پرسش :
شبهه: با وجود آيه شريفه (لا اكراه في الدين)، حكم ارتداد و اعدام معنا ندارد.
پاسخ :
براي پاسخ، توجه به چند امر ضروري است:
1. اولين نكتهاي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه مجازات در اسلام به انگيزه حمايت و پاسداري از فضائل و دور نگه داشتن جامعه از رذايل است، كه در جهت حفظ مصالح و منافع عمومي انجام ميگيرد. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: « ايها الناس انتم كالمرضي و رب العالمين كالطبيب فصلاح المرضي فيما يعلمه الطبيب لا فيما اليشتهيه المريض»[1] اي مردم! شما همانند بيماران و پروردگار عالميان همانند پزشك است. پس مصلحت بيمار در تشخيص پزشك است نه تمايلات و خواستههاي بيمار. بهترين قانون، آن است كه وضع كننده آن ضمن شناخت مصالح فرد و جامعه، بدون آنكه خود از آن منتفع شود، و رعايت تمام جوانب مصالح اقدام به قانونگذاري كنند. احكام اسلامي به دليلي كه واضع آن شارع مقدس است، بهترين نوع ممكن است. و ملاك مجازاتها مصالح واقعي افراد و جامعه است.
2. اسلام آزادي عقيده را به رسميت شناخته، چرا كه خداوند انسان را مسؤول آفريده و لازمه مسؤوليت شعور و آزادي اراده است. انسان با اين دو نيرو كه خداوند در وي به وديعت نهاده، طبيعت را تسخير ميكند، فرهنگ ميآفريند، تمدن ميسازند، انتخاب يا اجتناب ميكند، او مسؤول است و مورد تشويق يا بازخواست قرار ميگيرد. لازمه اين دو نيروي تكويني آزادي تشريعي و اجتماعي است. انسان در پرتو آن سلوك اجتماعي خود را برميگزيند. هيچ كسي حق ندارد اين اصل الهي را تحت سيطره و حاكميّت خود قرار دهد.
در فرهنگ دين ما قوام و ارزش انسان به چگونگي اعتقاد و ايمان او بستگي دارد و فرد بياعتقاد صحيح در شمار چارپايان يا پستتر از آن به شمار ميرود. با وجود اينكه در زبان وحي اعتقاد به توحيد مطلوب خداوند است.[2] امّا پيامبر فقط مأمور ابلاغ آن است. حق را بگو، و عقيدهاي را بر كسي تحميل مكن.[3] و اگر خداوند، عقيده اجباري را مطلوب ميدانست، آن را تحميل ميكرد، «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً أفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»[4] «و اگر خداوند اراده ميكرد، تمامي اهل زمين ايمان ميآوردند (ولي خداوند چنين ايماني را نميخواهد) آيا تو مردم را به اكراه واميداري كه مؤمن شوند؟»
در جاي ديگر با صراحت اجبار در پذيرش دين را نفي ميكند: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»[5] در قبول دين، اكراهي نيست،راه درست از راه انحرافي روشن شده است. تعبير «قد تبين الرشد من الغيّ» گوياي اين حقيقت است كه بايد در پي حقايق بود، نه تحميل عقايد و اين فرهنگ الهي است كه سعي دارد با منطق و استدلال و جدال احسن،[6] بشر را به سوي حق فراخواند، تا آنان پس از تأمل و تفكر، بهترين را برگزينند «اي پيامبر بشارت به بندگاني ده كه پس از شنيدن سخنان، بهترين آنها را گزينش ميكنند.»[7] تشخيص و برگزيدن قول بهتر و عقيده برتر، زماني ميسر ميگردد كه زمينه ابراز عقايد گوناگون فراهم باشد، در غير اين صورت انتخاب احسن معنا ندارد. بر همين اساس وظيفه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ تذكر دادن است، نه اجبار و اكراه در پذيرش دين.[8] اصولاً اسلام و هر دين حق از دو جهت نميتواند جنبه تحميلي داشته باشد، يكي اينكه با وجود دلايل روشن، استدلال منطقي و معجزات آشكار نيازي به تحميل نيست؛ ديگر آنكه افكار و اعتقادات نميتواند تحميلي باشد،زور و اعمال فشار ميتواند در اعمال و حركات جسماني بشر مؤثر باشد امّا در اعتقادات قلبي هرگز. امّا منطق باطلگرايان اين است كه به ديگران فرصت انديشه را نميدهند، تلاش ميكنند، ضمن خودسانسوري حق انتخاب را از ديگران سلب كنند.[9]
3. مرتد به كسي گفته ميشود كه از اسلام خارج شده و كفر را برگزيند.[10] و حقيقت ارتداد كفر پس از ايمان است.[11] فقيهان عامه نيز در معناي اصطلاحي مرتد گفتهاند: مرتد عبارت است از كافر شدن مسلماني كه اسلام او به شهادتين، از روي اختيار، و پس از آگاهي بر دعائم و اركان اسلام و التزام به احكام آن باشد.[12] يك چنين كسي از نظر اسلام، احترامي ندارد، و مجازات شديدي حتي مرگ براي او در نظر گرفته شده است.[13]
4. امّا وجه جمع احكام مرتد با آياتي كه بر اصل آزادي عقيده تصريح دارند، اين است كه همه آنها در مقام پذيرش اصل ديناند. يعني در اسلام اصل پذيرش دين اجباري نيست. اسلام پيش از دعوت به حق سعي دارد تا جوّ اختناق را از بين ببرد، فرصت تفكر و تعقل را براي انسان فراهم سازد.[14] امّا پس از انتخاب دين، كسي حق ندارد، دين را به بازي بگيرد. به بيان ديگر، شخصي كه اقدام به پذيرش دين ميكند، بايد به اصل ارتداد و عواقب آن آگاهانه ملتزم شود. در حالي كه همان شخص قبل از پذيرش اسلام چنين تعهدي ندارد. ميخواهيم اين را بگوييم كه احكام ارتداد با آزادي عقيده تنافي ندارد، زيرا هر كسي در اصل پذيرش اسلام آزاد است، امّا بايد بداند كه با پذيرش اسلام، حق برگشت از او سلب ميشود. ديني كه اصل آزادي در انتخاب عقيده را اصل ميداند، اين را هم ميگويد كه بايد آگاهانه و با التزام به همه احكام دين آن را پذيرا شوي، و اگر پس از انتخاب انكار كني، احكام ارتداد درباره تو جاري ميشود. همانگونه كه ارتكاب ديگر انحرافات اجتماعي مجازات دارد، به طور مثال كسي كه مسلمان شد نميتواند شراب بنوشد و اگر مرتكب آن شود،حدّ بر او جاري ميگردد و كسي كه در كمال آزادي دين را پذيرفته، نميتواند احكام آن را با اصل آزادي در تضاد ببيند. اين يك حكم عقلاني است.
در امور اجتماعي نيز چنين است، انسان در رانندگي و عدم آن آزاد است. امّا اگر بخواهد رانندگي كند،بايد به قوانين راهنمايي و رانندگي گردن نهد، يا اگر كسي به استخدام ادارهاي درآمد بايد مقررات آن را بپذيرد. بدون شك هيچ يك از امور ذكر شده با آزادي او منافات ندارد.
اين امر در مورد دين اهميت بيشتري پيدا ميكند، چرا كه دين حق از ضروريات اوليه انسان بوده و با گوهر انسانيت مرتبط است. فقط در اعتقادات قلبي خلاصه نميشود. طبعاً در بينش اسلام بين داشتن يا نداشتن دين تفاوت وجود دارد، چنانكه دين حقيقي با خرافي نيز يكسان نيست. در نتيجه پذيرش آزادي مطلق در اين زمينه مساوي با قبول هرج و مرج و تعارض اجتماعي است كه يقيناً چنين چيزي را هيچ عاقلي نميپذيرد. به همين دليل ارتداد موجب عقوبت است، و حكم شديد مرتد از فروعات آزادي عقيده و حق تدين است چون ارتداد نه تنها اهانت به مقدسات ديني است، بلكه مايه تزلزل در عقايد ديگران، و در واقع تجاوز به حقوق آنان است. قرآن كريم از گروهي ياد ميكند كه همواره به اسلام و مسلمانان عناد ميورزيدند، از شيوههايي كه آنان به منظور بدبين كردن مردم به اسلام در پيش گرفتند تظاهر به اسلام، و پس از آن ارتداد از اسلام بود. اهل كتاب از گردانندگان اصلي اين جريان بودند، و خداوند از توطئه پليد آنان چنين پرده برميدارد. «دستهاي از اهل كتاب گفتند: اوّل روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده، ايمان بياوريد، و در آخر روز انكارش كنيد شايد آنان از اعتقاد خويش برگردند.»[15]
واقع امر همين است، اگر پذيرش و انكار افراد به دين و مكتبي بدون ضابطه بوده و نظارتي در كار نباشد،آن دين تحقير شده و اقتدار خود را از دست خواهد داد. اسلام چنين چيزي را برنميتابد. بحث را با گفتاري از رهبر معظم انقلاب به پايان ميبريم، ايشان ميفرمايد: «با توجه به آيات مربوط به ارتداد، اين گونه به نظر ميرسد كه اسلام با اين كار درصدد آن است كه حصار ايمان اسلامي را حفظ كند، در حقيقت بعد از اينكه مردم ايمان آوردند، نظام اسلامي را مكلف كرده است كه از ايمان مردم حفاظت و حراست كنند... علت خشم الهي بر مرتدين و كساني كه از دين خارج شدهاند اين است كه اينها زندگي و عشرت دنيوي و هواي نفساني را بر خواست معنوي و قلبي و فطرت انساني خود و بر آخرت ترجيح دادهاند. [16]بنابراين مسئله فقط عوض شدن يك اعتقاد نبوده است. مسئله اين بوده كه كساني به خاطر جاذبههاي مادي و تأمين هواهاي نفساني حاضر شدهاند به حيثيت نظام اسلامي لطمه بزنند، و به آن پشت كرده، ايمان اسلامي را رها كنند. اين مقوله ديگري است و سختگيري اسلام در رابطه با اين مقوله است.»
در يك جمعبندي، احكام ارتداد نه تنها با اصل آزادي عقيده تنافي ندارد، بلكه در راستاي تأمين آن بوده و ضامن امنيت اعتقادي پيروان دين ميباشد.
[1] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، (تهران: اسلاميه، 1406 ق)، ج 4، ص 107.
[2] . سوره زمر، (39)، آيه 7؛ لا يرضي لعباده الكفر.
[3] . سوره كهف (18) آيه 28.
[4] . سوره يونس (10)، آيه 99.
[5] . سوره بقره (2)، آيه 256.
[6] . سوره نحل (16)، آيه 135؛ سوره عنكبوت (29)، آيه 46.
[7] . سوره زمر (39)،آيه 18؛ فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه.
[8] . سوره غاشيه (88)، آيات 21، 22؛ انما انت مذكر ليست عليهم بمصيطر، سوره ق (50)، آيه 45: و ما انتشارات عليهم بحيار فذكر بالقرآن من يخاف وعيد.
[9] . فصلت (41)، آيه 26؛ قال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغرفيه.
[10] . روح الله خميني، تحريرالوسيله،(قم: دفتر انتشارات اسلامي، بيتا)، ج 2، ص 329،مسئله 10 موانع الارث.
[11] . سيد مرتضي علم الهدي، در السلسلهينابيع الفقهيه، (بيروت: مؤسسه فقه الشيعه، (1413 ق)، ج 23، ص 22؛ ميرزا ابوالقاسم قمي، جامع الشتات، (چ سنگي، بيتا) ج 2، ص 742.
[12] . عبدالرحمان،الجزيري، الفقه علي المذاهب الاربعه، (بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا)، ج 15، ص 422؛ موفق الدين، ابن قدامه، المغني، (بيروت: دارالفكر، 1404 ق)، ج 10، ص 72.
[13] . ر. ك: سيف الله صرامي؛ احكام مرتد از ديدگاه اسلام و حقوق بشر، (مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، 1376)، ص 177 به بعد.
[14] . سوره اعراف (7)، آيه 157.
[15] . سوره آل عمران، (3)، آيه 72.
[16] . سيد علي خامنهاي، آزادي از نظر اسلام و غرب، مجله انديشه حوزه، سال چهارم، شماره 2، ص 39.
www.andisheqom.com
براي پاسخ، توجه به چند امر ضروري است:
1. اولين نكتهاي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه مجازات در اسلام به انگيزه حمايت و پاسداري از فضائل و دور نگه داشتن جامعه از رذايل است، كه در جهت حفظ مصالح و منافع عمومي انجام ميگيرد. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: « ايها الناس انتم كالمرضي و رب العالمين كالطبيب فصلاح المرضي فيما يعلمه الطبيب لا فيما اليشتهيه المريض»[1] اي مردم! شما همانند بيماران و پروردگار عالميان همانند پزشك است. پس مصلحت بيمار در تشخيص پزشك است نه تمايلات و خواستههاي بيمار. بهترين قانون، آن است كه وضع كننده آن ضمن شناخت مصالح فرد و جامعه، بدون آنكه خود از آن منتفع شود، و رعايت تمام جوانب مصالح اقدام به قانونگذاري كنند. احكام اسلامي به دليلي كه واضع آن شارع مقدس است، بهترين نوع ممكن است. و ملاك مجازاتها مصالح واقعي افراد و جامعه است.
2. اسلام آزادي عقيده را به رسميت شناخته، چرا كه خداوند انسان را مسؤول آفريده و لازمه مسؤوليت شعور و آزادي اراده است. انسان با اين دو نيرو كه خداوند در وي به وديعت نهاده، طبيعت را تسخير ميكند، فرهنگ ميآفريند، تمدن ميسازند، انتخاب يا اجتناب ميكند، او مسؤول است و مورد تشويق يا بازخواست قرار ميگيرد. لازمه اين دو نيروي تكويني آزادي تشريعي و اجتماعي است. انسان در پرتو آن سلوك اجتماعي خود را برميگزيند. هيچ كسي حق ندارد اين اصل الهي را تحت سيطره و حاكميّت خود قرار دهد.
در فرهنگ دين ما قوام و ارزش انسان به چگونگي اعتقاد و ايمان او بستگي دارد و فرد بياعتقاد صحيح در شمار چارپايان يا پستتر از آن به شمار ميرود. با وجود اينكه در زبان وحي اعتقاد به توحيد مطلوب خداوند است.[2] امّا پيامبر فقط مأمور ابلاغ آن است. حق را بگو، و عقيدهاي را بر كسي تحميل مكن.[3] و اگر خداوند، عقيده اجباري را مطلوب ميدانست، آن را تحميل ميكرد، «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً أفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»[4] «و اگر خداوند اراده ميكرد، تمامي اهل زمين ايمان ميآوردند (ولي خداوند چنين ايماني را نميخواهد) آيا تو مردم را به اكراه واميداري كه مؤمن شوند؟»
در جاي ديگر با صراحت اجبار در پذيرش دين را نفي ميكند: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»[5] در قبول دين، اكراهي نيست،راه درست از راه انحرافي روشن شده است. تعبير «قد تبين الرشد من الغيّ» گوياي اين حقيقت است كه بايد در پي حقايق بود، نه تحميل عقايد و اين فرهنگ الهي است كه سعي دارد با منطق و استدلال و جدال احسن،[6] بشر را به سوي حق فراخواند، تا آنان پس از تأمل و تفكر، بهترين را برگزينند «اي پيامبر بشارت به بندگاني ده كه پس از شنيدن سخنان، بهترين آنها را گزينش ميكنند.»[7] تشخيص و برگزيدن قول بهتر و عقيده برتر، زماني ميسر ميگردد كه زمينه ابراز عقايد گوناگون فراهم باشد، در غير اين صورت انتخاب احسن معنا ندارد. بر همين اساس وظيفه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ تذكر دادن است، نه اجبار و اكراه در پذيرش دين.[8] اصولاً اسلام و هر دين حق از دو جهت نميتواند جنبه تحميلي داشته باشد، يكي اينكه با وجود دلايل روشن، استدلال منطقي و معجزات آشكار نيازي به تحميل نيست؛ ديگر آنكه افكار و اعتقادات نميتواند تحميلي باشد،زور و اعمال فشار ميتواند در اعمال و حركات جسماني بشر مؤثر باشد امّا در اعتقادات قلبي هرگز. امّا منطق باطلگرايان اين است كه به ديگران فرصت انديشه را نميدهند، تلاش ميكنند، ضمن خودسانسوري حق انتخاب را از ديگران سلب كنند.[9]
3. مرتد به كسي گفته ميشود كه از اسلام خارج شده و كفر را برگزيند.[10] و حقيقت ارتداد كفر پس از ايمان است.[11] فقيهان عامه نيز در معناي اصطلاحي مرتد گفتهاند: مرتد عبارت است از كافر شدن مسلماني كه اسلام او به شهادتين، از روي اختيار، و پس از آگاهي بر دعائم و اركان اسلام و التزام به احكام آن باشد.[12] يك چنين كسي از نظر اسلام، احترامي ندارد، و مجازات شديدي حتي مرگ براي او در نظر گرفته شده است.[13]
4. امّا وجه جمع احكام مرتد با آياتي كه بر اصل آزادي عقيده تصريح دارند، اين است كه همه آنها در مقام پذيرش اصل ديناند. يعني در اسلام اصل پذيرش دين اجباري نيست. اسلام پيش از دعوت به حق سعي دارد تا جوّ اختناق را از بين ببرد، فرصت تفكر و تعقل را براي انسان فراهم سازد.[14] امّا پس از انتخاب دين، كسي حق ندارد، دين را به بازي بگيرد. به بيان ديگر، شخصي كه اقدام به پذيرش دين ميكند، بايد به اصل ارتداد و عواقب آن آگاهانه ملتزم شود. در حالي كه همان شخص قبل از پذيرش اسلام چنين تعهدي ندارد. ميخواهيم اين را بگوييم كه احكام ارتداد با آزادي عقيده تنافي ندارد، زيرا هر كسي در اصل پذيرش اسلام آزاد است، امّا بايد بداند كه با پذيرش اسلام، حق برگشت از او سلب ميشود. ديني كه اصل آزادي در انتخاب عقيده را اصل ميداند، اين را هم ميگويد كه بايد آگاهانه و با التزام به همه احكام دين آن را پذيرا شوي، و اگر پس از انتخاب انكار كني، احكام ارتداد درباره تو جاري ميشود. همانگونه كه ارتكاب ديگر انحرافات اجتماعي مجازات دارد، به طور مثال كسي كه مسلمان شد نميتواند شراب بنوشد و اگر مرتكب آن شود،حدّ بر او جاري ميگردد و كسي كه در كمال آزادي دين را پذيرفته، نميتواند احكام آن را با اصل آزادي در تضاد ببيند. اين يك حكم عقلاني است.
در امور اجتماعي نيز چنين است، انسان در رانندگي و عدم آن آزاد است. امّا اگر بخواهد رانندگي كند،بايد به قوانين راهنمايي و رانندگي گردن نهد، يا اگر كسي به استخدام ادارهاي درآمد بايد مقررات آن را بپذيرد. بدون شك هيچ يك از امور ذكر شده با آزادي او منافات ندارد.
اين امر در مورد دين اهميت بيشتري پيدا ميكند، چرا كه دين حق از ضروريات اوليه انسان بوده و با گوهر انسانيت مرتبط است. فقط در اعتقادات قلبي خلاصه نميشود. طبعاً در بينش اسلام بين داشتن يا نداشتن دين تفاوت وجود دارد، چنانكه دين حقيقي با خرافي نيز يكسان نيست. در نتيجه پذيرش آزادي مطلق در اين زمينه مساوي با قبول هرج و مرج و تعارض اجتماعي است كه يقيناً چنين چيزي را هيچ عاقلي نميپذيرد. به همين دليل ارتداد موجب عقوبت است، و حكم شديد مرتد از فروعات آزادي عقيده و حق تدين است چون ارتداد نه تنها اهانت به مقدسات ديني است، بلكه مايه تزلزل در عقايد ديگران، و در واقع تجاوز به حقوق آنان است. قرآن كريم از گروهي ياد ميكند كه همواره به اسلام و مسلمانان عناد ميورزيدند، از شيوههايي كه آنان به منظور بدبين كردن مردم به اسلام در پيش گرفتند تظاهر به اسلام، و پس از آن ارتداد از اسلام بود. اهل كتاب از گردانندگان اصلي اين جريان بودند، و خداوند از توطئه پليد آنان چنين پرده برميدارد. «دستهاي از اهل كتاب گفتند: اوّل روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده، ايمان بياوريد، و در آخر روز انكارش كنيد شايد آنان از اعتقاد خويش برگردند.»[15]
واقع امر همين است، اگر پذيرش و انكار افراد به دين و مكتبي بدون ضابطه بوده و نظارتي در كار نباشد،آن دين تحقير شده و اقتدار خود را از دست خواهد داد. اسلام چنين چيزي را برنميتابد. بحث را با گفتاري از رهبر معظم انقلاب به پايان ميبريم، ايشان ميفرمايد: «با توجه به آيات مربوط به ارتداد، اين گونه به نظر ميرسد كه اسلام با اين كار درصدد آن است كه حصار ايمان اسلامي را حفظ كند، در حقيقت بعد از اينكه مردم ايمان آوردند، نظام اسلامي را مكلف كرده است كه از ايمان مردم حفاظت و حراست كنند... علت خشم الهي بر مرتدين و كساني كه از دين خارج شدهاند اين است كه اينها زندگي و عشرت دنيوي و هواي نفساني را بر خواست معنوي و قلبي و فطرت انساني خود و بر آخرت ترجيح دادهاند. [16]بنابراين مسئله فقط عوض شدن يك اعتقاد نبوده است. مسئله اين بوده كه كساني به خاطر جاذبههاي مادي و تأمين هواهاي نفساني حاضر شدهاند به حيثيت نظام اسلامي لطمه بزنند، و به آن پشت كرده، ايمان اسلامي را رها كنند. اين مقوله ديگري است و سختگيري اسلام در رابطه با اين مقوله است.»
در يك جمعبندي، احكام ارتداد نه تنها با اصل آزادي عقيده تنافي ندارد، بلكه در راستاي تأمين آن بوده و ضامن امنيت اعتقادي پيروان دين ميباشد.
[1] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، (تهران: اسلاميه، 1406 ق)، ج 4، ص 107.
[2] . سوره زمر، (39)، آيه 7؛ لا يرضي لعباده الكفر.
[3] . سوره كهف (18) آيه 28.
[4] . سوره يونس (10)، آيه 99.
[5] . سوره بقره (2)، آيه 256.
[6] . سوره نحل (16)، آيه 135؛ سوره عنكبوت (29)، آيه 46.
[7] . سوره زمر (39)،آيه 18؛ فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه.
[8] . سوره غاشيه (88)، آيات 21، 22؛ انما انت مذكر ليست عليهم بمصيطر، سوره ق (50)، آيه 45: و ما انتشارات عليهم بحيار فذكر بالقرآن من يخاف وعيد.
[9] . فصلت (41)، آيه 26؛ قال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغرفيه.
[10] . روح الله خميني، تحريرالوسيله،(قم: دفتر انتشارات اسلامي، بيتا)، ج 2، ص 329،مسئله 10 موانع الارث.
[11] . سيد مرتضي علم الهدي، در السلسلهينابيع الفقهيه، (بيروت: مؤسسه فقه الشيعه، (1413 ق)، ج 23، ص 22؛ ميرزا ابوالقاسم قمي، جامع الشتات، (چ سنگي، بيتا) ج 2، ص 742.
[12] . عبدالرحمان،الجزيري، الفقه علي المذاهب الاربعه، (بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا)، ج 15، ص 422؛ موفق الدين، ابن قدامه، المغني، (بيروت: دارالفكر، 1404 ق)، ج 10، ص 72.
[13] . ر. ك: سيف الله صرامي؛ احكام مرتد از ديدگاه اسلام و حقوق بشر، (مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، 1376)، ص 177 به بعد.
[14] . سوره اعراف (7)، آيه 157.
[15] . سوره آل عمران، (3)، آيه 72.
[16] . سيد علي خامنهاي، آزادي از نظر اسلام و غرب، مجله انديشه حوزه، سال چهارم، شماره 2، ص 39.
www.andisheqom.com