پرسش :
امام خمینی (ره) میفرمایند: اگر فرد لایقی که دارای دو خصوصیت آگاهی به قانون الهی و عدالت باشد، به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی که حضرت رسول اکرم (ص) در ادارهی جامعه داشت را دارا میباشد و بر همه لازم است که از او اطاعت کنند و ... . حال عدالت در حکومت اسلامی به چه معناست؟ مصادیق آن در جامعه کنونی ما چیست؟ و از کجا بفهمیم که ولیفقیه ما عادل است؟
پاسخ :
سؤال مذکور دارای چند بخش مجزا است که باید جداگانه پاسخ داده شود:
الف – واژهی «عدل» که در مقابل «ظلم» قرار داد، به معنای «قرار گرفتن هر چیزی در جای اصلی خود» میباشد ـ و نه مساوات بین هر چیزی -. این معنا در همه جا و هر موضوعی و از جمله «حکومت» صادق میباشد و از اهداف اساسی اسلام عزیز، برقراری عدل و قسط در جامعه و به وجود آوردن اعتدال کامل در امت اسلامی و جامعه است.
بدیهی است که تحقق چنین آرمانی در یک جامعه (کوچک مانند خانواده یا ادراه، یا بزرگ مانند کشور یا جهان) با شعار یا حتی خواستن آحاد آن جامعه میسر نمیباشد، بلکه مستلزم برخورداری از عوامل متعددی است که از جمله میتوان به عوامل ذیل اشاره نمود:
- برخورداری از تعریف صحیح: به عنوان مثال: تعریف از اعتدال، اقتصاد، کار، کارگر، رشد، رفاه، آزادی و ... . پس، اگر تعاریف ناصحیح باشد و بر اساس آنها برنامهای برای اجرا و تحقق عدالت تدوین گردد، به طور قطع نتیجهای جز تجلی و استقرار ظلم نخواهد داشت.
- بر خورداری از قوانین صحیح: اگر در یک خانواده، یک کشور و یا جامعهی جهانی، قوانین درست، متقن و جامعی در همهی زمینهها وجود نداشته باشد، نه تنها استقرار کامل عدالت در آن جامعه محال است، بلکه به طور حتم ظلم جاری و ظالم حاکم میگردد. (مانند شرایط امروز جهان).
- ضمانت اجرای قانون: برخورداری از قوانین متقن و صحیح شرط لازم برای اجرای عدالت است، اما شرط کافی نیست. چرا که افراد عاصی و قانونشکن نیز بسیارند. لذا «قانون» حتماً باید ضمانت اجرا داشته باشد. چنان چه در هر جامعهای که قانونی حاکم است، ضمانت اجرایی نیز معین شده است.
- برخورداری از «رهبری و حکومت»: اگر حکومتی برقرار نباشد و حکومت رهبر نداشته باشد، قانون و ضمانت اجرایی آن محقق نمیگردد. چنان چه هیچ قانونی کاملتر از قوانین الهی نمیباشد و هیچ ضمانت اجرایی محکمتر از قیامت نمیباشد، اما تا حکومت اسلامی استقرار نیابد و از حاکم عادل برخوردار نباشد، این قوانین نیز به اجرا در نخواهند آمد.
پس همانگونه که با استناد به بیانات حضرت امام خمینی (ره) اشاره نمودید، برقراری حکومت لازم و بیعت و اطاعت از حاکمی که آگاه به فقه اسلامی و عادل باشد «ولی امر یا ولی فقیه» واجب است.
ب – اما، در مورد مصادیق بر قراری عدالت در جامعهی کنونی ما، باید دقت شود که «حکومت اسلامی»، ابداء و خلقت الهی نیست که به محض فرمان «باش»، بدون هیچ نقصی «بود» بشود.
این حکومت اسلامی به دست مردم در کشور پهناوری استقرار یافته است که دست کم سیصد سال تحت یوق استعمار و استثمار انگلیس، روسیه، آمریکا و سلطهی مخفی اسرائیل قرار داشت و همهی هویتاش مخدوش و عزتش لگدمال شده بود. سرمایههای این کشور به غارت رفته و فرهنگاش دستخوش غربزدگی، آن هم از نوع جهان سومی شده بود. شهرهای بزرگ و مراکز استان بیش از یک یا دو یا سه خیابان اصلی نبودند و روستاهایش ویران و روستا نشینانش در فقر کامل به سر میبردند. تا جایی که حتی برخی از موجودیت برق، خبر هم نداشتند و ... ! حال چگونه ممکن است که عدالت در این کشور ظرف سه دهه محقق گردد؟! آن هم با وجود دشمنیهای خارجی، داخلی و تحمیل حوادثی چون: جنگ – تحریم اقتصادی – تهاجم و شبیخون فرهنگی – جنگ نرم و عملیاتهای ستون پنجم.
لذا باید دقت نمود که «حکومت عدل اسلامی»، حکومتی است که به سوی برقراری «عدالتهای فردی و اجتماعی» گام بردارد، نه این که به محض استقرار، در یک چشم به هم زدن، عدل را جاری سازد! چنین امری ممکن نیست.
استقرار دولت اسلامی، تشکیل مجلس قانونگذاری، قوهقضاییه ... و سایر نهادهای اجرایی کشور و کلیهی طرحها، برنامهها، اختصاص بودجهها، رشد کمی و کیفی مراکز تحصیلی و علمی و ... همه گامهایی است که به سوی مساعد سازی زمینههای اجرای عدالت اجتماعی بر اساس فرامین الهی در اسلام صورت پذیرفته و میپذیرد. و اگر انتخابهای مردم، همت مسئولین و ... بهتر باشد، نتایج مطلوب زودتر و بیشتر محقق خواهد شد.
بدیهی است که نه تنها حاکمی عالمتر، قویتر، حکیمتر و عادلتر از شخص پیامبر اکرم (ص) نداریم، بلکه مخلوق و انسانی شریفتر و کاملتر از او نیز وجود ندارد و پس از ایشان معصومین (ع) و در رأسشان حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام. حال کدام یک توانستند حکومت «عدل» را به مفهوم مطلق آن (حتی در جامعهی خود) برقرار نمایند؟! بدیهی است که آنان خود عادل بودند و کمترین ظلمی در مورد آنان متصور نمیباشد، اما استقرار عدل در کل جامعه، امر دیگری است و باید همهی شرایط و عوامل آن محقق باشد.
دقت شود که هدف حق تعالی استقرار عدل در کل جامعهی انسانی است و همهی انبیاء، اوصیا و اولیای الهی در راستای تحقق این هدف کوشیدند، اما این «عدالت» فقط پس از گذشت سالها از ظهور و برقراری حکومت عدل حضرت مهدی عج الله تعالی فرجهالشریف محقق میگردد.
ج – اما، از کجا بفهمیم که «ولیفقیه» ما عادل است؟ پاسخ بسیار روشن است. از همانجا و همان راهی که به عدالت دیگران پی میبریم. عدالت یک مرجع، یک امام جماعت و یا یک قاضی چگونه تثبیت میشود؟ بدیهی است یا شخص مستقمیاً او را میشناسد و یا به خبره و اهل شناخت مراجعه مینماید. لذا اگر نه تنها یک یا دو شخص، بلکه همهی مراجع، همهی فقها، همهی علما، همهی مردم [منظور از همه این نیست که یک استثناء هم ندارد، بلکه منظور اکثریت غالب است]، شهادت به فقاهت و عدالت «ولی فقیه» میدهند، چه داعیهای وجود دارد که انسان عادل در عدالت او شک و شبهه نماید؟!
ملاحظه: البته برخی از روی مرضی که در دل و بغضی که در گلو دارند، برای ایجاد تشکیک و شبهه خلط مبحث میکنند. مثلاً میگویند: اگر ولی فقیه عادل است، پس چرا در جامعه فقر، بیسوادی، قتل، فساد، رانتخواری ... وجود دارد؟ گویا ایشان میتوانند با یک نظر گوشهی چشم، همهی کاستیها را معجزهوار جبران و همهی کجیها را اصلاح نمایند!
خیر. این یک نوع سوء استفاده و شانتاژ تبلیغاتی است. قدرت اجرای رهبری – حتی اگر معصوم باشد – به مردم است. مردم هر بیشتر صالح باشند، خودسازی کنند، بصیر باشند، تقوا داشته باشند، تلاش کنند ... و در صحنه حضور یابند، امام و رهبر در هدایت آنها و تحقق اوامر الهی موفقتر است و اگر مردم فریب بخورند، دنیاگرا شوند، عوامانه برخورد کنند، دشمن شناس نباشند، اهل رشوه، زد و بند، دریوزگی، لابیکاری، غربزدگی، نوکر صفتی و ... باشند، نه تنها ممکن است «ولیامر» فقیه و عادل خانه نشین شود، بلکه حتی ممکن است به نام «اسلام» و برای «ثواب» سر از بدنش جدا کنند و در میان امت بگردانند!
السلام علیک یا ابا عبدالله
www.aviny.com
سؤال مذکور دارای چند بخش مجزا است که باید جداگانه پاسخ داده شود:
الف – واژهی «عدل» که در مقابل «ظلم» قرار داد، به معنای «قرار گرفتن هر چیزی در جای اصلی خود» میباشد ـ و نه مساوات بین هر چیزی -. این معنا در همه جا و هر موضوعی و از جمله «حکومت» صادق میباشد و از اهداف اساسی اسلام عزیز، برقراری عدل و قسط در جامعه و به وجود آوردن اعتدال کامل در امت اسلامی و جامعه است.
بدیهی است که تحقق چنین آرمانی در یک جامعه (کوچک مانند خانواده یا ادراه، یا بزرگ مانند کشور یا جهان) با شعار یا حتی خواستن آحاد آن جامعه میسر نمیباشد، بلکه مستلزم برخورداری از عوامل متعددی است که از جمله میتوان به عوامل ذیل اشاره نمود:
- برخورداری از تعریف صحیح: به عنوان مثال: تعریف از اعتدال، اقتصاد، کار، کارگر، رشد، رفاه، آزادی و ... . پس، اگر تعاریف ناصحیح باشد و بر اساس آنها برنامهای برای اجرا و تحقق عدالت تدوین گردد، به طور قطع نتیجهای جز تجلی و استقرار ظلم نخواهد داشت.
- بر خورداری از قوانین صحیح: اگر در یک خانواده، یک کشور و یا جامعهی جهانی، قوانین درست، متقن و جامعی در همهی زمینهها وجود نداشته باشد، نه تنها استقرار کامل عدالت در آن جامعه محال است، بلکه به طور حتم ظلم جاری و ظالم حاکم میگردد. (مانند شرایط امروز جهان).
- ضمانت اجرای قانون: برخورداری از قوانین متقن و صحیح شرط لازم برای اجرای عدالت است، اما شرط کافی نیست. چرا که افراد عاصی و قانونشکن نیز بسیارند. لذا «قانون» حتماً باید ضمانت اجرا داشته باشد. چنان چه در هر جامعهای که قانونی حاکم است، ضمانت اجرایی نیز معین شده است.
- برخورداری از «رهبری و حکومت»: اگر حکومتی برقرار نباشد و حکومت رهبر نداشته باشد، قانون و ضمانت اجرایی آن محقق نمیگردد. چنان چه هیچ قانونی کاملتر از قوانین الهی نمیباشد و هیچ ضمانت اجرایی محکمتر از قیامت نمیباشد، اما تا حکومت اسلامی استقرار نیابد و از حاکم عادل برخوردار نباشد، این قوانین نیز به اجرا در نخواهند آمد.
پس همانگونه که با استناد به بیانات حضرت امام خمینی (ره) اشاره نمودید، برقراری حکومت لازم و بیعت و اطاعت از حاکمی که آگاه به فقه اسلامی و عادل باشد «ولی امر یا ولی فقیه» واجب است.
ب – اما، در مورد مصادیق بر قراری عدالت در جامعهی کنونی ما، باید دقت شود که «حکومت اسلامی»، ابداء و خلقت الهی نیست که به محض فرمان «باش»، بدون هیچ نقصی «بود» بشود.
این حکومت اسلامی به دست مردم در کشور پهناوری استقرار یافته است که دست کم سیصد سال تحت یوق استعمار و استثمار انگلیس، روسیه، آمریکا و سلطهی مخفی اسرائیل قرار داشت و همهی هویتاش مخدوش و عزتش لگدمال شده بود. سرمایههای این کشور به غارت رفته و فرهنگاش دستخوش غربزدگی، آن هم از نوع جهان سومی شده بود. شهرهای بزرگ و مراکز استان بیش از یک یا دو یا سه خیابان اصلی نبودند و روستاهایش ویران و روستا نشینانش در فقر کامل به سر میبردند. تا جایی که حتی برخی از موجودیت برق، خبر هم نداشتند و ... ! حال چگونه ممکن است که عدالت در این کشور ظرف سه دهه محقق گردد؟! آن هم با وجود دشمنیهای خارجی، داخلی و تحمیل حوادثی چون: جنگ – تحریم اقتصادی – تهاجم و شبیخون فرهنگی – جنگ نرم و عملیاتهای ستون پنجم.
لذا باید دقت نمود که «حکومت عدل اسلامی»، حکومتی است که به سوی برقراری «عدالتهای فردی و اجتماعی» گام بردارد، نه این که به محض استقرار، در یک چشم به هم زدن، عدل را جاری سازد! چنین امری ممکن نیست.
استقرار دولت اسلامی، تشکیل مجلس قانونگذاری، قوهقضاییه ... و سایر نهادهای اجرایی کشور و کلیهی طرحها، برنامهها، اختصاص بودجهها، رشد کمی و کیفی مراکز تحصیلی و علمی و ... همه گامهایی است که به سوی مساعد سازی زمینههای اجرای عدالت اجتماعی بر اساس فرامین الهی در اسلام صورت پذیرفته و میپذیرد. و اگر انتخابهای مردم، همت مسئولین و ... بهتر باشد، نتایج مطلوب زودتر و بیشتر محقق خواهد شد.
بدیهی است که نه تنها حاکمی عالمتر، قویتر، حکیمتر و عادلتر از شخص پیامبر اکرم (ص) نداریم، بلکه مخلوق و انسانی شریفتر و کاملتر از او نیز وجود ندارد و پس از ایشان معصومین (ع) و در رأسشان حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام. حال کدام یک توانستند حکومت «عدل» را به مفهوم مطلق آن (حتی در جامعهی خود) برقرار نمایند؟! بدیهی است که آنان خود عادل بودند و کمترین ظلمی در مورد آنان متصور نمیباشد، اما استقرار عدل در کل جامعه، امر دیگری است و باید همهی شرایط و عوامل آن محقق باشد.
دقت شود که هدف حق تعالی استقرار عدل در کل جامعهی انسانی است و همهی انبیاء، اوصیا و اولیای الهی در راستای تحقق این هدف کوشیدند، اما این «عدالت» فقط پس از گذشت سالها از ظهور و برقراری حکومت عدل حضرت مهدی عج الله تعالی فرجهالشریف محقق میگردد.
ج – اما، از کجا بفهمیم که «ولیفقیه» ما عادل است؟ پاسخ بسیار روشن است. از همانجا و همان راهی که به عدالت دیگران پی میبریم. عدالت یک مرجع، یک امام جماعت و یا یک قاضی چگونه تثبیت میشود؟ بدیهی است یا شخص مستقمیاً او را میشناسد و یا به خبره و اهل شناخت مراجعه مینماید. لذا اگر نه تنها یک یا دو شخص، بلکه همهی مراجع، همهی فقها، همهی علما، همهی مردم [منظور از همه این نیست که یک استثناء هم ندارد، بلکه منظور اکثریت غالب است]، شهادت به فقاهت و عدالت «ولی فقیه» میدهند، چه داعیهای وجود دارد که انسان عادل در عدالت او شک و شبهه نماید؟!
ملاحظه: البته برخی از روی مرضی که در دل و بغضی که در گلو دارند، برای ایجاد تشکیک و شبهه خلط مبحث میکنند. مثلاً میگویند: اگر ولی فقیه عادل است، پس چرا در جامعه فقر، بیسوادی، قتل، فساد، رانتخواری ... وجود دارد؟ گویا ایشان میتوانند با یک نظر گوشهی چشم، همهی کاستیها را معجزهوار جبران و همهی کجیها را اصلاح نمایند!
خیر. این یک نوع سوء استفاده و شانتاژ تبلیغاتی است. قدرت اجرای رهبری – حتی اگر معصوم باشد – به مردم است. مردم هر بیشتر صالح باشند، خودسازی کنند، بصیر باشند، تقوا داشته باشند، تلاش کنند ... و در صحنه حضور یابند، امام و رهبر در هدایت آنها و تحقق اوامر الهی موفقتر است و اگر مردم فریب بخورند، دنیاگرا شوند، عوامانه برخورد کنند، دشمن شناس نباشند، اهل رشوه، زد و بند، دریوزگی، لابیکاری، غربزدگی، نوکر صفتی و ... باشند، نه تنها ممکن است «ولیامر» فقیه و عادل خانه نشین شود، بلکه حتی ممکن است به نام «اسلام» و برای «ثواب» سر از بدنش جدا کنند و در میان امت بگردانند!
السلام علیک یا ابا عبدالله
www.aviny.com