايد خون پدر در رگهايش بجوشد. علامه سيد احمد در اواخر سال 1285 يا اوايل 1286 هـ .ق ديده از جهان فروبست، جنازهاش را طبق وصيت نامهاش در كربلا به خاك سپرند، علامه رفت امّا چهرهاش چراغ شهر خمين شد. شهر در عزاي مرادش داغ بر چهره گرفت، زيرا كه آن شيداي شهره شهر، سي سال از جواني تا پيري را در خمين ماند، به تمام آبادي ها رسيدگي كرد به جاهلانش علم و به عالمانش عمل آموخت، به دعاوي مردم رسيدگي، و اگر لازم ميديد خود حكم را اجرا ميكرد.
او مردي بود از سلالة پاك عترت كه عشق به خلق در ديدگانش موج ميزد، قلبش براي خدا ميتپيد، سرنوشت اسلام و مردم ذهن او را به خود مشغول ساخته بود. مردم چنين باور داشتند، با آمدن علامه، بركت و فضيلت در ديارشان خيمه زده است. و شايد در ضمير پنهان ميدانستند در صلب او مردي است كه خواهد آمد، و اين بركت سرانجام بر جهانيان خواهد باريد.
آقا سيد مصطفي موسوي ابتدا در خمين اندكي با مقدمات آشنا شد و سپس به اصفهان رفت، و از آن جا به نجف عزيمت كرد تا از مرحوم ميرزاي شيرازي كه مرجع شيعيان بود، فقه بياموزد، پس از مدتي تحصيل، عالمي شد كه او را آيت الله خطاب ميكردند، و آن قدر درخشيد كه بزرگان خمين او را فخر المجتهدين ناميدند. بيست و هفت سال مردم در انتظار به سر بردند تا آقا مصطفي برگردد و به جاي پدر بنشيند. با دعوتهاي رسمي و پياپي نجابت را در اجابت دانست و به خمين برگشت، رياست مدارس علميه خمين را نيز عهدهدار شد.[2]
تقدير مقدر ساخت، همسري برگزيد كه علم را پاس بدارد و شيره جانش طاهر باشد تا آن كه سينه بر لبان فرزندانش ميگذارد جانشان را پاكيزگي بخشد. آقا مصطفي با «حاجيه خانم احمدي» دختر آقا ميرزا احمد مجتهد خوانساري ازدواج كرد و اسم همسرش را هاجر گذاشت. از آن جا به اصفهان، و دوباره راهي نجف شد. پس از مدتي به دعوت مردم خميني به زادگاه خود باز گشت و رسالت پدر را انجام داد. آخرين فرزند آقا مصطفي، در سالروز ولادت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ به دنيا آمد، بيستم جمادي الثاني سال 1320 هـ .ق برابر با اوّل مهرماه 1281 هـ .ش، پدر وقتي چهره نوزاد خود را ديد با شور و شوق گفت: پسرم، عشق من، روح الله من، جان من، روح الله من. مادر كه هاجر نام داشت، خيلي دوست داشت اسم فرزندش اسماعيل باشد، امّا در برابر آقا مصطفي گفت: چه نام زيبايي، و اين گونه روح الله نام نوزادي شد كه در سالروز ولادت حضرت زهرا از جهان جنين به جبين جهان آمد.
امّا تقدير راز و رمزهاي شگفت دارد. روح الله چهار ماه و بيست روز بيشتر در آغوش پدر نماند، او هنوز نميتوانست بابا بگويد كه پدر به قصد سفر، آخرين بوسه بر گونه پسر زد و رفت و ديگر برنگشت. آقا مصطفي كه ميرفت تا نداي مظلومان خمين را به ساير بلاد برساند تا شايد گشايشي شود،در ميانه راه اراك شهيد و روح الله در همان اوان كودكي يتيم شد. امّا اين افتخار نصيب ديار خمين شد، دياري كه آغوش گشود تا يادگار مردي را كه ملقب به «هندي» بود پرورش داده و خميني لقب دهد.
از آن چه گفته آمد، معلوم ميشود كه پدر حضرت امام، به نقلي اجداد ايشان ايراني و از نيشابور بوده است. امّا مسأله تابعيت به گونهاي كه امروز مطرح است و با كمال تأسف مسلمانان را در حصار تنگ جغرافيايي محدود ميكند، در آن دوران مطرح نبوده است، يك مسلمان به ويژه عالم متعلق به جهان اسلام بوده است. در ايران آن زمان شناسنامه نبود مقررات احصائيه و سجل احوال در سال 1279 در سال نخست وزيري وثوق الدوله (حسن وثوق) در تهران به اجرا در آمد، امّا قانون آن در سال 1304 از مجلس گذشت. پدر حضرت زودتر از اينها با دار فاني وداع كرده بود. فارغ از اين قيد و بندها، علامه سيد مصطفي پدر حضرت امام (ره)، داراي هر تابعيتي باشد، متولد ايران و خدمتگزار به اين مردم بوده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
سيد علي قادري، خميني روح الله، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378.
خاطرات آيت الله پسنديده، به كوشش محمد جواد مرادي نيا، تهران، نشرحديث، 1374.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . كلمه شاه به معناي سيد است.
[2] . سيد علي رضا، آيينه دانشوران، تهران، 1353.