پرسش :
چگونه ائمه(علیهم السلام) واسطه فيض از خداوند هستند و اگر چنين است چرا ؟ مگر نمي توانيم به طور مستقيم با خدا صحبت كنيم؟ اصلا مسأله شفاعت و توسل چه جايگاهي دارد؟
پاسخ :
نخست بايد دانست كه دعا و مناجات مستقيم ما با خداوند منافات ندارد كه امامان(ع) نيز واسطه فيض باشند، هم چنان كه وقتي ما به طور مستقيم دعا مي كنيم و از خدا مي خواهيم كه باران ببارد، اما خداوند از طريق ابرها باران را بر ما نازل مي كند، بنابراين اگر از نظر فلسفي و معرفتي ثابت شود كه پيامبر و امام واسطه فيض هستند و حلقه وصل ميان واجب و ممكن مي باشند اگر چه ما به طور مستقيم هم از خدا بخواهيم ولي خداوند با واسطه آنان فيض را بر ما نازل مي كند.
بايد توجه داشت كه مسأله شفاعت و مسأله توسل دو مطلب مستقل هستند شفاعت يكي از معارف با تعريف و شرايط خاص خود و توسل نيز يكي ديگر از معارف است ظاهرا آنچه در اين سؤال مورد نظر شماست مسأله توسل به اولياي الهي است. به همين جهت ما ابتدا به توضيحي پيرامون توسل و سپس پيرامون شفاعت ميپردازيم.
الف) توسل در لغت؛ به معناي تمسك جستن به وسيلهاي براي نيل به مقصود است. از آن جا كه خداوند، جهان هستي را بر اساس نظام اسباب و مسببات قرار داده است و فيض خود را تنها از طريق مجاري و اسباب اعطا ميكند «أبي الله ان يجري الاشياء الاّ بالاسباب» (بحارالانوار، ج 2، ص 90).
انسان براي رسيدن به مقصود خويش، بايد به اسباب و وسايط متوسّل شود؛ مثلاً اگر بخواهد زمين خشك و بايري راتبديل به مزرعهاي سر سبز و يا باغي آباد كند، بايد زمين را شخم بزند، نهال يا دانه و بذر درون زمين بكارد، به موقع كود و آب بدهد، به اندازه لازم سم پاشي كند و... اگر ميخواهد به طبقه دوم يا سوم يك ساختمان برسد، بايد از پلههاي آن بالا رود، يا سوار آسانسوز يا پله برقي شود وهمينطور در ساير كارهاي روزمره زندگي، انسان به اسباب و وسايل براي رسيدن به مقصود خود تمسّك و توسّل ميجويد. بر اين اساس، توسّل لازمه زندگي انسان در جهان هستي است؛ جهاني كه بر آن قانون اسباب و مسببات حكم فرما است.
بنابراين، خداوند كه هستي عالم از او است و ادامه هستي و هر حركت و تغييري وابسته به او و ناشي از فيض او است، خود براي اعطاي فيض خويش، مجاري و اسبابي را قرار داده است. بر همين اساس، خداوند اموري را به عنوان اسباب و وسايل در جهت تقرب ونزديكي به درگاه خويش و برآمدن حاجات، قرار داده است و ما را به توسل به آن امور، امر كرده است: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله؛ اي مؤمنان پرواي الهيداشته باشيد و به سوي او وسيله تحصيل كنيد» (مائده / 35).
با توجه به اطلاق كلمه «وسيله» آيه شريفه، اين كلمه معنايي وسيع و گسترده دارد و شامل هر آنچه كه صلاحيت نزديك كردن انسان به پيشگاه خداوند را دارد، ميشود. همچنان كه نماز و روزه، احسان به يتيم، دستگيري از مستمندان، خدمت به خلق خدا و... وسيله تقرب به خداوند هستند؛ استمداد به ارواح مطهر پيامبران و اولياي الهي و درخواست دعا از آنان نيز وسيله تقرب به خداوند است كه در روايات و سيره معصومين بر آن تأكيد شده است. پيامبر اكرم به شخصي نيازمند كه - به ايشان مراجعه كرده بود - شيوه توسل را ياد ميدهد: «اللهم اني اسألك و اتوجه اليك بنبيك نبي الرحمه...» (سنن ابن ماجه، ج 1، ص441؛ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138؛ الجامع الصغير سيوطي، ص 59).
و روايات بسيار زيادي كه در اين زمينه وارد شده است. بنابراين، حقيقت توسّل به اولياي الهي، تمسّك به اسباب و وسايل قرب به خداوند است.تمسك به اولياي الهي، به معناي اعتقاد به استقلال آنان از خداوند، در تأثير گذاري و برآمدن حاجات نيست؛ بلكه توسّل به اولياي الهي، همراه با اين اعتقاد است كه تنها خداوند است كه مستقل از غير و بي نياز از غير، در عالم هستي تأثير ميگذارد. و غير از او، تأثيرگذاري همه اسباب و وسايل تحت قدرت و اراده و خواست خداوند و متكي به آن خواهد بود.
با توجه به حقيقت توسّل ضرورت آن آشكار ميشود، زيرا عالم هستي بر اساس نظام اسباب و مسببات استوار است و تمسك به اسباب و وسايل، براي نيل به مقصود و تحصيل كمالات مادي و معنوي، لازمه اين نظام است و خداوند نيز انسان را در جهت كسب كمالات معنويو قرب به درگاه خويش، امر به تمسك به وسايل، يعني، امر به توسل كرده است.
در اين راستا، علاوه بر اعمال صالح و نيك مثل انفاق به مستمندان خدمت به خلق خدا، برآوردن نيازهاي همنوعان و عباداتي همچون نماز و روزه - كه مورد رضايت خداوند و به منظور تقرب به درگاه الهي تشريع شده است - ميتوان به انسانهاي پاك و معصوم و وارستهايكه مرضي خداوند و از مقربان درگاه الهياند، (همچون انبياي الهي و به ويژه پيامبر خاتم و ائمه معصومين(ع)) توسّل جست. در حقيقت توسل به اولياي الهي، به معناي واسطه (و سبب) قرار دادن آن انسانهاي پاك و مقرب درگاه الهي و طلب دعاي خير آنان در حق متوسلان است.
هر انساني مستقيما مي تواند با خداوند ارتباط برقرار كند و طلب فيض كند ولي براي اين كه قطعا از فيوضات الهي بهره مند گردد و درخواست او برآورده گردد به اولياي الهي متوسل مي شود تا به واسطه مستجاب بودن دعاي اولياي الهي، او به حاجت خود برسد چنان كه فرزندان يعقوب(ع) از پدر درخواست كردند كه به درگاه خداوند براي آنان طلب آمرزش كنند و حضرت يعقوب(ع) آنان را از چنين كاري باز نداشت و به آنان نگفت كه خود به طور مستقيم به درگاه خداوند دعا كنيد. بلكه به آنان وعده داد كه از درگاه خداوند بر آنان طلب آمرزش خواهد كرد: «قال سوف استغفر لكم ربي انه هو الغفور الرحيم» (توبه ، آيه 80).
گفتني است علت اين كه خداوند به پيامبران و اولياي الهي، چنين نقشي را داده تا مردم به آنان به عنوان واسطه و سبب بنگرند، اين است كه اولا خداوند، با اين كار، اولياي خود را در كانون توجه و اقبال مردم قرار مي دهد تا در عمل، مردم با مراجعه به آنان و الگوگيري از آنان، به طريق هدايت و سعادت دست يابند. ثانيا از آن جا كه اولياي الهي، انسانهايي مثل خود ما هستند، خيلي زود و راحت ميتوانيم با آنان رابطه عاطفي و نزديك برقرار ميكنيم و همين ارتباط سريع، ما را به اين اسوهها نزديك ميكند و ما را در معرض هدايت آنان قرارميدهد.
ب ) معناي لغوي شفاعت؛ شفاعت از ماده «شفع» به معناي «زوج» در مقابل ماده «وتر» به معناي «فرد» گرفته شده است و به معناي اين است كه شخصي در كنار شخص ديگر قرار گيرد و با وساطت خود، او را در رسيدن به خواسته و حاجتش ياري دهد. شفاعت در محاورات عرفي و گفتگوي روزمره مردم غالبا به معناي وساطت و در خواست شخص آبرومندي از بزرگي براي عفو مجرمي يا ترفيع درجه و پاداش خدمتگزاري، به كار ميرود.
در حقيقت شخصي كه متوسل به شفيع ميشود، نيروي خود را به تنهايي كافي نميبيند، به اين جهت نيروي خود را با نيروي شفيع ضميمه ميكند و در نتيجه آن را مضاعف نموده تا به آنچه ميخواهد نايل شود.
معناي اصطلاحي شفاعت؛ شفاعت عبارت است از وساطت يك مخلوق ميان خداوند و مخلوقي ديگر. چه در دنيا و چه در آخرت؛ چه وساطت در رسانيدن خير و چه وساطت در دفع شر و ضرر.
يكي از مظاهر رحمت واسعه خداوند، مغفرت و آمرزش است. مغفرت و آمرزش الهي مانند هر رحمت ديگر خداوند از طريق مجاري خاص و براساس قانون و نظام اسباب و مسببات به بندگان ميرسد.
به عنوان مثال، همانگونه كه رحمت هدايت الهي، از طريق وسائط به مردم ميرسد و انبياء و وحي و كتب آسماني كه براي هدايت مردم فرستاده شدهاند، وسائط هدايت و واسطه خروج از ظلمات به نور هستند؛ رحمتِ مغفرت و آمرزش الهي نيز از طريق مجاري خاصي به مردمميرسد. يعني فيض مغفرت الهي نيز از قانون و نظام اسباب و مسببات مستثني نيست و از طريق اسباب و وسائط به بندگان ميرسد. شفاعت در مغفرت، عبارت است از «وساطت در رسيدن مغفرت و آمرزش الهي به بندگان گنهكار». بنابراين حقيقت شفاعت، رسيدن فيض مغفرت وآمرزش الهي از طريق مجاري و اسباب آن، به بندگان است.
به تعبير استاد شهيد مطهري: شفاعت، در حقيقت همان مغفرت الهي است كه وقتي به خداوند كه منبع و صاحب خيرها و رحمتهاست نسبت داده ميشود، با نام «مغفرت» خوانده ميشود و هنگامي كه به وسائط و مجاري رحمت منسوب ميگردد، نام «شفاعت» به خودميگيرد، (مجموعه آثار، ج 1، ص 259). بنابراين در شفاعت، شفيع ميان خداوند و بنده گنهكار واسطه ميشود و سبب ميشود كه آمرزش و مغفرت الهي شامل حال انسان گنهكار بشود.
ممكن است اين شفاعت در دنيا باشد و در همين دنيا مغفرت الهي شامل حال گنهكار گردد مانند شفاعت توبه، و ممكن است در آخرت و روز رستاخيز باشد مانند شفاعت اولياي الهي براي گنهكاران در روز قيامت.
شرايط شفاعت:
شفاعت اولياي الهي در روز قيامت براي گنهكاران و واسطه شدن آنان در رساندن رحمت، مغفرت و آمرزش الهي، بدون حساب نيست، بلكه اين كه كساني مورد شفاعت قرار گيرند، متوقف بر شرايطي است كه در آيات و روايات بيان شده است.
1- رضايت خداوند: همانگونه كه در تبيين شفاعت گذشت، شفاعت از سوي خداوند آغاز ميشود. شفاعت، فيض مغفرت الهي است كه مانند تمام فيوضات از جانب خدا اعطا ميشود و شفيعان اسباب و وسائط و مجاري اين فيض هستند. فياض و اعطا كننده اين رحمت خداوند است. به همين جهت در آيات و روايات شرط اصلي و اساسي شفاعت اين است كه مورد رضايت و پسند خداوند باشد. شفيعان كساني هستند كه خداوند آنان را براي اين امر پسنديده و به آنان اجازه شفاعت داده است «يومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضي له قولا؛ در آن روز شفاعت سودي ندارد مگر كسي كه خداي رحمان به او اجازه دهد و سخن او رابپسندد»(طه، آيه 109).
شفاعت شوندگان نيز كساني هستند كه مورد رضايت و پسند خداوند باشند «ولا يشفعون الا لمن ارتضي؛ (شفيعان) شفاعت نميكنند مگر براي كسي كه موردرضايت و پسند خداوند باشد» (انبياء، آيه 28). يعني شفاعت شفيعان در حق كسي مؤثر واقع ميشود كه به مقام ارتضاي الهي نايل آمده باشد. يعني هم اصل شفاعت از سوي خداوند و اعطاي اوست و هم شفيعان راخداوند براي اين مقام تعيين كرده و هم شفاعت شوندگان كساني هستند كه خداوند ميخواهد.
2- گنهكاراني مورد شفاعت قرار ميگيرند كه گناهان آنان، اصل ايمانشان را به خطر نيفكنده باشد. به همين جهت در منابع ديني آمده است كه كافر و مشرك در روز قيامت شفاعت نميشوند و شفاعت شفاعتكنندگان به حال آنان سودي نخواهد داشت و از كسي شفاعت مي كنند كه ستون هاي دين او سالم باشد.
گفتني است اهل سنت نيز توسل به بزرگان را حتي اگر پيامبر و امام نباشد، جايز مي دانند چنان كه در كتب و مدارك معتبر اهل سنت آمده، كه هرگاه قحطي و خشكسالي پيش ميآمد، عمر از طريق توسل به عباس عموي پيامبر، طلب باران ميكرد و ميگفت: «هذا واللَّه الوسيله الي اللَّه و المكان منه؛ به خدا سوگند، عباس وسيله به درگاه الهي و داراي قرب و منزلت نزد اوست». «اللهم انّا نتوسّل اليك بعمّ نبيّنا فاسقنا؛ خدايا ما به وسيله عموي پيغمبرمان به تو روي ميآوريم، پس سيرابمان كن» (اسدالغابة، ج 3، ص 165). و يا ميگفت: «اللهم انّا نستسقيك بعمّ نبيّك و نستشفع اليك بشيبه»؛ (شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، ج 7، ص 274 و صحيح بخاري، ج 2، ص 16 و ج 4، ص 209؛ صحيح ابن خزيمه، ج 2، ص 338 و صحيح ابن جبان، ج 7، ص 111.) «خدايا ما به وسيله عموي پيامبرت از تو باران ميخواهيم و روي سفيد او را به درگاه تو شفيع ميآوريم».
برخي از اهل سنت تنها توسل به اولياي الهي در حال حيات را قبول دارند اما شيعيان و بسياري از اهل سنت توسل به اولياي گذشته را نيز جايز مي دانند. چنان كه انس بن مالك ميگويد: روزي كه فاطمه بنت اسد فوت كرد، پيامبر دستور دادند قبري را حفر كنند، آنگاه خود حضرت وارد قبر شد، و در آن خوابيد و چنين دعا كرد: «اللهم اغفر لامّي فاطمة بنت اسد، و وسّع عليها مدخلها، بحق نبيّك و الانبياء الذين من قبلي؛ خدايا مادرم فاطمه بنت اسد را بيامرز، و جايگاه او را وسعت بخش، به حق پيامبرت و پيامبران قبل از من». (وفاء الوفاء سمهودي، ج 3، ص 898؛ كنزالعمال، ج 12، ص 148، ح 34425 و المعجم الكبير، ج 24، ص 352).
eporsesh.com
نخست بايد دانست كه دعا و مناجات مستقيم ما با خداوند منافات ندارد كه امامان(ع) نيز واسطه فيض باشند، هم چنان كه وقتي ما به طور مستقيم دعا مي كنيم و از خدا مي خواهيم كه باران ببارد، اما خداوند از طريق ابرها باران را بر ما نازل مي كند، بنابراين اگر از نظر فلسفي و معرفتي ثابت شود كه پيامبر و امام واسطه فيض هستند و حلقه وصل ميان واجب و ممكن مي باشند اگر چه ما به طور مستقيم هم از خدا بخواهيم ولي خداوند با واسطه آنان فيض را بر ما نازل مي كند.
بايد توجه داشت كه مسأله شفاعت و مسأله توسل دو مطلب مستقل هستند شفاعت يكي از معارف با تعريف و شرايط خاص خود و توسل نيز يكي ديگر از معارف است ظاهرا آنچه در اين سؤال مورد نظر شماست مسأله توسل به اولياي الهي است. به همين جهت ما ابتدا به توضيحي پيرامون توسل و سپس پيرامون شفاعت ميپردازيم.
الف) توسل در لغت؛ به معناي تمسك جستن به وسيلهاي براي نيل به مقصود است. از آن جا كه خداوند، جهان هستي را بر اساس نظام اسباب و مسببات قرار داده است و فيض خود را تنها از طريق مجاري و اسباب اعطا ميكند «أبي الله ان يجري الاشياء الاّ بالاسباب» (بحارالانوار، ج 2، ص 90).
انسان براي رسيدن به مقصود خويش، بايد به اسباب و وسايط متوسّل شود؛ مثلاً اگر بخواهد زمين خشك و بايري راتبديل به مزرعهاي سر سبز و يا باغي آباد كند، بايد زمين را شخم بزند، نهال يا دانه و بذر درون زمين بكارد، به موقع كود و آب بدهد، به اندازه لازم سم پاشي كند و... اگر ميخواهد به طبقه دوم يا سوم يك ساختمان برسد، بايد از پلههاي آن بالا رود، يا سوار آسانسوز يا پله برقي شود وهمينطور در ساير كارهاي روزمره زندگي، انسان به اسباب و وسايل براي رسيدن به مقصود خود تمسّك و توسّل ميجويد. بر اين اساس، توسّل لازمه زندگي انسان در جهان هستي است؛ جهاني كه بر آن قانون اسباب و مسببات حكم فرما است.
بنابراين، خداوند كه هستي عالم از او است و ادامه هستي و هر حركت و تغييري وابسته به او و ناشي از فيض او است، خود براي اعطاي فيض خويش، مجاري و اسبابي را قرار داده است. بر همين اساس، خداوند اموري را به عنوان اسباب و وسايل در جهت تقرب ونزديكي به درگاه خويش و برآمدن حاجات، قرار داده است و ما را به توسل به آن امور، امر كرده است: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله؛ اي مؤمنان پرواي الهيداشته باشيد و به سوي او وسيله تحصيل كنيد» (مائده / 35).
با توجه به اطلاق كلمه «وسيله» آيه شريفه، اين كلمه معنايي وسيع و گسترده دارد و شامل هر آنچه كه صلاحيت نزديك كردن انسان به پيشگاه خداوند را دارد، ميشود. همچنان كه نماز و روزه، احسان به يتيم، دستگيري از مستمندان، خدمت به خلق خدا و... وسيله تقرب به خداوند هستند؛ استمداد به ارواح مطهر پيامبران و اولياي الهي و درخواست دعا از آنان نيز وسيله تقرب به خداوند است كه در روايات و سيره معصومين بر آن تأكيد شده است. پيامبر اكرم به شخصي نيازمند كه - به ايشان مراجعه كرده بود - شيوه توسل را ياد ميدهد: «اللهم اني اسألك و اتوجه اليك بنبيك نبي الرحمه...» (سنن ابن ماجه، ج 1، ص441؛ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138؛ الجامع الصغير سيوطي، ص 59).
و روايات بسيار زيادي كه در اين زمينه وارد شده است. بنابراين، حقيقت توسّل به اولياي الهي، تمسّك به اسباب و وسايل قرب به خداوند است.تمسك به اولياي الهي، به معناي اعتقاد به استقلال آنان از خداوند، در تأثير گذاري و برآمدن حاجات نيست؛ بلكه توسّل به اولياي الهي، همراه با اين اعتقاد است كه تنها خداوند است كه مستقل از غير و بي نياز از غير، در عالم هستي تأثير ميگذارد. و غير از او، تأثيرگذاري همه اسباب و وسايل تحت قدرت و اراده و خواست خداوند و متكي به آن خواهد بود.
با توجه به حقيقت توسّل ضرورت آن آشكار ميشود، زيرا عالم هستي بر اساس نظام اسباب و مسببات استوار است و تمسك به اسباب و وسايل، براي نيل به مقصود و تحصيل كمالات مادي و معنوي، لازمه اين نظام است و خداوند نيز انسان را در جهت كسب كمالات معنويو قرب به درگاه خويش، امر به تمسك به وسايل، يعني، امر به توسل كرده است.
در اين راستا، علاوه بر اعمال صالح و نيك مثل انفاق به مستمندان خدمت به خلق خدا، برآوردن نيازهاي همنوعان و عباداتي همچون نماز و روزه - كه مورد رضايت خداوند و به منظور تقرب به درگاه الهي تشريع شده است - ميتوان به انسانهاي پاك و معصوم و وارستهايكه مرضي خداوند و از مقربان درگاه الهياند، (همچون انبياي الهي و به ويژه پيامبر خاتم و ائمه معصومين(ع)) توسّل جست. در حقيقت توسل به اولياي الهي، به معناي واسطه (و سبب) قرار دادن آن انسانهاي پاك و مقرب درگاه الهي و طلب دعاي خير آنان در حق متوسلان است.
هر انساني مستقيما مي تواند با خداوند ارتباط برقرار كند و طلب فيض كند ولي براي اين كه قطعا از فيوضات الهي بهره مند گردد و درخواست او برآورده گردد به اولياي الهي متوسل مي شود تا به واسطه مستجاب بودن دعاي اولياي الهي، او به حاجت خود برسد چنان كه فرزندان يعقوب(ع) از پدر درخواست كردند كه به درگاه خداوند براي آنان طلب آمرزش كنند و حضرت يعقوب(ع) آنان را از چنين كاري باز نداشت و به آنان نگفت كه خود به طور مستقيم به درگاه خداوند دعا كنيد. بلكه به آنان وعده داد كه از درگاه خداوند بر آنان طلب آمرزش خواهد كرد: «قال سوف استغفر لكم ربي انه هو الغفور الرحيم» (توبه ، آيه 80).
گفتني است علت اين كه خداوند به پيامبران و اولياي الهي، چنين نقشي را داده تا مردم به آنان به عنوان واسطه و سبب بنگرند، اين است كه اولا خداوند، با اين كار، اولياي خود را در كانون توجه و اقبال مردم قرار مي دهد تا در عمل، مردم با مراجعه به آنان و الگوگيري از آنان، به طريق هدايت و سعادت دست يابند. ثانيا از آن جا كه اولياي الهي، انسانهايي مثل خود ما هستند، خيلي زود و راحت ميتوانيم با آنان رابطه عاطفي و نزديك برقرار ميكنيم و همين ارتباط سريع، ما را به اين اسوهها نزديك ميكند و ما را در معرض هدايت آنان قرارميدهد.
ب ) معناي لغوي شفاعت؛ شفاعت از ماده «شفع» به معناي «زوج» در مقابل ماده «وتر» به معناي «فرد» گرفته شده است و به معناي اين است كه شخصي در كنار شخص ديگر قرار گيرد و با وساطت خود، او را در رسيدن به خواسته و حاجتش ياري دهد. شفاعت در محاورات عرفي و گفتگوي روزمره مردم غالبا به معناي وساطت و در خواست شخص آبرومندي از بزرگي براي عفو مجرمي يا ترفيع درجه و پاداش خدمتگزاري، به كار ميرود.
در حقيقت شخصي كه متوسل به شفيع ميشود، نيروي خود را به تنهايي كافي نميبيند، به اين جهت نيروي خود را با نيروي شفيع ضميمه ميكند و در نتيجه آن را مضاعف نموده تا به آنچه ميخواهد نايل شود.
معناي اصطلاحي شفاعت؛ شفاعت عبارت است از وساطت يك مخلوق ميان خداوند و مخلوقي ديگر. چه در دنيا و چه در آخرت؛ چه وساطت در رسانيدن خير و چه وساطت در دفع شر و ضرر.
يكي از مظاهر رحمت واسعه خداوند، مغفرت و آمرزش است. مغفرت و آمرزش الهي مانند هر رحمت ديگر خداوند از طريق مجاري خاص و براساس قانون و نظام اسباب و مسببات به بندگان ميرسد.
به عنوان مثال، همانگونه كه رحمت هدايت الهي، از طريق وسائط به مردم ميرسد و انبياء و وحي و كتب آسماني كه براي هدايت مردم فرستاده شدهاند، وسائط هدايت و واسطه خروج از ظلمات به نور هستند؛ رحمتِ مغفرت و آمرزش الهي نيز از طريق مجاري خاصي به مردمميرسد. يعني فيض مغفرت الهي نيز از قانون و نظام اسباب و مسببات مستثني نيست و از طريق اسباب و وسائط به بندگان ميرسد. شفاعت در مغفرت، عبارت است از «وساطت در رسيدن مغفرت و آمرزش الهي به بندگان گنهكار». بنابراين حقيقت شفاعت، رسيدن فيض مغفرت وآمرزش الهي از طريق مجاري و اسباب آن، به بندگان است.
به تعبير استاد شهيد مطهري: شفاعت، در حقيقت همان مغفرت الهي است كه وقتي به خداوند كه منبع و صاحب خيرها و رحمتهاست نسبت داده ميشود، با نام «مغفرت» خوانده ميشود و هنگامي كه به وسائط و مجاري رحمت منسوب ميگردد، نام «شفاعت» به خودميگيرد، (مجموعه آثار، ج 1، ص 259). بنابراين در شفاعت، شفيع ميان خداوند و بنده گنهكار واسطه ميشود و سبب ميشود كه آمرزش و مغفرت الهي شامل حال انسان گنهكار بشود.
ممكن است اين شفاعت در دنيا باشد و در همين دنيا مغفرت الهي شامل حال گنهكار گردد مانند شفاعت توبه، و ممكن است در آخرت و روز رستاخيز باشد مانند شفاعت اولياي الهي براي گنهكاران در روز قيامت.
شرايط شفاعت:
شفاعت اولياي الهي در روز قيامت براي گنهكاران و واسطه شدن آنان در رساندن رحمت، مغفرت و آمرزش الهي، بدون حساب نيست، بلكه اين كه كساني مورد شفاعت قرار گيرند، متوقف بر شرايطي است كه در آيات و روايات بيان شده است.
1- رضايت خداوند: همانگونه كه در تبيين شفاعت گذشت، شفاعت از سوي خداوند آغاز ميشود. شفاعت، فيض مغفرت الهي است كه مانند تمام فيوضات از جانب خدا اعطا ميشود و شفيعان اسباب و وسائط و مجاري اين فيض هستند. فياض و اعطا كننده اين رحمت خداوند است. به همين جهت در آيات و روايات شرط اصلي و اساسي شفاعت اين است كه مورد رضايت و پسند خداوند باشد. شفيعان كساني هستند كه خداوند آنان را براي اين امر پسنديده و به آنان اجازه شفاعت داده است «يومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضي له قولا؛ در آن روز شفاعت سودي ندارد مگر كسي كه خداي رحمان به او اجازه دهد و سخن او رابپسندد»(طه، آيه 109).
شفاعت شوندگان نيز كساني هستند كه مورد رضايت و پسند خداوند باشند «ولا يشفعون الا لمن ارتضي؛ (شفيعان) شفاعت نميكنند مگر براي كسي كه موردرضايت و پسند خداوند باشد» (انبياء، آيه 28). يعني شفاعت شفيعان در حق كسي مؤثر واقع ميشود كه به مقام ارتضاي الهي نايل آمده باشد. يعني هم اصل شفاعت از سوي خداوند و اعطاي اوست و هم شفيعان راخداوند براي اين مقام تعيين كرده و هم شفاعت شوندگان كساني هستند كه خداوند ميخواهد.
2- گنهكاراني مورد شفاعت قرار ميگيرند كه گناهان آنان، اصل ايمانشان را به خطر نيفكنده باشد. به همين جهت در منابع ديني آمده است كه كافر و مشرك در روز قيامت شفاعت نميشوند و شفاعت شفاعتكنندگان به حال آنان سودي نخواهد داشت و از كسي شفاعت مي كنند كه ستون هاي دين او سالم باشد.
گفتني است اهل سنت نيز توسل به بزرگان را حتي اگر پيامبر و امام نباشد، جايز مي دانند چنان كه در كتب و مدارك معتبر اهل سنت آمده، كه هرگاه قحطي و خشكسالي پيش ميآمد، عمر از طريق توسل به عباس عموي پيامبر، طلب باران ميكرد و ميگفت: «هذا واللَّه الوسيله الي اللَّه و المكان منه؛ به خدا سوگند، عباس وسيله به درگاه الهي و داراي قرب و منزلت نزد اوست». «اللهم انّا نتوسّل اليك بعمّ نبيّنا فاسقنا؛ خدايا ما به وسيله عموي پيغمبرمان به تو روي ميآوريم، پس سيرابمان كن» (اسدالغابة، ج 3، ص 165). و يا ميگفت: «اللهم انّا نستسقيك بعمّ نبيّك و نستشفع اليك بشيبه»؛ (شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، ج 7، ص 274 و صحيح بخاري، ج 2، ص 16 و ج 4، ص 209؛ صحيح ابن خزيمه، ج 2، ص 338 و صحيح ابن جبان، ج 7، ص 111.) «خدايا ما به وسيله عموي پيامبرت از تو باران ميخواهيم و روي سفيد او را به درگاه تو شفيع ميآوريم».
برخي از اهل سنت تنها توسل به اولياي الهي در حال حيات را قبول دارند اما شيعيان و بسياري از اهل سنت توسل به اولياي گذشته را نيز جايز مي دانند. چنان كه انس بن مالك ميگويد: روزي كه فاطمه بنت اسد فوت كرد، پيامبر دستور دادند قبري را حفر كنند، آنگاه خود حضرت وارد قبر شد، و در آن خوابيد و چنين دعا كرد: «اللهم اغفر لامّي فاطمة بنت اسد، و وسّع عليها مدخلها، بحق نبيّك و الانبياء الذين من قبلي؛ خدايا مادرم فاطمه بنت اسد را بيامرز، و جايگاه او را وسعت بخش، به حق پيامبرت و پيامبران قبل از من». (وفاء الوفاء سمهودي، ج 3، ص 898؛ كنزالعمال، ج 12، ص 148، ح 34425 و المعجم الكبير، ج 24، ص 352).
eporsesh.com