چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

كساني كه به مراتب بالاي عرفان رسيده اند، مساله پرستش و عبادت و شريعت را چگونه تفسير مي كنند؛ به خصوص كه برخي از اعمال را ترك مي كنند؟


پاسخ :
برخي از مشايخ تصوف، با اشاره يا تصريح، چنين اظهار مي كنند كه گويا حقيقت يافتگان، بي نياز از شريعت مي گردند و پس از دستيابي به گوهر حقيقت ، صدف شريعت را وا مي نهند! (1) هر چند برخي از آنان معتقدند: بهتر است تا آنجا كه مي شود پايبند شريعت بمانند و بندگي خداوند را به جا آورند؛ از اين رو گاه كه فرصت حضور در نماز جمعه را پيدا نمي كنند و يا نمي توانند عبادتي را در وقت ان به جا آورند، از ترك آنها دلتنگ شده و سعي در اداي قضاي آن دارند (2)
اين دسته از صوفيان، گاهي برخي از آيات قرآن را دستاويز خويش ساخته و با تمسك به آيه (و اعبد ربك حتي ياتيك اليقين) (3) بزرگان طريقت را يقين يافتگاني مي دانند كه از عبادت و شريعت ، بي نياز گشته اند.
چو عارف با يقين خويش پيوست
رسيده گشت مغزو پوست بشكست(4)
بر همين اساس ، فرقه اي به نام واصليه معتقدند: نماز، روزه، زكات، حج و احكام ديگر از بهر آن نهاده اند تا اول ، شخص بدان مشغول شود و تهذيب اخلاق حاصل كند و او را معرفت حق حاصل شود، و چون معرفت حاصل شد، واصل بود... و چون واصل شد، تكليف از وي برخواست». (5)
برخي از اهل تصوف شريعت گريز، براي آنكه بي نيازي خود را از شريعت با پايبندي پيامبران به شريعت توجيه نمايند، واصلان را به سه دسته تقسيم مي كنند:
يك. آنان كه به كلي در درياي مستي و بيخودي فرو مي غلتند و به ساحل هوشياري باز نمي گردند. اينان از آن رو كه عقل و خرد خويش را از كف داده اند، از بند تكليف و عبادت رهايي مي يابند.
دو. برخي گه مست اند و گه هوشيار. اينان در زمان هوشياري از دو جهت بايد احكام شرعي را رعايت كنند: نخست براي آنكه خود از دو رنگي نجات يافته، در درياي وحدت استقرار يابند، دوم اينكه بتوانند ارشاد و راهنمايي ديگران را بر عهده گيرند.
سه. دسته اي ديگر از حقيقت يافتگان پس از آنكه در درياي وحدت غوطه ور شدند، مامور به دستگيري از در راه ماندگان مي گردند و از اين جهت ، بار تكليف و عبادت از دوش آنان برداشته نمي شود.
بر اين اساس صوفياني كه به كلي عبادت را وانهاده اند، در دسته اول و آنان كه گاهي از شريعت فرمان نمي برند، در دسته دوم جاي مي گيرند. پيامبران الهي نيز با قرار گرفتن در دسته سوم از دو گروه پيشين تمايز مي يابند. (6)
بايد توجه كرد كه:
يكم. بسياري از عارفان حقيقي و راستين ، حقيقت را بي طريقت و اين دو را بي شريعت دست نايافتني مي دانند. اينان هيچ گاه دست از اعمال ظاهري بر نمي دارند و احوال و ملكات باطني را، جز از راه عبادت و رياضت هاي شرعي نمي جويند. (7)
بسياري از صوفيان نام آور ، حقيقت بي شريعت را كفر و زندقه مي خوانند (8) و آن دو را به منزله روح و جسم مي دانند. (9) برخي از آنان تاكيد مي كنند كه كه در صورتي مي توان ميوه حقيقت را از شاخه طريقت چيد كه ريشه شريعت تباه نشده باشد. بر اين اساس، در عباداتي همچون نماز، هر سه مرتبه فراهم آمده است. (10)
عين القضاة همداني مي گويد: «هر كه نماز دوست ندارد، نشان آن است كه خدا محبوب او نيست». (11) گروهي از عارفان حقيقي به صراحت پيروي از شريعت را تا هنگام مرگ لازم مي شمارند. (12) حكايت ذيل در اين خصوص شنيدني است:
«بايزيد را نشان دادند كه فلان جاي پيري است بزرگ . به ديدن او رفت، چون نزديك او رسيد، آن پير آب دهن سوي قبله انداخته بود. در حال بازگشت ، او را ناديده گفت: اگر او را در طريقت قدمي بودي، خلاف شريعت بر وي نرفتي» (13)
دوم. سير و سلوك معنوي مانند سفرهاي جسماني نيست؛ در سفر معنوي و روحاني تنها در صورتي قدم به وادي حقيقت مي گذاريم كه منزلگاه شريعت را از دست ندهيم. هنگامي كه عقل و نقل بر نياز هميشگي انسان به عبادت تاكيد مي ورزند، بايد شريعت را همچون پوستي بدانيم كه وجود آن همواره براي محافظت از مغز ضروري است و با كنار گذاشتن آن، نه تنها پوست ، كه مغز را نيز از دست مي دهيم. بايد سالك را با كسي سنجيد كه از پله هاي ديوار عمارتي بالا مي رود؛ به طوري كه اگر پله هاي زيرين فرو ريزد، قسمت هاي بالاتر به شكل مهيب تري فرو مي ريزد. (14)
سوم. ايه (و اعبد ربك حتي ياتيك اليقين) مستمسك مناسبي براي برخي از صوفيان شريعت گريز نيست؛ زيرا غالب مفسران شيعه و سني «يقين» را در اين آيه به معناي مرگ دانسته اند كه با فرا رسيدن آن، پرده هاي جهل و ناداني كنار مي رود و همگان به يقيني كامل دست مي يابند (15) علاوه بر آنكه از منظر صاحب نظران ادبيات عرب، كلمه حتي ـ هنگامي كه بر سر فعل مضارع در مي آيد ـ علت كاري را بيان مي كند؛ نه آنكه زمان به پايان رسيدن آن را نشان دهد. از اين رو مي توان آيه شريفه را نشانگر آن دانست كه دستيابي به يقين ـ كه يكي از بالاترين كلمات انساني است ـ تنها از راه عبادت ممكن مي گردد؛ نه آنكه پس از رسيدن به يقين، نيازي به عبادت باقي نباشد. (16)
چهارم. دسته بندي واصلان و توجيه پايبندي پيامبران به شريعت، ناروا است! آيا در خصوص پيامبري كه آن همه عبادت را سزاوار مقام خداوندي نمي داند و شعار «ما عبدناك حق عبادتك» (17) سر مي دهد، مي توان گفت: عبادت پيش ايشان «مقصود بالعرض» است ، به جهت ارشاد و تكميل غير؟! محمد غزالي به خوبي به اين نكته اشاره دارد كه اگر پيامبر براي مصلحت خلق به عبادت مي پرداخت ، چرا اين شريعت گريزان ـ كه دين خود را در قله (18) مي دانند ـ چنين نكنند و با پشت كردن به شريعت و ترويج اباحيگري ، خلقي را تباه سازند؟ (19)
ابن عربي، اصلا شيخي را كه از شريعت، تجاوز كند ـ اگر چه بالاترين مقام را ادعا نمايد ـ شايسته بيعت نمي داند. او در فتوحات مي گويد: راه همواره حقيقت، همين شريعت است. هر كه در اين جاده حركت كند، به حقيقت خواهد رسيد. اصولا ما جز شريعت راهي به سوي خداوند نداريم. هر كس ادعا كند كه اينجا راهي به سوي خدا هست؛ اما آن راه در خلاف راه شريعت است، سخن او ياوه و شايسته پيروي نيست. اگر چه در حال و هواي شخصي خود صادق و راستگو باشد . آن كس كه از شريعت فاصله گرفته باشد، شايسته پيروي تو نيست، هر چند كه از پيشگاه خداوند خبر آورده باشد. (20)
پی نوشتها:
1- به عنوان نمونه نگا: مثنوي معنوي، دفتر 5، بخش ديباچه، مقالات شمس تبريزي ، ج 2، صص 144 معارف سلطان ولد ، ص 303.
2- به عنوان نمونه نگا: الفتوحات المكية، ج 3، صص 413-412؛ مقالات شمس تبريزي ، ج 2، صص 144-145 و ج 1 ص 304؛ الفصل في الملل و الاهواء و النحل ، ج 4، ص 188.
3- حجر (15)، آيه 99.
4- گلشن راز.
5- نگا: تبصرة العوام، ص 131؛ تذكرة الاولياء، ص 198؛ حيلة الاولياء ، ج 10، صص 35 و 36.
6- نگا: مناقب العارفين، ج 2، ص 724؛ مقالات شمس تبريزي، ج 1، ص 140 ؛ مفاتيح الاعجاز، صص 301-300.
7- به عنوان نمونه نگا: عرفان و عارف نمايان، صص 86-87.
8- عوارف المعارف، ص 78، كتاب المعرفة، ص 98.
9- ابعاد عرفاني اسلام، ص 182.
10- همان، ص 265.
11- نامه هاي عين القضاة همداني، ج 2، ص 20.
12- نگا: الرسالة القشرية ، صص 20، 30، 42؛ نفحات الانس، ص 13؛ حلية الاولياء، ج 10، ص 121؛ طبقات الصوفيه، ص 199؛ فتوحات مكية ، ج 2، ص 742 و ج 4، ص 544.
13- تذكرة الاولياء ، ص 162، اوراد الاحباب، ج 2، ص 49.
14- نگا: الميزان، ج 2، صص 199 و 200 ؛ مقالات فلسفي، ج 2، صص 148 و 149.
15- نگا: روح المعاني، ج 14، صص 79 و 80؛ التفسير الكبير، ج 19، صص 171 و 172؛ الكشاف، ج 2، ص 592؛ مجمع البيان، ج 5-6، ص 534؛ التبيان، ج 6، ص 356؛ الميزان، ج 12، صص 195 و 196.
16- النحو الوافي، ج 2، صص 447-446؛ شيعه در اسلام، ص 43.
17- بحار الانوار، ج 68، ص 235.
18- قله، خم و سبوي بزرگ را مي گويند و آب در قله همان است كه در فقه اماميه «آب كر» خوانده مي شود و صرف ملاقات بانجاست، آن را نجس نمي گرداند. بسياري از مشايخ تصوف دروغين از اين نكته فقهي بهره برده و گناه را براي بزرگان طريقت بي ضرر دانسته اند.
19- كيماي سعادت، ص 90.
20- الفتوحات المكية، ج 2 صص 133، 364-366، 383.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.