پرسش :
در برخى روايات، امام(عليه السلام) مصداقى را براى آيه بيان فرموده و بعد فرموده اند: اين از باب باطن است؛ مثلا در مورد آيه ى (فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ)[1] حضرت مى فرمايند: محبت و دوستى حضرت على(عليه السلام)مراد است و دنباله ى همان مى فرمايند: اين تفسير باطنى است، از اين قسم روايات فهميده مى شود كه آنچه مربوط به باطن است، خودش دو قسم است: يك قسم بيان مصداق قو يك قسم بيان معانى؛ لطفاً توضيح بفرماييد.
پاسخ :
جواب حجت الاسلام على اكبر بابايى:
از نظر بنده، معانى و معارف قرآن دو قسم است: قسمى كه طبق ادبيات عرب و اصول عقلايىِ محاوره قابل فهم است، اعم از معانى و مفاهيم و مصاديق؛ يعنى آيات را وقتى ملاحظه كنيم معنا و مصاديقى كه از آن فهميده مى شود، اگر قابل فهم براى عرف باشد يا حتّى اگر بدواً براى عرف ابهامى داشته باشد، با كمى تدبّر معناى آيه برايش آشكار شود، يا اگر خود نمى داند، معلمى توضيح بدهد كه بعد از توضيح او، معناى آيه برايش آشكار شود و اگر مصداقى براى آيه ذكر شود، عرف خودش انطباق آيه را با آن مصداق بفهمد، اگر ابتداءاً هم نمى فهمد، بعد از توضيح معلم بفهمد، همه ى اين ها را ما جزء ظاهر قرآن به شمار مى آوريم و رواياتى را كه در اين زمينه رسيده است، روايات تفسيرى مى ناميم؛ اعم از اين كه بيانگر مفاهيم آيات باشد يا مصاديق آيات، كه روايت جرى هم مى تواند در اين تقسيم وارد شود.
وقتى گفته مى شود آيات نسبت به اين موارد جرى پيدا كرد، يعنى مفهوم آيه منطبق با مصاديق شد؛ اگر مصداق بودن آن مصاديق براى آن آيات، عرفاً آشكار باشد، و يا مشخص نباشد و بعد از توضيح آشكار شود، اين تفسير است.
امّا آنچه از معانى و مصاديق آيات كه در روايات، ذكر شده و طبق اصول عقلايى و قواعد ادبى قابل آشكار شدن نيست و بايد يك نحوه تعبد در آن اعمال شود؛ يعنى چون پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امام معصوم(عليه السلام) فرموده ما مى پذيريم، ولى انطباق آيه با آن روشن نيست؛ اين گونه روايات را تأويلى مى ناميم؛ اعم از اين كه مربوط به معانى و مفاهيم كلمات باشد، يا مصاديقى براى آن بيان كرده باشد كه براى ما روشن نباشد؛ مثلا ذيل آيه ى شريفه ى (حم * وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ * إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَة مُبارَكَة)[2] روايتى از امام کاظم(عليه السلام)به اين مضمون نقل شده است كه شخصى به نام يعقوب بن جعفر مى گويد:
من نزد امام كاظم(عليه السلام)بودم، مردى نصرانى به آن جا آمد و مطالبى را پرسيد. يكى از پرسش ها اين بود كه تفسير اين آيه، در باطن چيست؟ امام پاسخ دادند: امّا (حم)فهو محمدٌ و هو فى كتاب هود الذى انزل اليه و هو منقوص القرون و امّا (الْكِتابِ الْمُبِينِ) فهو اميرالمؤمنين على(عليه السلام)و امّا (لَيْلَة)ففاطمة.
براى ما روشن نيست چه طور (حم) به معناى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) است. ظاهر (وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ) مى رساند كه منظور، قرآن باشد؛ امّا اين جا با اميرالمؤمنين(علیه السلام) تطبيق شده است؛ گرچه قابل تبيين هست كه بگوييم حضرت على(عليه السلام)قرآن مجسم است؛ چون اعمال و رفتار و بياناتش همه قرآنى است.
همچنين (لَيْلَة) به حضرت فاطمه(عليها السلام)تأويل شده، و وجه آن نامعلوم است؛ گرچه ممكن است در وجه آن گفته شود كه منزلت والاى حضرت فاطمه(عليها السلام) همانند شب قدر پنهان و ناشناخته است؛ ولى به هر حال اين روايت را، به لحاظ اين كه معنايى براى كلمات قرآن بيان كرده كه وجه عرفى آن نامعلوم است، روايت تأويلى مى ناميم.
پی نوشتها:
[1] . سوره ى بقره(2)، آيه ى 87.
[2] . سوره ى دخان(44)، آيات 1 تا 3.
منبع: باطن و تأويل قرآن، گفتگو با حجت الاسلام على اكبر بابايى و دكتر محمد كاظم شاكر، نشر مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه (1381).
جواب حجت الاسلام على اكبر بابايى:
از نظر بنده، معانى و معارف قرآن دو قسم است: قسمى كه طبق ادبيات عرب و اصول عقلايىِ محاوره قابل فهم است، اعم از معانى و مفاهيم و مصاديق؛ يعنى آيات را وقتى ملاحظه كنيم معنا و مصاديقى كه از آن فهميده مى شود، اگر قابل فهم براى عرف باشد يا حتّى اگر بدواً براى عرف ابهامى داشته باشد، با كمى تدبّر معناى آيه برايش آشكار شود، يا اگر خود نمى داند، معلمى توضيح بدهد كه بعد از توضيح او، معناى آيه برايش آشكار شود و اگر مصداقى براى آيه ذكر شود، عرف خودش انطباق آيه را با آن مصداق بفهمد، اگر ابتداءاً هم نمى فهمد، بعد از توضيح معلم بفهمد، همه ى اين ها را ما جزء ظاهر قرآن به شمار مى آوريم و رواياتى را كه در اين زمينه رسيده است، روايات تفسيرى مى ناميم؛ اعم از اين كه بيانگر مفاهيم آيات باشد يا مصاديق آيات، كه روايت جرى هم مى تواند در اين تقسيم وارد شود.
وقتى گفته مى شود آيات نسبت به اين موارد جرى پيدا كرد، يعنى مفهوم آيه منطبق با مصاديق شد؛ اگر مصداق بودن آن مصاديق براى آن آيات، عرفاً آشكار باشد، و يا مشخص نباشد و بعد از توضيح آشكار شود، اين تفسير است.
امّا آنچه از معانى و مصاديق آيات كه در روايات، ذكر شده و طبق اصول عقلايى و قواعد ادبى قابل آشكار شدن نيست و بايد يك نحوه تعبد در آن اعمال شود؛ يعنى چون پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امام معصوم(عليه السلام) فرموده ما مى پذيريم، ولى انطباق آيه با آن روشن نيست؛ اين گونه روايات را تأويلى مى ناميم؛ اعم از اين كه مربوط به معانى و مفاهيم كلمات باشد، يا مصاديقى براى آن بيان كرده باشد كه براى ما روشن نباشد؛ مثلا ذيل آيه ى شريفه ى (حم * وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ * إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَة مُبارَكَة)[2] روايتى از امام کاظم(عليه السلام)به اين مضمون نقل شده است كه شخصى به نام يعقوب بن جعفر مى گويد:
من نزد امام كاظم(عليه السلام)بودم، مردى نصرانى به آن جا آمد و مطالبى را پرسيد. يكى از پرسش ها اين بود كه تفسير اين آيه، در باطن چيست؟ امام پاسخ دادند: امّا (حم)فهو محمدٌ و هو فى كتاب هود الذى انزل اليه و هو منقوص القرون و امّا (الْكِتابِ الْمُبِينِ) فهو اميرالمؤمنين على(عليه السلام)و امّا (لَيْلَة)ففاطمة.
براى ما روشن نيست چه طور (حم) به معناى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) است. ظاهر (وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ) مى رساند كه منظور، قرآن باشد؛ امّا اين جا با اميرالمؤمنين(علیه السلام) تطبيق شده است؛ گرچه قابل تبيين هست كه بگوييم حضرت على(عليه السلام)قرآن مجسم است؛ چون اعمال و رفتار و بياناتش همه قرآنى است.
همچنين (لَيْلَة) به حضرت فاطمه(عليها السلام)تأويل شده، و وجه آن نامعلوم است؛ گرچه ممكن است در وجه آن گفته شود كه منزلت والاى حضرت فاطمه(عليها السلام) همانند شب قدر پنهان و ناشناخته است؛ ولى به هر حال اين روايت را، به لحاظ اين كه معنايى براى كلمات قرآن بيان كرده كه وجه عرفى آن نامعلوم است، روايت تأويلى مى ناميم.
پی نوشتها:
[1] . سوره ى بقره(2)، آيه ى 87.
[2] . سوره ى دخان(44)، آيات 1 تا 3.
منبع: باطن و تأويل قرآن، گفتگو با حجت الاسلام على اكبر بابايى و دكتر محمد كاظم شاكر، نشر مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه (1381).