پرسش :
آيا امام حسين(علیه السلام) ميدانستند شهيد ميشوند؟ اگر چنين است، چرا با پاي خويش به سوي قتلگاه رفتند؟
پاسخ :
بر اساس احاديث و روايات شيعي علم امام(ع) موهبتي الهي است و نه اكتسابي؛ بدين صورت كه هرگاه هر چه را بخواهد بداند، ميداند. خداوند متعال ميفرمايد:
عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً الّا من ارتضي من رسولٍ.[1]
اين آيه نشان ميدهد كه اختصاص علم غيب به خداوند به اين معني است كه غيب را مستقلاً و از پيش خود ـ با لذات ـ كسي جز خدا نميداند، ولي ممكن است پيامبر با رضايت پروردگار متعال، بداند و نيز ممكن است ديگر انسانها به تعليم پيامبران از آن آگاهي يابند.
نكتهي قابل توجه، اين است كه علم موهبتي ياد شده تخلف ناپذير ميباشد، زيرا علم ثبت شده در لوح محفوظ آگاهي به چيزي است كه قضاي حتمي خداوند بدان تعلق گرفته است.
مرحوم علامه طباطبايي (ره) ـ صاحب تفسير الميزان در ـ اين باره ميگويد: سيدالشهدا(ع) به عقيده شيعهي اماميه سومين جانشين از جانشينان پيامبر اكرم(ص) و صاحب ولايت كليّه ميباشد. علم امام(ع) به اعيان خارجيه و حوادث و وقايع ـ طبق آن چه از ادلّه نقليه و براهين عقليه بر ميآيد ـ دو قسم است؛ قسم اول: امام(ع) در هر شرايطي ـ به اذن خداوندي ـ به حقايق جهان هستي آگاه است، اعمّ از آنها كه تحت حس قرار دارند يا آنها كه از دايرهي حس بيرون ميباشند؛ مانند موجودات آسماني و حوادث گذشته و وقايع آينده؛ قسم دوم: علم عادي است. پيامبر(ص)، به نصّ قرآن كريم و همچنين امام(ع) بشري است مانند ساير افراد و اعمالي كه در مسير زندگي انجام ميدهد، مانند اعمال ساير افراد، در مجراي اختيار و براساس علم عادي است و آنچه را شايسته ميبيند انجام ميدهد.[2]
لازمهي قسم اول اين است كه هيچ گونه تكليفي بر متعلق اين گونه علم از آن جهت كه حتميالوقوع است، تعلق نميگيرد و نيز قصد و طلبي از انسان با آن ارتباط پيدا نميكند؛ زيرا تكليف همواره از راه امكان، به فعل تعلق ميگيرد و لازمهي امكان هم اختياري بودن فعل و ترك است و متعلق علم امام از جهت ضروري الوقوع و متعلق قضاي حتمي بودن آن، محال است مورد تكليف قرار گيرد؛ پس علم به قضاي حتمي در زندگي عملي انسان تأثير ندارد و تكليفآور نيست. اين شخص با علم به خطر، زندگي عادي خود را ادامه ميدهد اگر چه به خطر منتهي خواهد شد و مشمول آيهي:
و لا تلقوا بايديكم الي التهلكة. [3]
نيست؛ زيرا در تهلكه واقع شده است نه اين كه خود را به هلاكت انداخته باشد. شايان ذكر است كه اين آيه از آيات مربوط به جهاد است؛ زيرا از پيش از آن كه ميفرمايد:
وأنقفوافي سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الي التهلكة.
اين گونه فهميده ميشود كه اگر اموالتان را در راه جهاد، انفاق نكنيد پس همانا دشمن بر شما مستولي ميگردد و شما را به هلاكت ميرساند. روايتي در اين زمينه از براء بن عازب نقل شده است كه در يكي از جنگها مردي از مهاجرين بر صف دشمن حمله كرد، مردم فرياد زدند كه خودش را به هلاكت انداخت و به كشتن داد و آيهي مذكور را قرائت كردند سپس ابوايوب انصاري گفت: من از شما به اين آيه عالمتر هستم، همانا اين آيه در شأن ما انصار نازل شده است كه پيامبر(ص) را همراهي، و وقتي اسلام قوّت گرفت و اهلش زياد شد، به سوي اهل و اموال خودمان برگشتيم و خودمان را به هلاكت افكنديم و منظور از هلاكت، ترك جهاد است.[4]
آري متعلق قضاي حتمي و مشيّت قاطعهي حق تعالي، مورد رضا به قضاست؛ چنان كه سيدالشهدا(ع) در آخرين ساعات زندگي خود، در ميان خاك و خون ميفرمود: «اي خدا بر قضا و حكم تو صبر پيشه ميكنم، اي فريادرس كسي كه جز تو فريادرسي ندارد.»[5] همچنين در خطبهاي كه به هنگام بيرون آمدن از مكه ايراد فرمود، آمده است:
رضي الله رضانا اهل البيت.
آنچه بايد بدان توجه داشت اين است كه علم قطعي امام به حوادث تغييرناپذير، مستلزم جبر نيست؛ چرا كه در جهان هستي كه مخلوق الهي است، چيزي جز با مشيّت الهي و اذن خداوندي به وجود نميآيد و مشيّت خداوندي به افعال اختياري انساني، از راه اراده و اختيار تعلق گرفته؛ مثلاً خداوند خواسته است كه انسان فعلي، را با اختيار و اراده انجام دهد. بديهي است كه تحقق اين فعل با اين اوصاف، لازم و قطعي خواهد بود و با اين همه، اختياري هم هست؛ زيرا اگر اختياري نباشد ارادهي خداوند از مرادش تخلف ميكند
و ما تشاؤون الّا ان يشاء الله رب العالمين.[6]
بنابراين ميتوان گفت: امام(ع) ميدانست كه تلاش در برابر قضاي حتمي سودي ندارد؛ چنان كه خداوند در كلام خود در سورهي آل عمران در برابر آنها كه در جنگ احد گفته بودند: اگر ياران كشته شده پيش ما بودند، نميمردند. ميفرمايد: «بگو اگر در خانههايتان نيز بوديد كساني كه برايشان قتل نوشته شده بود به سوي آرامگاههاي خود بيرون ميآمدند.»[7]
اما دربارهي قسم دوم از علم امام: اين نوع علم امام تكليف آور است، بر خلاف قسم اول از علم امام(ع) كه علم غيبي است و تكليف آور نيست. امام حسين(ع) از جهت عادي خود نيز به شهادت خود و يارانش آگاهي داشت؛ بنابر ادلهاي كه در پي خواهد آمد، ولي از اين جهت كه اسلام در خطر بود، ملاحظه و ترسي از كشته شدن نداشت و اهداف بلند و عالي آن حضرت بود كه در اين راه او را از انجام هر كاري براي اسلام باز نميداشت.
مدارك و مصادر معتبر تاريخي دلالت دارند كه امام از شهادت خود و به دست نيامدن پيروزي نظامي، علم و آگاهي داشت و ميدانست كه شرايط تأسيس حكومت اسلامي فراهم نيست؛ پس هدف آن حضرت از قيام، اساساً اعلان بطلان حكومت يزيد، احياء دين، رفع شبهات و انحرافات فكري و نجات نظام حكومت اسلامي و دفع ضربات كشندهي حكومت يزيد، از دين بود. اينك برخي از فقرات كلام سيدالشهدا(ع) را كه بر علم ايشان دلالت دارد، بيان ميكنيم:
1. به عبدالله بن زبير در مكه ميفرمود: به خدا سوگند اگر من در هر پناهگاهي باشم، مرا بيرون ميآورند، تا مقصود خود را انجام دهند. به خدا سوگند! در تعدّي و ستم بر من از حد بگذرند؛ چنانكه يهود در مورد شنبه از حد گذشتند[8] (و احترام روز شنبه را از بين بردند.)
2. امام حسين(ع) ميفرمود:
والله لا يدعوني حتي يستخرجوا هذه العلقة من جوفي فاذا فعلوا سلط الله عليهم من يذلهم حتي يكونوا اذلّ من فرام الامة (والفرام خرقة تجعلها المرأة في قلبها اذا حاضت).[9]
به خدا سوگند! مرا رها نميكنند تا خون قلبم را بيرون آورند؛ پس وقتي چنين كردند، خداوند كسي را از آنان بر آنها مسلط سازد كه آنها را ذليل كند آن قدر كه از خرقهي زنان هم خوارتر گردند. و مانند اين، شواهد بسيار است كه براي جلوگيري از اطالهي كلام به همين مختصر اكتفا ميكنيم.
اما هدف امام حسين(ع) را با توجه به سخنان آن حضرت ميتوان چنين بيان كرد: امر به معروف و نهي از منكر، امام حسين(ع) براي ارائه دادن الگويي برتر و واحد، با توجه به آيهي شريفهي 104 از سورهي آل عمران كه ميفرمايد:
و لتكن منكم امة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون
به اين حركت نمادين اقدام نمود و اين مطلب از كلام خود آن حضرت، در وصيتي كه به محمدبنحنفيه نگاشته است، به دست ميآيد؛ چرا كه فرمود:
اني لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً ... انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي محمد(ص) اريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابي طالب...[10]
من از روي خودخواهي و سرمستي و گردنكشي و فساد و ظلم خارج نشدهام و جز اين نيست كه خارج شدم براي اصلاح در امت جدّم رسول خدا(ص) و اراده دارم كه امر به معروف و نهي از منكر كنم و مطابق سيرهي جدم(ص) و پدرم، علي بن ابي طالب(ع)، رفتار نمايم.
آري به راستي حضرت حسين بن علي(ع) از خطري كه متوجه دين شده بود، آگاه بود؛ از اين رو در همان آغاز كار كه مروان در مدينه به آن حضرت توصيه كرد كه با يزيد بيعت كند و به اصطلاح او، محترمانه و با آسايش خاطر زندگي نمايد، فرمود:
انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛[11]
همانا ما از خداييم و به سوي او باز ميگرديم؛ بايد با اسلام وداع كرد؛ زيرا امت به شباني مثل يزيد مبتلا شده است. دلايل فراوان ديگري نيز وجود دارد كه حضرت سيدالشهدا(ع) اهدافي الهي و دور ازهواي نفس را جستجو ميكرد و در راه رسيدن به اين اهداف، جان گرانقدر خويش و يارانش را فدا كرد.
در پايان توضيح اين نكته را لازم ميدانيم كه قيام امام حسين(ع) صرفاً يك قيام نظامي نبود، بلكه يك قيام سياسي بود كه تبعات نظامي نيز در برداشت؛ چرا كه امام حسين(ع) بنابر شواهد تاريخي؛ به تجهيز و تهيه سپاه جنگي، ادوات و نفرات اقدام نكرد.
پی نوشتها:
[1]. داناي نهان است. و كسي را بر غيب خود آگاه نميكند جز پيامبري كه از او خشنود باشد»، سورة جن، آية 26.
[2]. چهرهي درخشان حسين بن علي(ع)، علي رباني خلخالي، ص 134 ـ 140، انتشارات مكتب الحسين(ع)، چاپ 6، سال 1379 ش، قم.
[3]. بقره، 195.
[4]. تفسير كبير، فخر رازي، ج 5، ص 150، مكتبة الاعلام الاسلامي، قم، و مقدمه لهوف سيد ابن طاووس.
[5]. «صبراً علي قضائك يا رب لا اله سواك يا غياث المستغيثين مالي رب سواك و لا معبود غيرك، صبراً علي حلمك يا غياث من لا غياث له» مقتل الحسين(ع)، ص 283، سيد عبد الرزاق مقرم، دارالكتاب بيروت.
[6]. تكوير، 29.
[7]. آل عمران، 145، «قل لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتال الي مضاجعهم».
[8]. «وايم الله لو كنت في جحر هامّة من هذه الهوام لاستخرجوني حتي يقضوا بي حاجتهم و الله ليعتدن عليّ كما اعتدت اليهود في السبت»، الكامل في التاريخ، ج 4، ص 39، ابن اثير، نشر دار صادر، دار بيروت، سال 1385 هـ ق.
[9]. الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 78 ، انتشارات علميه اسلاميه، مترجم، سيد هاشم رسولي محلاتي.
[10]. بحارالانوار، تهران، ج 44، ص 329.
[11]. مثيرالاحزان، ابن نما، تحقيق و نشر مدرسه الامام المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، قم، سال 1406 هـ ق، محقق سيد محمد باقر موحد ابطحي.
منبع: نهضت عاشورا (تحريفها و شبههها)، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزهي علميه (1381)
بر اساس احاديث و روايات شيعي علم امام(ع) موهبتي الهي است و نه اكتسابي؛ بدين صورت كه هرگاه هر چه را بخواهد بداند، ميداند. خداوند متعال ميفرمايد:
عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً الّا من ارتضي من رسولٍ.[1]
اين آيه نشان ميدهد كه اختصاص علم غيب به خداوند به اين معني است كه غيب را مستقلاً و از پيش خود ـ با لذات ـ كسي جز خدا نميداند، ولي ممكن است پيامبر با رضايت پروردگار متعال، بداند و نيز ممكن است ديگر انسانها به تعليم پيامبران از آن آگاهي يابند.
نكتهي قابل توجه، اين است كه علم موهبتي ياد شده تخلف ناپذير ميباشد، زيرا علم ثبت شده در لوح محفوظ آگاهي به چيزي است كه قضاي حتمي خداوند بدان تعلق گرفته است.
مرحوم علامه طباطبايي (ره) ـ صاحب تفسير الميزان در ـ اين باره ميگويد: سيدالشهدا(ع) به عقيده شيعهي اماميه سومين جانشين از جانشينان پيامبر اكرم(ص) و صاحب ولايت كليّه ميباشد. علم امام(ع) به اعيان خارجيه و حوادث و وقايع ـ طبق آن چه از ادلّه نقليه و براهين عقليه بر ميآيد ـ دو قسم است؛ قسم اول: امام(ع) در هر شرايطي ـ به اذن خداوندي ـ به حقايق جهان هستي آگاه است، اعمّ از آنها كه تحت حس قرار دارند يا آنها كه از دايرهي حس بيرون ميباشند؛ مانند موجودات آسماني و حوادث گذشته و وقايع آينده؛ قسم دوم: علم عادي است. پيامبر(ص)، به نصّ قرآن كريم و همچنين امام(ع) بشري است مانند ساير افراد و اعمالي كه در مسير زندگي انجام ميدهد، مانند اعمال ساير افراد، در مجراي اختيار و براساس علم عادي است و آنچه را شايسته ميبيند انجام ميدهد.[2]
لازمهي قسم اول اين است كه هيچ گونه تكليفي بر متعلق اين گونه علم از آن جهت كه حتميالوقوع است، تعلق نميگيرد و نيز قصد و طلبي از انسان با آن ارتباط پيدا نميكند؛ زيرا تكليف همواره از راه امكان، به فعل تعلق ميگيرد و لازمهي امكان هم اختياري بودن فعل و ترك است و متعلق علم امام از جهت ضروري الوقوع و متعلق قضاي حتمي بودن آن، محال است مورد تكليف قرار گيرد؛ پس علم به قضاي حتمي در زندگي عملي انسان تأثير ندارد و تكليفآور نيست. اين شخص با علم به خطر، زندگي عادي خود را ادامه ميدهد اگر چه به خطر منتهي خواهد شد و مشمول آيهي:
و لا تلقوا بايديكم الي التهلكة. [3]
نيست؛ زيرا در تهلكه واقع شده است نه اين كه خود را به هلاكت انداخته باشد. شايان ذكر است كه اين آيه از آيات مربوط به جهاد است؛ زيرا از پيش از آن كه ميفرمايد:
وأنقفوافي سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الي التهلكة.
اين گونه فهميده ميشود كه اگر اموالتان را در راه جهاد، انفاق نكنيد پس همانا دشمن بر شما مستولي ميگردد و شما را به هلاكت ميرساند. روايتي در اين زمينه از براء بن عازب نقل شده است كه در يكي از جنگها مردي از مهاجرين بر صف دشمن حمله كرد، مردم فرياد زدند كه خودش را به هلاكت انداخت و به كشتن داد و آيهي مذكور را قرائت كردند سپس ابوايوب انصاري گفت: من از شما به اين آيه عالمتر هستم، همانا اين آيه در شأن ما انصار نازل شده است كه پيامبر(ص) را همراهي، و وقتي اسلام قوّت گرفت و اهلش زياد شد، به سوي اهل و اموال خودمان برگشتيم و خودمان را به هلاكت افكنديم و منظور از هلاكت، ترك جهاد است.[4]
آري متعلق قضاي حتمي و مشيّت قاطعهي حق تعالي، مورد رضا به قضاست؛ چنان كه سيدالشهدا(ع) در آخرين ساعات زندگي خود، در ميان خاك و خون ميفرمود: «اي خدا بر قضا و حكم تو صبر پيشه ميكنم، اي فريادرس كسي كه جز تو فريادرسي ندارد.»[5] همچنين در خطبهاي كه به هنگام بيرون آمدن از مكه ايراد فرمود، آمده است:
رضي الله رضانا اهل البيت.
آنچه بايد بدان توجه داشت اين است كه علم قطعي امام به حوادث تغييرناپذير، مستلزم جبر نيست؛ چرا كه در جهان هستي كه مخلوق الهي است، چيزي جز با مشيّت الهي و اذن خداوندي به وجود نميآيد و مشيّت خداوندي به افعال اختياري انساني، از راه اراده و اختيار تعلق گرفته؛ مثلاً خداوند خواسته است كه انسان فعلي، را با اختيار و اراده انجام دهد. بديهي است كه تحقق اين فعل با اين اوصاف، لازم و قطعي خواهد بود و با اين همه، اختياري هم هست؛ زيرا اگر اختياري نباشد ارادهي خداوند از مرادش تخلف ميكند
و ما تشاؤون الّا ان يشاء الله رب العالمين.[6]
بنابراين ميتوان گفت: امام(ع) ميدانست كه تلاش در برابر قضاي حتمي سودي ندارد؛ چنان كه خداوند در كلام خود در سورهي آل عمران در برابر آنها كه در جنگ احد گفته بودند: اگر ياران كشته شده پيش ما بودند، نميمردند. ميفرمايد: «بگو اگر در خانههايتان نيز بوديد كساني كه برايشان قتل نوشته شده بود به سوي آرامگاههاي خود بيرون ميآمدند.»[7]
اما دربارهي قسم دوم از علم امام: اين نوع علم امام تكليف آور است، بر خلاف قسم اول از علم امام(ع) كه علم غيبي است و تكليف آور نيست. امام حسين(ع) از جهت عادي خود نيز به شهادت خود و يارانش آگاهي داشت؛ بنابر ادلهاي كه در پي خواهد آمد، ولي از اين جهت كه اسلام در خطر بود، ملاحظه و ترسي از كشته شدن نداشت و اهداف بلند و عالي آن حضرت بود كه در اين راه او را از انجام هر كاري براي اسلام باز نميداشت.
مدارك و مصادر معتبر تاريخي دلالت دارند كه امام از شهادت خود و به دست نيامدن پيروزي نظامي، علم و آگاهي داشت و ميدانست كه شرايط تأسيس حكومت اسلامي فراهم نيست؛ پس هدف آن حضرت از قيام، اساساً اعلان بطلان حكومت يزيد، احياء دين، رفع شبهات و انحرافات فكري و نجات نظام حكومت اسلامي و دفع ضربات كشندهي حكومت يزيد، از دين بود. اينك برخي از فقرات كلام سيدالشهدا(ع) را كه بر علم ايشان دلالت دارد، بيان ميكنيم:
1. به عبدالله بن زبير در مكه ميفرمود: به خدا سوگند اگر من در هر پناهگاهي باشم، مرا بيرون ميآورند، تا مقصود خود را انجام دهند. به خدا سوگند! در تعدّي و ستم بر من از حد بگذرند؛ چنانكه يهود در مورد شنبه از حد گذشتند[8] (و احترام روز شنبه را از بين بردند.)
2. امام حسين(ع) ميفرمود:
والله لا يدعوني حتي يستخرجوا هذه العلقة من جوفي فاذا فعلوا سلط الله عليهم من يذلهم حتي يكونوا اذلّ من فرام الامة (والفرام خرقة تجعلها المرأة في قلبها اذا حاضت).[9]
به خدا سوگند! مرا رها نميكنند تا خون قلبم را بيرون آورند؛ پس وقتي چنين كردند، خداوند كسي را از آنان بر آنها مسلط سازد كه آنها را ذليل كند آن قدر كه از خرقهي زنان هم خوارتر گردند. و مانند اين، شواهد بسيار است كه براي جلوگيري از اطالهي كلام به همين مختصر اكتفا ميكنيم.
اما هدف امام حسين(ع) را با توجه به سخنان آن حضرت ميتوان چنين بيان كرد: امر به معروف و نهي از منكر، امام حسين(ع) براي ارائه دادن الگويي برتر و واحد، با توجه به آيهي شريفهي 104 از سورهي آل عمران كه ميفرمايد:
و لتكن منكم امة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون
به اين حركت نمادين اقدام نمود و اين مطلب از كلام خود آن حضرت، در وصيتي كه به محمدبنحنفيه نگاشته است، به دست ميآيد؛ چرا كه فرمود:
اني لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً ... انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي محمد(ص) اريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابي طالب...[10]
من از روي خودخواهي و سرمستي و گردنكشي و فساد و ظلم خارج نشدهام و جز اين نيست كه خارج شدم براي اصلاح در امت جدّم رسول خدا(ص) و اراده دارم كه امر به معروف و نهي از منكر كنم و مطابق سيرهي جدم(ص) و پدرم، علي بن ابي طالب(ع)، رفتار نمايم.
آري به راستي حضرت حسين بن علي(ع) از خطري كه متوجه دين شده بود، آگاه بود؛ از اين رو در همان آغاز كار كه مروان در مدينه به آن حضرت توصيه كرد كه با يزيد بيعت كند و به اصطلاح او، محترمانه و با آسايش خاطر زندگي نمايد، فرمود:
انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛[11]
همانا ما از خداييم و به سوي او باز ميگرديم؛ بايد با اسلام وداع كرد؛ زيرا امت به شباني مثل يزيد مبتلا شده است. دلايل فراوان ديگري نيز وجود دارد كه حضرت سيدالشهدا(ع) اهدافي الهي و دور ازهواي نفس را جستجو ميكرد و در راه رسيدن به اين اهداف، جان گرانقدر خويش و يارانش را فدا كرد.
در پايان توضيح اين نكته را لازم ميدانيم كه قيام امام حسين(ع) صرفاً يك قيام نظامي نبود، بلكه يك قيام سياسي بود كه تبعات نظامي نيز در برداشت؛ چرا كه امام حسين(ع) بنابر شواهد تاريخي؛ به تجهيز و تهيه سپاه جنگي، ادوات و نفرات اقدام نكرد.
پی نوشتها:
[1]. داناي نهان است. و كسي را بر غيب خود آگاه نميكند جز پيامبري كه از او خشنود باشد»، سورة جن، آية 26.
[2]. چهرهي درخشان حسين بن علي(ع)، علي رباني خلخالي، ص 134 ـ 140، انتشارات مكتب الحسين(ع)، چاپ 6، سال 1379 ش، قم.
[3]. بقره، 195.
[4]. تفسير كبير، فخر رازي، ج 5، ص 150، مكتبة الاعلام الاسلامي، قم، و مقدمه لهوف سيد ابن طاووس.
[5]. «صبراً علي قضائك يا رب لا اله سواك يا غياث المستغيثين مالي رب سواك و لا معبود غيرك، صبراً علي حلمك يا غياث من لا غياث له» مقتل الحسين(ع)، ص 283، سيد عبد الرزاق مقرم، دارالكتاب بيروت.
[6]. تكوير، 29.
[7]. آل عمران، 145، «قل لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتال الي مضاجعهم».
[8]. «وايم الله لو كنت في جحر هامّة من هذه الهوام لاستخرجوني حتي يقضوا بي حاجتهم و الله ليعتدن عليّ كما اعتدت اليهود في السبت»، الكامل في التاريخ، ج 4، ص 39، ابن اثير، نشر دار صادر، دار بيروت، سال 1385 هـ ق.
[9]. الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 78 ، انتشارات علميه اسلاميه، مترجم، سيد هاشم رسولي محلاتي.
[10]. بحارالانوار، تهران، ج 44، ص 329.
[11]. مثيرالاحزان، ابن نما، تحقيق و نشر مدرسه الامام المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، قم، سال 1406 هـ ق، محقق سيد محمد باقر موحد ابطحي.
منبع: نهضت عاشورا (تحريفها و شبههها)، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزهي علميه (1381)