سه‌شنبه، 24 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

فرهنگ سیاسی ما ایرانیان نوعی نگرش سیاه و سفید و خیر و شر را در ما پرورش می‌دهد و ما ترجیح می‌دهیم رنج و زحمت اندیشیدن را با شور حماسی حاصل از انقلاب، براندازی و انتقام معامله کنیم.


پاسخ :
برای پاسخ به این سؤال سزاوار است در ابتدا تعریفی از فرهنگ سیاسی داشته باشیم. می توان گفت فرهنگ سیاسی به عنوان بخشی از فرهنگ اجتماعی، مجموعه ای از نگرش ها و جهت گیری های یک ملت نسبت به نظام سیاسی، نخبگان سیاسی و قدرت سیاسی است که در تطوّر تاریخی و در ارتباط با رویدادهای مختلفی که در درون جامعه رخ می دهد، شکل می گیرد و نوع و میزان رابطه مردم با سیاست و قدرت را تعیین می نماید.1
فرهنگ سیاسی ما ایرانیان از جمله مسائل و موضوعاتی است که زیاد در محافل مختلف از آن دم زده می شود و انتساب هایی بی ربط و تا حدی می توان گفت موهوم تحت عنوان فرهنگ سیاسی درباره ما ایرانیان مطرح می شود. ظاهراً بعضی ها عادت دارند از روی عجز و ناتوانی تحلیل مسائل، تمام کاسه و کوزه ها را بر سر فرهنگ سیاسی ما ایرانیان بشکنند، گویا دیگر مقصری چون فرهنگ سیاسی ما ایرانیان پیدا نکرده اند، در هر صورت در خصوص فرهنگ سیاسی باید گفت آن در یک فرایندی از تعامل مردم با حکومت ها، و مردم با محیط و فرهنگ های دیگر شکل می گیرد، طبیعی هم هست که آن زمان بر باشد لکن این گونه نیست که دستخوش تغییر قرار نگیرد، بلکه تحولات سیاسی اجتماعی به مرور و با دخالت عوامل مختلف به خصوص تأثیرگذاری حکومت ها فرهنگ سیاسی را دچار تحول می نماید و به عبارتی می توان گفت فرهنگ سیاسی در یک ارتباط متقابلی که با دیگر فرهنگ ها و حکومت دارد، در یک فرایند تغییر و تکوین، بسیار متأثر از حکومت ها و ارزش های صادره از آن خواهد بود، توضیح بیشتر این است که در شکل گیری فرهنگ سیاسی عاملی به نام جامعه پذیری باید همواره مورد توجه و اهمیت قرار گیرد.
حضرت امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ فرموند: "دلهای مردم صندوقچه های حاکم است پس آن چه (از عدالت و یا ظلم) در آنها بگذارد همان را خواهد دید".2 یعنی فرهنگ سیاسی در یک جامعه متأثر از عواملی است که یک عامل مهم آن جامعه پذیری مردم از ارزش های صادره، از حکومت و حاکمان است، (جامعه پذیری همان بایدها و نبایدهایی است که مردم از طریق نهادهای گوناگون از جمله خانواده، مدرسه، رسانه و محیط اجتماعی و حکومت در یک فرایندی نه چندان محسوس دریافت و پذیرا می گردند) بنابراین ما باید بدانیم که حکومت ها و حاکمان در تکوین فرهنگ سیاسی نقش زیادی دارند و این امر همان طوری که اشاره کردیم از طریق جامه پذیری مردم انجام می گیرد. البته ما منکر تأثیرگذاری باورها و انگاره ها در فرهنگ سیاسی بر رفتار و عمل سیاسی در تحولاتی که به وقوع می پیوندد نیستیم لکن اولاً معتقد هستیم عامل قوی و مؤثری چون حکومت ها و حاکمان را نمی توان منکر گردید. ثانیاً این که تحولاتی چون انقلاب را به عناصری مبهم چون دیو و فرشته و خیر و شر نمی توان منتسب کرد این که بگوییم چون در فرهنگ سیاسی ایران عنصر خیر و شر وجود دارد و مردم ما طبق این ثنویت گرایی میدان عمل را به خیر و شر ترسیم کرده و حکومت پهلوی را چون اهریمن و عنصر شرّ قلمداد کرده و انقلاب را برای از بین بردن این شر و اهریمن به وجود آورده اند و حرکت مردم را رمانتیک بدانیم درست نیست، به نظر می آید واقعیت حرکت و فعل انقلابی مردم در سال 57 متأثر از اراده و آگاهی است که بسیار متأثر از هدایت و رهبری دینی است.
عنصر خیر و شر در فرهنگ سیاسی دیگر جوامع هم وجود دارد ولی چنین تحولی بزرگ چون انقلاب را نمی آفریند، در حرکت ها و خیزش های مردمی از نهادها و انگاره های فرهنگی بهره گرفته می شود لکن صحنه انقلاب یک تحول عینی است نه رمانتیک و رهبران انقلابی با آگاهی و هوشیاری، مردم را برای رسیدن به نتیجه مطلوب هدایت می کنند و مردم ما به عینه ظلم و جنایات رژیم پهلوی را لمس کرده بودند و حرکت و خیزش آنان واکنشی بود در برابر آن چه که از رژیم و حکومت وقت صادر شده بود و آن را مردم ما به عینه می دیدند.
مردم انقلابی که سالیانی خشم خود را فرو خورده بودند با هدایت و رهبری امام(ره) به صحنه آمدند و با تنفری که نسبت به اساس سلطنت پیدا کردند حرکت انقلابی خود را به سمتی بردند که این واژه را از فرهنگ سیاسی خود قلم بزنند. مشکل و مساله آنان تنها حاکم و رژیم پهلوی نبود، بلکه به قول میشل فوکو مردم ایران با حرکت و خیزش خود به دنبال یک تحول بنیادین بودند.3 یعنی به دنبال این بودند که حتی فرهنگ سیاسی خود را تغییر دهند. آنان تنها به دنبال این نبودند که تقصیر و گناه را به پای رژیم و حکومت سابق بنویسند. گرچه رژیم پهلوی ام الفساد جامعه و کشور ما بود لکن هدف مردم انقلابی ایران تنها ساقط کردن آن نبود، مردم ایران به دنبال این بودند که انگاره ها و باورها و ارزش های حاکم را تغییر دهند.
بنابراین انقلاب اسلامی ایران با عناصر نمادین و رمانتیک چون دیو و فرشته، خیر و شرّ و ضحاکهای نمادین درک و تفسیر نمی شود بلکه انقلاب ایران یک تحول عینی و بنیادینی است که مردم ایران به دنبال تحول در خویشتن خود و نحوه زیستن خود بوده و این مهم را با هدایت و رهبری امام(ره) پیش بردند. در مجموع در خصوص فرهنگ سیاسی ما ایرانیان حرف و حدیث های فراوانی مطرح شده است، حتی انتساب های ناروا و موهوم و بی ربط آن قدر گفته شده که آنها را نمی شود یک جا جمع و جور کرد.
آسمان و ریسمان های زیادی در این باره گفته شده است. تاریک نمایی ها و افسانه پردازی های زیادی درباره فرهنگ سیاسی ما ایرانیان صورت گرفته است. گویا همه این حرف ها برای فرهنگ سیاسی ما ایرانیان است و برای فرهنگ سیاسی دیگر جوامع وجود ندارد. آنچه که معلوم است این است که انقلاب ایران بسیار متأثر از فرهنگ سیاسی تشیع است. همین فرهنگ سیاسی که به دنبال حماسه است اما به دنبال انتقام جویی نیست، به دنبال سیر به سوی تعالی و حاکمیت ارزش های متعالی است که از زبان اهلبیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ دریافت کرده است و این انقلاب مقدمه ای برای رسیدن به آن هدف است.
پاورقی ها:
1. محمد رحیم عیوضی، جامعه شناسی سیاسی اپوزیسیون در ایران، نشر قومس، ص31 و 32.
2. غرر الحکم، ج2، ص394، ح2977.
3. انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، جمعی از نویسندگان، نشر معارف، ص149.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما