پرسش :
سنت خدا برخلاف این است که همه صحبتهای ما بر اساس سند و مدرک باشد . در فرقه های عرفانی شیطان عامل حرکت است و حرکت عامل مثبتی است که انسان می تواند به شناخت برسد . اگر ما همه چیز را راکد در نظر بگیریم فرصتی ایجاد نمی شود. جریانی شریعت حقیقت طریقت را جدا می کند ما می توانیم اینها را بصورت عام بگیریم که زیر مجموعه هم هستند یا هرکدام را جدا به آن بپردازیم . وقتی طریقت بصورت حقیقتی است که حرکت دارد و باید هدایت بشود ، بررسی نمی شود و دیگر انگیزه ای هم برای وجود امامت نیست . حرکت باید باشد تا ما به ریشه ها برسیم . راهنمایی بفرمایید .
پاسخ :
بحث طریقت و شریعت و حقیقت بحث گسترده ای هست . در بحث فلورالیسم دینی به این مقوله می پردازند . فلورالیسم دینی بازگشتش به سخن جان هیگ انگلیسی است . بحثی که او مطرح کرد در مورد صراط های مستقیم یا راههایی که انسان می تواند برای دریافت حقیقت بپیماید می باشد. او در انگلستان در مناظره ای که با فردی انجام می دهد می گوید که من وقتی وارد انگلستان شدم ، دیدم که مسیحیان افراطی معتقد هستند که راه حقیقت فقط راه کلیسا و راه مسیح است و دیگر حقیقتی وجود ندارد . از آن طرف بعضی از مسلمانان هندی در لندن را می دیدم که خیلی انسانهای راستگو و امانت داری بودند و برای عبادت به مسجد می رفتند ، با خودم می گفتم که پس تکلیف اینها چیست ؟ آیا اینها به جهنم می روند یا سهمی از حقیقت و معرفت را دارند و می توانند اهل بهشت باشند ؟ بالاخره او به اینجا می رسد که ما در ادیان آسمانی حقیقت مطلق نداریم و باید در عرصه ی مسائل معرفتی و دینی به حق نسبی قائل بشویم . ادیان الهی یا غیر الهی بخشی از حقیقت را در اختیار دارند . بخشی از اخلاق انسانی و پیام های اخلاقی و انسانی و فضایل انسانی در اختیار دارند که هر کسی می تواند به این سمت برود . الان در انگلستان بعضی ها معتقد هستند که باید بحث سکولاریسم را کنار بگذاریم و الان زمانی است که مردم باید به سمت یک دینی بروند و کدام دین مهم نیست زیرا هر دینی برخوردار از بخشی از فضایل و سجایای اخلاقی و پیامهای اخلاقی هست . بالاخره می تواند انسان را از این بربریت قرن نجات بدهد . در بحث حقیقت و شریعت و طریقت این پیش می آید که در عرصه ی دینی آیا ما می توانیم در بحث حقیقت قائل به نسبیت بشویم و حتی معتقد باشیم که متصرفه یا فرقه های جدید نوظهور در عرصه های عرفان همه سهمی از حقیقت دارند یا خیر ؟ این یک بحث بسیار جالب است که باید با دلایل مطرح بشود . اگر ما فلورالیسم دینی و تکثر گرایی را نمی پذیریم باید دلایل قانع کننده ای را ارائه نماییم . چیزی که در قرآن مطرح شده این است که ما راههای مستقیم نداریم یعنی شریعت و حقیقت و طریقت . انسان یک موجود سالک به سوی خداست و یک مسیری را در راه معرفت طی می کند که اولش معرفت الهی و پایانش لقاء خداست . و این یک مسیر بیشتر نیست و انبیاء هم یک مسیر بیشتر نشان نداده اند که شریعت آنها مثل حقیقت و طریقت است . قرآن یا کتاب های آسمانی صراط های مستقیم معرفی نکرده ند بلکه یک صراط مستقیم یا شاهراه هدایت معرفی کرده اند . اگر در هند ریاضت هایی می بینیم بالاترین و کامل ترین ریاضت را انبیاء به ما نشان داده اند و حتی در رسیدن به قدرت تصرف می بینیم که عالمان دینی بالاتر از همه ادیان هستند .
بحث طریقت و شریعت و حقیقت بحث گسترده ای هست . در بحث فلورالیسم دینی به این مقوله می پردازند . فلورالیسم دینی بازگشتش به سخن جان هیگ انگلیسی است . بحثی که او مطرح کرد در مورد صراط های مستقیم یا راههایی که انسان می تواند برای دریافت حقیقت بپیماید می باشد. او در انگلستان در مناظره ای که با فردی انجام می دهد می گوید که من وقتی وارد انگلستان شدم ، دیدم که مسیحیان افراطی معتقد هستند که راه حقیقت فقط راه کلیسا و راه مسیح است و دیگر حقیقتی وجود ندارد . از آن طرف بعضی از مسلمانان هندی در لندن را می دیدم که خیلی انسانهای راستگو و امانت داری بودند و برای عبادت به مسجد می رفتند ، با خودم می گفتم که پس تکلیف اینها چیست ؟ آیا اینها به جهنم می روند یا سهمی از حقیقت و معرفت را دارند و می توانند اهل بهشت باشند ؟ بالاخره او به اینجا می رسد که ما در ادیان آسمانی حقیقت مطلق نداریم و باید در عرصه ی مسائل معرفتی و دینی به حق نسبی قائل بشویم . ادیان الهی یا غیر الهی بخشی از حقیقت را در اختیار دارند . بخشی از اخلاق انسانی و پیام های اخلاقی و انسانی و فضایل انسانی در اختیار دارند که هر کسی می تواند به این سمت برود . الان در انگلستان بعضی ها معتقد هستند که باید بحث سکولاریسم را کنار بگذاریم و الان زمانی است که مردم باید به سمت یک دینی بروند و کدام دین مهم نیست زیرا هر دینی برخوردار از بخشی از فضایل و سجایای اخلاقی و پیامهای اخلاقی هست . بالاخره می تواند انسان را از این بربریت قرن نجات بدهد . در بحث حقیقت و شریعت و طریقت این پیش می آید که در عرصه ی دینی آیا ما می توانیم در بحث حقیقت قائل به نسبیت بشویم و حتی معتقد باشیم که متصرفه یا فرقه های جدید نوظهور در عرصه های عرفان همه سهمی از حقیقت دارند یا خیر ؟ این یک بحث بسیار جالب است که باید با دلایل مطرح بشود . اگر ما فلورالیسم دینی و تکثر گرایی را نمی پذیریم باید دلایل قانع کننده ای را ارائه نماییم . چیزی که در قرآن مطرح شده این است که ما راههای مستقیم نداریم یعنی شریعت و حقیقت و طریقت . انسان یک موجود سالک به سوی خداست و یک مسیری را در راه معرفت طی می کند که اولش معرفت الهی و پایانش لقاء خداست . و این یک مسیر بیشتر نیست و انبیاء هم یک مسیر بیشتر نشان نداده اند که شریعت آنها مثل حقیقت و طریقت است . قرآن یا کتاب های آسمانی صراط های مستقیم معرفی نکرده ند بلکه یک صراط مستقیم یا شاهراه هدایت معرفی کرده اند . اگر در هند ریاضت هایی می بینیم بالاترین و کامل ترین ریاضت را انبیاء به ما نشان داده اند و حتی در رسیدن به قدرت تصرف می بینیم که عالمان دینی بالاتر از همه ادیان هستند .