سه‌شنبه، 9 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

علت تفاوت حقوق زن و مرد - از جمله در مسئله ارث و حق طلاق - چيست؟


پاسخ :
قانون شايسته، قانونى است كه مبتنى بر مصالح و مفاسد واقعى باشد و اين متوقف بر شناخت كامل تمام ابعاد جسمى و روحى، نيازها، غريزه‏ها، استعدادها، كمال لايق انسانى و راه رسيدن به آن است؛ اشتراك تكوينى و تشريعى زن و مرداسلام بر خلاف آنچه در تاريخ و فرهنگ قرن‏هاى پيشين غرب و شرق گذشته است، زن و مرد را در بسيارى از امور تكوينى و تشريعى، يكسان دانسته است. چند نمونه از اين موارد، عبارت است از: تساوى در ماهيت انسانى و لوازم آن(1)، تساوى در راه تكامل انسانى و قرب به خدا و عبوديت(2)، تساوى در امكان انتخاب جناح حق و باطل، كفر و ايمان(3) ،اشتراك در بيشتر تكاليف و مسئوليت‏ها(4)، استقلال اجتماعى، سياسى و اعتقادى زنان و حق مشاركت(5)، استقلال اقتصادى زنان(6) (حال آنكه غرب تا چند دهه پيش زن را مالك هيچ چيز نمى‏دانست)، برخوردارى مادران از حقوق خانوادگى نظير پدران(7)؛ بلكه حق مادر با توجه به زحمات و تكاليف و مسئوليت‏هايش بيشتر است. تفاوت‏هاى ساختارى زن و مردزن و مرد، در عين اشتراك در انسانيت، اختلافاتى نيز با يكديگر دارند. بررسى جزئيات اين مسئله و گستره آن، سابقه‏اى حداقل 2400 ساله دارد. افلاطون با اعتراف به ناتوان‏تر بودن نيروهاى جسمى، روحى و عقلى زنان، اين تفاوت‏ها را كمّى دانسته و مدّعى بود كه زنان و مردان، داراى استعدادهاى مشابهى هستند و زنان مى‏توانند همان وظايفى را عهده‏دار شوند كه مردان عهده‏دار مى‏شوند و از همان اختياراتى بهره‏مند گردند كه مردان بهره‏مند مى‏گردند. بر خلاف وى، شاگردش ارسطو معتقد بود: نوع استعدادهاى زن و مرد، متفاوت است و وظايفى كه قانون خلقت، بر عهده هر يك از آنها گذاشته و حقوقى كه براى آنان خواسته است، در قسمت‏هاى زيادى با هم تفاوت اصولى دارد.(8) پروفسور «ريك» - روان‏شناس مشهور آمريكايى - مى‏گويد: «دنياى مرد، با دنياى زن به كلّى فرق مى‏كند. اگر زن نمى‏تواند مانند مرد فكر يا عمل كند، از اين رو است ... زن و مرد جسم‏هاى متفاوت دارند. علاوه بر اين احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نبوده و هيچ‏گاه يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات، عكس‏العمل نشان نمى‏دهند. زن و مرد بنا به مقتضيات جنسى خود، به طور متفاوت عمل مى‏كنند و درست مثل دو ستاره روى دو مدار مختلف حركت مى‏كنند. آن دو مى‏توانند همديگر را بفهمند و مكمّل يكديگر باشند؛ ولى هيچ گاه يكى نمى‏شوند و به همين دليل زن و مرد مى‏توانند با هم زندگى كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند ...» .(9) خانم «كليودالسون» مى‏گويد: «به عنوان يك زن روان‏شناس، بزرگ‏ترين علاقه‏ام، مطالعه روحيه مردها است. چندى پيش به من مأموريت داده شد كه تحقيقاتى درباره عوامل روانى زن و مرد به عمل آورم. به اين نتيجه رسيده‏ام ... خانم‏ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانم‏ها، از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابرى مى‏كنند؛ بلكه گاهى در اين زمينه از آنها برترند. نقطه ضعف خانم‏ها(10)، فقط احساسات شديد آنان است. مردان هميشه عملى‏تر فكر مى‏كنند، بهتر قضاوت مى‏نمايند، سازمان دهنده بهترى هستند و بهتر هدايت مى‏كنند. پس برترى روحى مردان بر زنان، «برترى» به عنوان يك امتياز ارزشى، به تفاوت‏هاى جسمى و روحى و كاركردهاى اختصاصى زن و مرد بستگى ندارد؛ بلكه بر اساس ايمان و عمل - كه جامع آنها تقوا است - مشخص مى‏شود. اين چيزى است كه طراح آن طبيعت است، هر قدر هم خانم‏ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند، بى‏فايده خواهد بود. آنان به علّت اينكه حسّاس‏تر از آقايان هستند، بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگى‏شان احتياج دارند ... كارهايى كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مى‏كند ...» .(11) ملاك تفاوت‏هاى تشريعى‏تفاوت‏هاى تكوينى زن و مرد، ريشه در خلقت و آفرينش بشر دارد؛ پس بايد احكام، حقوق و تكاليف، مبتنى بر مصالح و مفاسد واقعى بوده و كاملاً رعايت گردد. به عنوان مثال حكم حجاب زنان، بر اساس اين كشف روان‏شناختى تبيين شده است كه: «آستانه حسّ لمس و درد زنان از زمان تولد، پايين‏تر از مردان است؛ يعنى، زنان به درد، حساس‏تراند. در عوض مردان، بينايى بهترى دارند. مردان بالغ به محرّك‏هاى بينايى شهوانى و زنان به محرّك‏هاى لمسى، حسّاسيت بيشترى دارند. اين تفاوت حساسيّت، از همان اوايل و تحت تأثير «اندروژن‏ها» شكل مى‏گيرد. اصطلاح «چشم چرانى» - كه براى اين ويژگى مردان به كار مى‏رود - زاييده حسّاسيت مردان نسبت به محرّك‏هاى بينايى شهوانى است...» .(12) اينك در پرتو آنچه گفته شد چند مورد از تفاوت‏هاى حقوقى زن و مرد، تبيين و بررسى مى‏شود: يك. حق طلاق‏دليل اينكه حق طلاق به مرد داده شده، اين است كه زندگى جمعى نياز به مدير دارد. اسلام نيز كسى را كه كمتر در مقابل عواطف و احساسات، تحت تأثير قرار مى‏گيرد و از نظر مديريت جمعى قوى‏تر است، به عنوان مسئول اداره زندگى مشترك معرفى و هزينه اداره اين زندگى را بر او واجب كرده است. تصميم‏گيرى در مورد انحلال آن را نيز در مرحله نخست به او سپرده است. مسئله طلاق و جدايى به چند صورت قابل تصور است: حق طلاق منحصراً در دست مرد باشد. حق طلاق منحصراً در دست زن باشد. زن و مرد هر يك به طور استقلالى و در عرض يكديگر، اين حق را دارا باشند. اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكى (با توافق طرفين) باشد. حق طلاقى وجود نداشته باشد. حق طلاق در ابتدا به دست مرد باشد؛ ولى براى زن نيز در موارد لزوم سازوكارهاى مناسبى مشخص شده باشد. فرض نخست براى زن بن‏بست‏آفرين است و در مواردى كه نياز جدى به طلاق دارد، از اين مسئله محروم مى‏شود. فرض دوم با توجه به احساسات شديد و هيجانى خانم‏ها، علاوه بر اينكه آمار طلاق را در موارد غيرضرورى بالا مى‏برد (زيرا از نظر آمار غالباً خانم‏ها تقاضاى طلاق را دارند)، باعث سستى كانون خانواده مى‏شود، چرا كه موجب سلب اعتماد مرد از زن شده و محبت زن را در دل مرد كاهش مى‏دهد. فرض سوم، آمار طلاق را بالا خواهد بُرد و اين مسئله در بعضى از كشورهاى غربى تجربه شده است. فرض چهارم نيز معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر خواستار طلاق و ديگرى طالب عدم آن باشد و در اين صورت سدى در برابر آن ايجاد مى‏شود. البته طلاق براساس توافق در اسلام پذيرفته شده است، اما آنچه مشكل آفرين است، انحصار تحقق طلاق براساس توافق است. فرض پنجم صحيح نيست؛ چرا كه گاهى جدايى و گسستن اين رابطه، به صلاح طرفين است. در نتيجه بهترين فرض صورت ششم است؛ زيرا از طرفى جلوى گسترش بى‏رويه طلاق را مى‏گيرد و از طرف ديگر مانع ضايع شدن حقوق خانم‏ها مى‏گردد. از جمله سازوكارهاى پيش‏بينى شده در اين روش، طلاق وكالتى، طلاق قضايى و طلاق توافقى است. بنابراين چنين نيست كه راه به كلى براى زن بسته باشد. دو. ديه و ارثدر اين باره برخى از موارد زير قابل توجه است: ديه، بهاى جان انسان نيست و نبايد قيمت و ارزش يك انسان تلقى شود؛ بلكه صرفاً جبران بخشى از خسارت‏هاى مادى است كه به شخص و اطرافيان او وارد مى‏شود. اگر قرار بود، ديه قيمت جان انسان‏ها باشد، مى‏بايست ديه عالم و جاهل، مؤمن و فاسق و انسان‏هاى كارآمد و مفيد به حال جامعه، با انسان‏هاى ناكارآمد، متفاوت باشد؛ در حالى كه چنين نيست. از آن جا كه نوعاً مرد متكفل اقتصاد و تأمين نفقه و هزينه امرار معاش خانواده است، از فقدان او خسارت‏هايى به مراتب بيشتر، به خانواده وارد مى‏شود. از اين رو اسلام در مواردى، در جهت حمايت از خانواده و به نفع زن و فرزند، ديه مرد را دو برابر قرار داده است. در روايات و احكام فقه اسلامى نيز مقرر است كه ديه متعلّق به ورثه مقتول است، نه خود او. از اين رو ديه مرد مقتول، به زن و فرزندان او مى‏رسد، نه به خود مرد. پس اين حكم در راستاى حمايت از زن و فرزند است، نه شخص مقتول. چنان كه ديه زن مقتول، براى همسر و فرزندان او است و اين سهميه كمتر براى مرد (شوهر آن زن) و فرزندان وى در نظر گرفته شده است؛ چون آنان از طريق اين زن، نفقه دريافت نمى‏كردند و هزينه امرار معاش آنها با وى نبود. در مواردى هم كه زنان در تأمين معاش خانواده، ايفاى نقش مى‏كنند، باز هم وظيفه حقوقى و قانونى بر عهده ندارند و مرد در اين زمينه مسئول و پاسخ‏گو است؛ يعنى، قانون اسلامى، تنها مرد را مسئول معاش خانواده مى‏داند. به عبارت ديگر اسلام در پى اين است كه فشار تأمين معاش خانواده، بر عهده زنان نباشد تا بدون دغدغه خاطر و تحمّل فشار روحى و جسمى از ناحيه كار و اشتغال (جز در موارد ضرورى)، به ايفاى نقش مهم مادرى و همسرى بپردازند و كانون خانواده و جامعه را از آثار معنوى حضور خويش بهره‏مند سازند. بنابراين در نگاه اسلام، مرد خدمت‏گزار خانواده است و وظيفه تأمين هزينه آن را به عهده دارد. ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست،؛ بلكه در مواردى كاملاً يكسان و در مواردى ارث زن بيش از مرد است؛ از جمله: الف. ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است. ب. ميراث پدر و مادر يا بستگان مادرى، بين زن و مرد يكسان است. همچنين در كلاله اُمّى (برادر يا خواهر مادرى)، طرف مادرى بر طرف پدرى مقدم مى‏شود و اگر زن نسبت به ميت نزديك‏تر از مرد باشد، چيزى به مرد نمى‏رسد. بنابر آنچه گفته شد، اگر مشاهده مى‏شود كه در مواردى، ديه و يا ميراث زن نصف مرد است؛ بدين جهت است كه مرد بايد دارايى خود را به مصرف زن برساند (در حالى كه چنين وظيفه‏اى براى زن مقرر نشده است). علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى‏نويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملّك»، مرد دو برابر زن، مالك مى‏شود؛ ولى در مرحله «مصرف»، هميشه زن دو برابر مرد بهره مى‏برد. زيرا زن، سهم و دارايى خود را براى خود نگه مى‏دارد؛ ولى مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمى از دارايى خود را صرف زن مى‏كند(13)».(14)
پي نوشت ها:
1. نساء(4)، آيه 1؛ شورى(42)، آيه 11؛ حجرات(49)، آيه 13؛ اعراف(7)، آيه 189 و ...
2. نساء(4)، آيه 124؛ نحل(16)، آيه 97؛ توبه(9)، آيه 72؛ احزاب(33)، آيه‏35.
3. توبه(9)، آيه 67 و 68؛ نور(24)، آيه 26.
4. بقره(2)، آيه 183؛ نور(24)، آيات 2، 31، 32؛ مائده(5)، آيه 38 و ...
5. ممتحنه(60)، آيات 10، 12 و ...
6. نساء(4)، آيه 33.
7. عنكبوت(29)، آيه 8؛ اسراء(17)، آيه 23 و 24؛ بقره(2)، آيه 83؛ مريم(19)، آيه 14؛ انعام(6)، آيه 151؛ نساء(4)، آيه 36؛ لقمان(31)، آيه 14 و 15؛ احقاف(46)، آيه 15.
8. مرتضى، مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، صص 170-172.
9. همان (به نقل از مجله زن روز شماره 90، ص 178-176).
10. به نظر ما اين نقطه ضعف زنان نيست؛ بلكه هدف خلقت اين تفاوتها را ضرورى ساخته است. دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب» مى‏گويد: اگر زنان بخواهند مادر باشند بايد احساساتى و عاطفى باشند. و لازمه بقاء نسل آدمى، وجود مادر و روابط جنسى زن و مرد و كاركردهاى اختصاصى آنان است. ر.ك: قطب محمد؛ شبهات حول الاسلام، صص 115-112.
11. نظام حقوق زن در اسلام، ص 183 و 184 (به نقل از: مجله زن روز، شماره 101).
12. غلامعلى، حداد عادل، فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، (تهران: سروش، 1376)، ص 63.
13. الميزان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 215.
14. براى آگاهى بيشترالف. مرتضى، مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام؛ب. عبداللّه، جوادى آملى، زن در آيينه جمال و جلال؛پ. سيدعلى، كمالى، قرآن و مقام زن؛ت. حسين، مهرپور، بررسى ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران؛ث. صبحى محمصانى، قوانين فقه اسلامى، ج 1 ترجمه: جمال‏الدين جمالى محلاتى؛ج. داود، الهامى، روشنفكر و روشنفكرنما؛ح. ربانى خلخالى، زن از ديدگاه اسلام؛خ. محمدرضا، زيبايى‏نژاد و محمدتقى، سبحانى، درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام.
porseman.org


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.