چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چرا هر چه جامعه پيشرفته تر مي شود مذهب كم رنگ تر مي شود، خصوصاً در نسل جديد؟


پاسخ :
پاسخ دقيق به اين پرسش نيازمند تحقيق و مطالعه ميداني گسترده و استفاده از مفاهيم علوم اجتماعي و نيز مطالعات روان شناسي اجتماعي و روان شناسي فردي است. اما به طور اختصار به چند عامل كه عمومي ترند اشاره مي كنيم البته به اجمال:
1. گسترش روز افزون ارتباطات و نزديك شدن مردم جهان به يكديگر، باعث انتقال باورها و آداب و رسوم و به طور كلي فرهنگ يك ملت به ملت ديگر مي شود. و روشن است كه در اين ميان كساني كه از ابزار و ادوات قوي تبليغاتي برخوردار باشند، قدرت تأثير گذاري آنها بر ساير كشورها بيشتر خواهد بود. بنابراين طبيعي است كه مردم ساير كشورهاي جهان تحت تأثير تفكرات غير بومي و وارداتي قرار گيرند و داشته هاي خود را به فراموشي بسپارند. و از آن جا كه فرهنگ مسلط و غالب در دنياي امروز فرهنگ غربي است كه جايگاه مذهب در آن به شدت ضعيف شده است، اثر قهري ارتباط بين كشورهاي مختلف جهان، تنزل جايگاه دين در انديشه انسان هاست. ناگفته نماند كه ارتباط بين فرهنگها هم مي تواند به صورت تبادل و تعامل فرهنگي باشد و هم به صورت تهاجم فرهنگي،[1] كه متأسفانه آن چه بيشتر در دنياي ما وجود دارد تهاجم است نه تبادل، تا جايي كه كساني حاضرند براي ترويج آزادي و دموكراسي (آن چنان كه خود مي پسندند)، هزاران انسان بي گناه را در خون خود غرقه كنند.
2. اثر ديگر گسترش فناوري اطلاعات، امكاني است كه اين پيشرفت در اختيار افراد قرار مي دهد تا هر آن چه را كه بخواهند و منفعت آنان اقتضاء كند به ديگران عرضه كنند، و روشن است كه در اين ميان فراوانند كساني كه به هيچ چيز معتقد نيستند. و با سوء استفاده از تكنولوژي برتر امروز عقايد باطل و حتي تصاوير منحرف كننده و فيلمها و كتاب هاي غير ديني و ضد اخلاقي و ... را در سراسر جهان انتشار دهند. و طبيعي است كه همه انسان ها در يك سطح قرار ندارند، و بسياري از افراد تحت تأثير اين القاءات و بلكه وساوس شيطاني قرار مي گيرند، و البته نوجوانان و جوانان، به دلايل مختلف از جمله محيط پذيري شديد كه از خصايص ايشان است، و نيز عدم تربيت كامل و صحيح در فرهنگ خودي، و عدم آشنايي با مواريث ديني خود آسيب پذيرترند.
3. عامل ديگري كه در اين عرصه مي تواند مورد اشاره قرار گيرد، ضعف كشورهاي اسلامي و به طور كلي جهان سوم از لحاظ تبليغاتي و نيز ابزارهاي فرهنگي براي مقابله با فرهنگ هاي وارداتي است. به گونه اي كه در بسياري از مناطق جهان و حتي كشور خودمان از داشتن حداقل امكانات آموزشي و تربيتي محرومند.
4. مجموعه عوامل ديگري را نيز مي توان در اين زمينه فهرست كرد: از جمله وجود حكومت هاي استبدادي و وابسته به غرب، روشنفكران تأثير پذيرفته از فرهنگ غيرديني كه در جامعه خود صاحب نفوذ بوده اند، استعمار و اقليت هاي مذهبي فعال و گاهي عمل كرد ناصحيح برخي دينداران و يا ناتواني متفكران مذهبي در پاسخ گويي به پرسشها ... اما به نظر مي رسد مهم ترين عامل ضعف دين داري در دنياي پيشرفته عاملي است كه در عنوان پنجم به آن اشاره مي كنيم.
5. يكي از عوامل مهم پذيرش و عدم مقابله با فرهنگ وارداتي غرب، اين است كه در بسياري از كشورهاي جهان اصولاً اراده اي براي مبارزه با آن وجود ندارد. بررسي علل اين وادادگي در برابر غرب به درازا خواهد كشيد، ‌اما براي تبيين مسأله جملاتي را ذكر مي كنيم و ادامه بررسي را به خود شما پرسش گر محترم واگذار مي كنيم. به عنوان اصلي ترين نكته بايد توجه داشته باشيم كه تمدن و فرهنگ هر كشور و هر ملت و بلكه هر انساني به نوع بينش فلسفي او نسبت به جهان و انسان بستگي دارد.[2] و هيچ انساني خالي از اين نوع نگاه يعني نگاه فلسفي به جهان نيست، ‌چرا كه هيچ كس خالي از جهان بيني نيست. هر چند بسياري از مردم جهان حتي كلمه فلسفه را نشنيده اند ولي اين نكته منافاتي با داشتن ديدگاه فلسفي نسبت به جهان ندارد، به عنوان مثال كسي كه مي گويد در اين چند روزه دنيا بايد خوش بود، مگر ما چقدر عمر داريم و.. ناخودآگاه پيرو نوعي نگاه اپيكوري و لذت جويانه به جهان است، حتي اگر سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد. با اين مقدمه به اين نتيجه مي رسيم كه اگر نوعي پذيرش نسبت به فرهنگ غرب در جهان وجود دارد، و اين فرهنگ در حال جهاني شدن است، و اكثريت مردم نسبت به اين نوع فرهنگ و تمدن غربي متمايل شده اند، در واقع در ديدگاه فلسفي خود نسبت به جهان به نگاه مشتركي رسيده اند. يعني غربيان و شرقيان و اهالي خاور دور و آمريكاي جنوبي و همه و همه از يك روزنه واحد و يا لااقل نزديك به هم، جهان را مي نگرند. و جهان بيني مشتركي دارند. اين نظر گاه چيست و كجاست؟ از آن جا كه ريشه اين فلسفه جهان غرب است، بايد فلسفه حاكم بر جهان غرب را بشناسيم، كه البته چيزي نيست به جز اومانيسم و نگاه انسان مدارانه به عالم و آدم.[3]
نگاه اومانيستي محور همه عالم را بشر مي داند و صد البته بشري كه او تعريف مي كند، نه انساني كه ما مي شناسيم و داراي فطرت الهي است، بلكه انسان در فلسفه اومانيستي موجودي است زميني، كه براي بقاي در همين زمين ساخته شده و روزي هم فاني خواهد شد. اين جهان بيني، فرهنگ و تمدن خاص خود را در غرب ايجاد كرده است. و غرب را به عنوان جهان پيشرفته به ديگران معرفي كرده است. تمدن امروز غرب ريشه در خاك اومانيسم دارد. جايگاه دين در اومانيسم حداكثر كليساست، و بيرون از ديوارهاي كليسا آن چه حكومت مي كند انسان واگسسته از خداست.[4] پس دين به شرطي تحمل مي شود كه مزاحمتي براي بشر مداري و دنياپرستي نداشته باشد. ما نيز پذيرفته ايم كه آنها پيشرفته اند و ما نيز در پي پيشرفت هستيم و آن را مطالبه مي كنيم. اگر به همين صورت و در همين مسير حركت كنيم سرنوشتي به جز دنياي غرب نخواهيم داشت، چرا كه بسياري از مبادي فلسفي آنها را پذيرفته ايم.
زاويه نگاه ديگري نيز در اين بحث وجود دارد، و آن اين كه آن چه امروز پيشرفت ناميده مي شود در واقع چيزي نيست به جز تلاش براي زندگي بهتر در اين دنيا، به عبارت ديگر تمام علم و تكنولوژي بشري و نيز تمامي همت و نيروي دولتها و اكثريت انرژي تحقيقاتي دانشگاه ها مصروف اين مي شود كه راهي براي حل مشكلات دنيوي بشر يافته و زندگي را براي او شيرين تر كنند. و در يك كلام، همه به طرف دنيا مي روند. هر چند استفاده از دنيا و امكانات مادي امر مذمومي نيست، و آن چه كه مورد مذمت است دلبستگي به دنيا و حيات دنيوي است، ولي اگر دنيا هدف ما باشد، و همه براي راحتي در اين دنيا تلاش كنند آيا با چيزي به جز دلبستگي به دنيا و محبت با آن رو به رو هستيم. نگاهي به آموزه هاي ديني و معارف اسلامي نشان مي دهد كه بين دنيا خواهي و آخرت و دنياخواهي و دين خواهي تضاد كامل برقرار است.[5] و دنياخواهي باعث غفلت از مبدأ و معاد است،[6] و اگر جامعه اي هدف خود را دنيا قرار دهد، دين گريزي در آن جامعه پديده بديعي نخواهد بود، بلكه سرنوشت محتوم چنين جامعه اي، بي ديني است. ما راهي نداريم به جز اين كه در تصورات خود تجديد نظر كرده و توسعه و پيشرفت را از ديدگاه اسلامي تعريف كرده و آن را بر مباني فلسفي و جهان بيني ديني خود استوار گردانيم.
نكته اي كه در پايان بايد بر آن تأكيد شود اين است كه عليرغم ظاهر پرطمطراق بي ديني در دنياي مدرن انسان هايي در جهان معاصر به دين داري مي گرانيد رو به تزايدند و نه تنها به ظواهر كه دين داري اين نسل جديد كاملاً ناظر به حقيقت و باطن دين مي باشد. مظاهر اين رشد فزاينده در سراسر جهان قابل مشاهده است تلاش كنيم كه اين شمع فروزان به خورشيدي درخشان تبديل شود.
براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به:
1. جامعه شناسي غرب گرايي، علي محمد نقوي، انتشارات امير كبير، 1377.
2. مجله سروش انديشه، شماره 3 ـ 4، تابستان و پاييز 1381، مقاله معضل دين داري در دنياي جديد، احمد رزاقي، ص 192 ـ 209.
3. فرهنگ، خرد، آزادي، رضا داوري اردكاني، نشر ساقي، 1378، مقاله دين و تجدد.
قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ : حب الدنيا اصل كل معصية و اول كل ذنب؛
پيامبر گرامي اسلام فرمودند: دنيا دوستي اصل و اساس هر معصيت و سرآغاز هر گناهي است.[7]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . درباره بحث تهاجم و تعامل فرهنگي ر.ك: مجله قبسات، شماره 14، زمستان 1378.
[2] . در اين مورد ر.ك: زرشناس، شهريار؛ فرهنگ، سياست، فلسفه؛ انتشارات برگ، تهران، 1371، ص 9 ـ 15.
[3] . بيات عبدالرسول و ديگران، فرهنگ واژه ها، موسسه انديشه و فرهنگ ديني، قم، 1381، ص 39.
[4] . ر.ك: همان، ص 39 ـ 54.
[5] . ر.ك: ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، دار الحديث، 1419، ‌بيروت، ج 2، ص 911، باب 1249، افتراق الدنيا عن الآخرة،
[6] . ر.ك: ‌به آيات 35 جاثيه، 70 انعام، و آيات فراوان ديگري كه تعبير غرتكم الحياة الدنيا در آنها آمده است و نيز آيه 7 يونس، و 107 ـ 108 نحل.
[7] . ري شهري، همان، ص 896، حديث 5816.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.