شنبه، 12 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

پيشينه و عوامل پيدايش سكولاريسم چيست؟


پاسخ :
در تاريخ غرب مجموعه اى از عوامل دينى، رفتارى، فكرى و اجتماعى موجب پيدايش سكولاريسم گرديد كه در ذيل به توضيح و تبيين اين عوامل مى پردازيم:
1. عامل دينى: مسيحيّت
تأكيد انجيل و مفسّران آن بر جدايى دين و دنيا و از جمله سياست و نيز خالى بودن انجيل و تعاليم كليسا از برنامه ها و قوانين مورد نياز اجتماع، از مهم ترين عوامل زمينه ساز سكولاريسم در غرب به شمار مى رود. اينك به شواهد اين مطلب اشاره مى شود:
الف) آموزه ى جدايى دين از دنيا و سياست، در انجيل:
1. پيلاطس از حضرت عيسى پرسيد: آيا تو پادشاه يهود هستى؟ فرمود: پادشاهى من از اين جهان نيست.[1]
2. عيسى چون دانست كه مى خواهند او را به زور پادشاه سازند، باز تنها به كوه برآمد.[2]
ب) آموزه ى جدايى دين از دنيا و سياست، در كلام پيروان مسيح (عليه السلام):
كلازيوس، پاپ سده ى پنجم مى گويد:
از آن جا كه عيسى مسيح از ضعف و نقيصه ى انسانى آگاه بود، براى نجات پيروان خود طرحى بزرگ و عالى ابتكار كرد. وى اقتدارات و وظايف شاهان را از آن مذهب جدا كرد و به هر كدام از اين دو مرجع، آنچه سازگار و مناسب با شئونشان بود محوّل ساخت ... به هيچ بشرى اين امتياز داده نشد كه در آنِ واحد صاحب هر دوى آنها (و در نتيجه داراى قدرتى برين) شود.[3]
ج) فقدان برنامه و قوانين مورد نياز اجتماع در انجيل و تعاليم كليسا:
يكى از نشانه هاى دخالت دين در امور دنيوى و سياست، وجود قوانين مورد نياز است، حال آن كه در مسيحيّت چنين قوانينى وجود ندارد و حتى شريعت تورات كه تا نيمه ى قرن اوّل ميلادى مورد التزام و عمل مسيحيان بود، در سال پنجاه ميلادى توسط شوراى مسيحيان اورشليم نسخ شد و مسيحيان خود را ديگر ملتزم به آن ندانستند.[4] پروفسور لطفى لونيان مى گويد:
مسيح هيچ وقت قانون هاى موقّتى كه مشتمل بر پاره اى از اوامر و نواهى باشد براى اجتماعات تدوين و تنظيم نفرمود.[5]
ميلر، مورخ معاصر نيز مى گويد:
خداوند مسيح، شريعتى چون شريعت موسى (عليه السلام) كه در هر جزئى نيز تكليفى براى ما معين كند، برقرار نفرموده و قوانينى از تقسيم ارث و عقوبت مجرمان يا امور ديگر سياسى كه به مقتضيات هر دوره تغييرپذير است، وضع ننموده است.[6]
اسلام در سه جهت گفته شده، خلاف مسيحيت است. قرآن و سنت به صراحت آموزه ى جدايى دين از سياست را نفى مى كند و يكى از مهم ترين اهداف پيامبران را مبارزه با ستمگران و ايجاد جامعه ى عدالت محور در پرتو كتاب الهى مى داند.[7]
دانشمندان و علماى اسلام نيز در طول تاريخ، پرداختن به مسائل دنيا و سياست را از شؤون دين و تحقيق آن را از وظايف خود مى دانستند و هرگاه مجالى براى حاكميت اسلام فراهم مى شد به تنظيم مسائل دنيا و اجراى شريعت و حدود الهى در جامعه و سياست اقدام مى نمودند؛ هم چنين اسلام نه تنها پرداختن به دنيا و سياست را جزو اهداف خويش شمرده[8]، بلكه تعاليم و قوانين مورد نياز انسان ها در اين عرصه (سياست، اقتصاد، مديريت، فرهنگ، حقوق و ...) را ارائه كرده است.
2. عامل رفتارى: عملكرد كليسا
نبايد نقش عملكردهاى كليسا را در تغيير نگرش غرب به دين ناديده گرفت. مى توان گفت پاره اى از عملكردهاى نامطلوب كليسا، در فاصله گرفتن مردم از دين و فراهم شدن بستر مناسب براى پيروزى علم گرايان و روشن فكران تأثير بسزايى داشت. كليسا از جهت اخلاقى، اقتصادى و فرهنگى رفتارهاى ناشايستى از خود بروز داد كه نتيجه ى آنها همان است كه در سال 1372 رؤساى ديرهاى كولونى اعلام داشتند:
كليساى روم چنان بى حيثيت شده كه آيين كاتوليك در اين نواحى جداً به خطر افتاده است.[9]
ويل دورانت مى نويسد:
با تشكيل دادگاه هاى تفتيش عقايد از سال 1480 - 1488؛ 8800 تن سوخته و 96494 تن محكوم به كيفرهاى مختلف شدند و از سال 1480 - 1808؛ 31912 تن سوخته و 291450 تن محكوم شدند.[10]
نهرو درباره ى تأثير اختلاف پاپ ها در باب منصب پاپى مى نويسد:
جنگ و نزاع ناپيدا ميان پاپ ها در مردم اروپا تأثير بسيارى داشته است. وقتى مردم مى ديدند كسانى كه خود را جانشين و مظهر خداوند در روى زمين مى نامند چنين رفتارى دارند، طبعاً در تقدّس و درستى و جدّى بودن حرف هايشان به ترديد مى افتادند.[11]
بازرس ويژه ى پاپ درباره ى اوضاع كشيشان مى نويسد:
بسيارى از راهبان قمار مى بازند، لب به لعن و نفرين مى آلايند، در قهوه خانه ها مى لولند، قداره مى بندند، مال مى اندوزند، زنا مى كنند و چون باده خوارانِ عياش زندگى مى گذرانند.[12]
قديس برنارد دنيو مى گويد:
بسيارى از مردم چون پستى و فرومايگى زندگى راهبان و زاهدان و راهبه ها و كشيشان دنيادوست را مى بينند، يكه مى خورند و چه بسا ايمانشان را از دست مى دهند.[13]
راسل، دانشمند بزرگ غرب نيز مى نويسد:
اگر قدرت اخلاقى كليسا از داخل و خارج به فساد كشانده نشده بود، مهاجمان هرگز واجد نيروى لازم براى غلبه بر كليسا نبوده، قطعاً مغلوب مى شدند.[14]
هم چنين ويل دورانت مى گويد:
نفرت و تحقير مردم نسبت به روحانيونِ فاسد، در اين ارتداد و از دين برگشتگى بزرگ، عامل كوچكى نبود.[15]
عامل دوم نيز در جهان اسلام وجود ندارد و آن اين است كه تعاليم عقلانى و صحيح اسلام و مكانيزم ها و برنامه هاى موجود در اسلام، هم چون وجوب امر به معروف و نهى از منكر و پرهيز از فساد و ثروت اندوزى و ستمگرى، چنان زمينه اى را براى مسلمانان فراهم نموده است كه كسى نمى تواند به نام اسلام و دين بر مردم ستم روا دارد و به مال اندوزى و فساد بپردازد. تاريخ اسلام شاهد است كه حاكميّت هاى دروغين كه خود را به اسلام منسوب مى كردند دوام نمى يافتند و مردم، در پرتو تعاليم اسلامى، حاكميّت حق را از ناحق تشخيص مى دادند. امروزه نيز پشتيبانى ميليونى مردم از علماى اسلام به خاطر تلاش آنها در راستاى حاكميّت خدا و تحقّق تعاليم اسلام و عدالت اجتماعى است.
3. عامل فكرى
شكسته شدن منزلت معرفتى مسيحيت به واسطه ى آموزه هاى تحريف شده، موجب رو آوردن دانشمندان از مسيحيّت به علم و عقل گرديد.
روشن شدن بطلان برخى تعاليم مسيحيت (مانند زمين مركزى) و وجود پاره اى از آموزه هاى خردستيز در انجيل (مانند تثليث) و ظهور انديشه هاى نو در مسيحيّت، بسترى را فراهم كرده بود كه اعتبار تعاليم مسيحيّت را از بين مى برد و آنچه به معيار علم و عقل درنمى آمد كنار نهاده مى شد و امور علمى و عقلى اعتبار مى يافت؛ از باب نمونه، باربور درباره ى تأثير آموزه ى گناه فطرى، كه از جمله آموزه هاى مسيحيّت است مى گويد:
اختلاف بر سر گناهِ نخستين، در فرانسه به جدايى كامل دين و فلسفه انجاميد و غرابت اين آموزه، با تكامل علوم تجربى و زيست شناختى، مخصوصاً با فرضيه ى داروين به اوج خود رسيد.[16]
حقّانيّت تعاليم اسلام و مصونيّت آن از تحريف، مانع از آن است كه علم گرايى و عقل گرايى بتواند در تحقّق سكولاريسم و جدا كردن دين از دنيا در جهان اسلام موفق گردد.
4. عامل اجتماعى
رشد صنعت و فن آورى و تحوّل در شيوه هاى زندگى فردى و اجتماعى و رو آوردن به زندگى شهرى، روحيه ى علم گرايى مردم در امور دنيوى را تقويت كرده و چنان شده بود كه همگان حل مشكلات را از علم توقّع داشتند. نظريه ها و تبيين هاى راجع به حركت كلى در جهت دنياگرايى، اين فراگرد را با درجه ى صنعتى شدن و شهرى شدن آشكارا در ارتباط مى دانند.
موارد ذكر شده، مهم ترين عوامل تحقّق سكولاريزاسيون و تثبيت ايدئولوژى سكولاريسم بوده اند. بى اعتبارى مسيحيت و مخالفت آن با دستاوردهاى علمى و رشد صنعت و تكنولوژى، هم زمان با رشد علم گرايى، موجب گرديد تا مردم تصوّر كنند كه دين با علم مخالف است و تعاليم دينى مانعى بر سر راه صنعت و تكنولوژى است؛ حال آن كه حقّانيّت تعاليم اسلام و برنامه هاى زندگى ساز آن و منزلت والاى علم در اسلام موجب شد كه اسلام، عامل پيشرفت هاى علمى و صنعتى و عقلانيّت به شمار آيد و سستى مسلمانان علت انحطاط جوامع مسلمين معرفى شود.
رشيد رضا، در اين باره مى نويسد:
علماى علم الاجتماع و سياست مداران و مورخان اسلامى و غيراسلامى اتفاق دارند تنها عاملى كه در برهه اى از زمان به عرب ها (مسلمانان) در همه ى زمينه هاى فرهنگى و اجتماعى و روحى نيرو بخشيد و آنان را در پيشرفت فرهنگ و تمدن انسانى كمك كرد و با هم متّحد ساخت، اسلام بود و بس. طبعاً روگردانى از اسلام و يا داشتن مسمّاى اسلام نتيجه اى جز خوارى و ذلّت نخواهد داشت.[17]
پی نوشتها:
[1]. يوحنا، باب 19، آيه ى 36.
[2]. همان، باب 6، آيه ى 15.
[3]. فاستر مايكل ب، خداوندان انديشه ى سياسى، ج 2، ص 401.
[4]. راميار محمود، بخشى از نبوّت اسرائيلى و مسيحى، ص 196.
[5]. لطفى لونيان، مذهب و متجددين، ترجمه ى انتشارات نور جهان، ص 13.
[6]. و. م. ميلر، تاريخ كليساى قديم در اروپا و ايران، ترجمه ى على نخستين، ص 29.
[7]. ر ك: سوره ى حديد، آيه ى 25.
[8]. ر ك: همان.
[9]. حسن قدردان قراملكى، سكولاريزم در مسيحيت و اسلام، ص 69.
[10]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 18 (اصلاح دينى)، ص 360.
[11]. جواهر لعل نهرو، نگاهى به تاريخ جهان، ج 1، ص 501.
[12]. ويل دورانت، همان، ج 5، (رنسانس)، ص 62.
[13]. ر.ك: همان، ج 6، ص 19.
[14]. راسل، قدرت، ترجمه ى هوشنگ منتصرى، ص 14.
[15]. ويل دورانت، همان، ج 6، ص 29.
[16]. ايان باربور، همان، ص 125.
[17]. رشيد رضا، الاعتصام، مقدمه ى كتاب.
منبع: تبيين و تحليل سكولاريسم، سيد محمد على داعى نژاد، انتشارات مركز مديريت حوزه ى علميه قم (1382).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما