پرسش :
منظور از اسماء در آیهی «سپس علم اسماء را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت»، چیست؟
پاسخ :
شرح پرسش:
در سوره بقره خداوند میفرماید «سپس علم اسماء را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت»، منظور از اسماء در این آیات چیست؟
پاسخ :
در بیان اینکه منظور از «اسماء» در آیه شریفه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهاثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»[1] چیست و خداوند متعال نام چه چیزهایی را به حضرت آدم تعلیم نمود، نخست دیدگاه مفسران در تفسیر این قسمت از آیهی شریفه را نقل کرده و در ادامه روایاتی را که در ذیل آن وارد شده ذکر میکنیم.
الف. دیدگاه مفسران
بنابر دیدگاه بیشتر مفسّران؛ نام تعدادی از موجودات یا همهی موجودات به تنهایی فضیلت آن چنانی نیست که خداوند متعال بخواهد به وسیلهی آن لیاقت و شایستگی حضرت آدم(ع) را برای جانشینی و خلافت در زمین ثابت کند. همچنین آگاه نبودن فرشتگان از آنچه آدمیان به عنوان لغت و زبان بین خودشان برای رساندن برخی معانی و مفاهیم استفاده میکنند نقصان و کاستی را در آنها ثابت نمیکند. گرچه روایاتی نیز مبنی بر آموختن نام همهی اشیاء و موجودات به آدم(ع) نقل شده است که خواهیم گفت.
با این وجود، چنین علمی به تنهایی برای آدم فضیلت نیست و برای ملائکه نقص نمیباشد؛ زیرا نیاز به لغت و ضرورت شناخت آن؛ برای آگاهی از مقصود اشخاص است تا شنونده از آنچه در ذهن گوینده است، آگاه شود. به علاوه، فرشتگان برای آگاهی پیدا کردن نسبت به مقاصد و آنچه در دلها میگذرد نیازی به شناخت واژهها و استفاده از لغت به عنوان واسطهای برای فهم و درک معانی ندارند، بلکه بدون واسطه آنها را از خداوند دریافت میکنند. لذا ندانستن لغت و نامهایی که بشر برای اشیاء قرار میدهد برای آنها نقصان نیست؛ چون آنها مرتبه بالاتری از ادراک و فهم را دارا هستند.
در اینجا این پرسش پیش میآید که اگر حضرت آدم(ع)، اسم اشیاء را از خداوند متعال یاد نگرفت، پس علم به چه چیزی را از پروردگار دریافت کرد که به واسطهی آن دارای فضیلت و کرامتی بالاتر از ملائکه شد؟ در پاسخ، چند نمونه از دیدگاه مفسران بیان میشود.
1. علامه طباطبایی(ره) در پاسخ چنین میگوید: «علمی که به حضرت آدم داده شد علم به اسماء یا مسمیات موجوداتی زنده و عاقل بوده[2] که در پس پردهی غیب قرار داشتند و نوع علم و آگاهی نسبت به آن، غیر از این علم و آگاهی است که ما به موجودات داریم ... علم به اسماء آنها بهگونهای بوده که از حقایق وجودی آنها و از ذوات آنها پرده بر میداشته و آنها را آشکار میساخته است».[3]
ایشان در ادامه منظور از اسماء را بیشتر توضیح داده و چنین مینویسد: «اسماء نامبرده امورى بودهاند که از همه آسمانها و زمین غایب بوده... و مسمّاهاى به آن اسماء داراى زندگى و علم بودهاند... این موجودات زنده و عاقلى که خدا بر ملائکه عرضه کرد، موجوداتى عالى و محفوظ نزد خدا بودند، که در پس حجابهاى غیب محجوب بودند، و خداوند با خیر و برکت آنها هر اسمى را که نازل کرد، در عالم نازل کرد، و هر چه که در آسمانها و زمین هست از نور و بهاى آنها مشتق شده است، و آن موجودات با اینکه بسیار و متعددند، در عین حال تعدّد عددى ندارند، و اینطور نیستند که اشخاص آنها با هم متفاوت باشند، بلکه کثرت و تعدّد آنها از باب مرتبه و درجه است، و نزول اسم از ناحیه آنها نیز به این نحو نزول است».[4]
2. منظور از تعلیم همهی اسماء، این است که؛ همهی حقایق و اسرار عالم هستی به او تعلیم شده است. لذا آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستى، افتخار بزرگى براى آدم به حساب میآید و خداوند این علم را به آدم داد تا بتواند از مواهب مادی و معنوی این جهان در مسیر تکامل خویش استفاده کند.[5]
3. مرحوم طبرسی در تفسیر جوامع الجامع منظور از تعلیم اسماء را این میداند که خداوند جنس موجوداتی را که خلق نموده بود را به آدم نشان داد و نام هریک را نیز به او یاد داد که مثلاً نام این شیء، فلان است. همچنین علم به تمام حالات و خصوصیات و هر نفعی که در دین و دنیا دارد را به او آموخت.[6]
تفاوت این تفسیر با تفسیری که علامه طباطبایی(ره) بیان نمود روشن است، چرا که نگاه برخی از مفسّران روی این مطلب متمرکز است که آنچه به آدم تعلیم شد حقایق موجودات عالم و اسرار عالم هستی بوده و گسترهی علم او و عمق آگاهی او چیزی بوده که ملائکه فاقد آن بودهاند، اما آنچه علامه طباطبایی در تفسیر خود بیان مینماید بر دو نکته استوار است:
اول: اختلاف در بیان خود مسمّیات است، چنانکه موجوداتی دارای حیات و علم با تکثّری وراء تکثّر اشخاص و افراد، معلوم در خزائن غیب خداوندی و دارای آثاری تکوینی در عالم دانسته شده است. موجوداتی که قابلیّت علم و آگاهی به آنها جز در آدم(ع) وجود ندارد.
دوم: تفاوت در نوع علمی است که برای آدم حاصل شد و این علم با آن علمی که با خبردادن حضرت آدم(ع)، برای ملائکه حاصل شد، فرق دارد.
ب. روایات
اکنون، -با توجه به مطالب بالا- به ذکر برخی از روایات وارده در تفسیر آیه شریفه میپردازیم:
1. از حضرت امام صادق(ع) پرسیده شد: منظور از نامهایى که خدا به آدم آموخت چیست؟ امام(ع) فرمود: «نام زمینها، کوهها، درهها، بیابانها و سپس به فرشى که در زیر پایشان قرار داشت نگاهی کرده و فرمود: حتى نام این فرش را نیز خدا به او آموخت».[7] همچنین آن حضرت فرمود: «خداوند متعال، نامهای تمام حجتهای خود را به آدم(ع) یاد داد...».[8]
2. در روایتی از امام حسن عسکری(ع) نقل شده که آن حضرت میفرماید: «منظور از اسماء، اسامی انبیای الاهی، نامهای حضرت محمد(ص)، امام علی(ع)، فاطمه(س) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و پاکان از آل ایشان. همچنین اسامی تعدادی از شیعیان آنها، ظالمان و گردنکشان از میان دشمنان آنها که خداوند به او تعلیم نمود...».[9]
ج. جمع بندی میان روایات
شاید در ابتدا، ظاهر این روایات اخیر با هم منافات داشته باشند، چه اینکه دستهای از روایات منظور از «اسماء» را نامهای همه چیز از کوهها و دشتها و سایر موجودات میدانند، و دستهای دیگر، اسماء را مختص به اسماء انبیاء، حجتهای خدا و اولیاء الاهی میدانند، اما با توجه به نکات زیر این تنافی برطرف میشود:
یک. حقیقتهای نورانی و مبارک پیامبر اکرم(ص)، ائمه اطهار(ع) و سایر اولیای الاهی از مهمترین و برجستهترین حقایق عالم هستند، به صورت اختصاصی و جداگانه ذکر شدهاند تا بر حقانیّت آنها تأکید شده باشد. بنابراین، آن دسته از روایات که علم اعطا شده به حضرت آدم(ع) را علم به انبیاء و حقایق نورانی ائمه اطهار(ع) و اولیای الاهی معرفی میکنند، با دیدگاهی که میگوید همهی حقایق جهان به آدم(ع) تعلیم شد، منافاتی ندارد.
دو. روایاتی که گسترهی علمی که به حضرت آدم(ع) عطا شد را شامل تمام موجودات معرّفی میکنند، با تفاسیری که علم به اسماء را علم به حقایق موجودات جهان میدانند، سازگار است، چرا که منظور از اسماء، حقایق آنها است، نه صرف اسامی و لغات، و این با قرینه لبّی و عقلی مشخص میشود، چنانکه شیخ طوسی(ره) در اینباره میگوید: «صرف علم به اسماء بدون علم به معانی و مسمّیات آنها فایدهای ندارد».[10]
سه. علت تفاوت تعبیر در لسان این روایات، ممکن است به جهت تفاوت فهم و درک مخاطبین در پذیرش کلمات ائمه(ع) در تفسیر قرآن کریم باشد.
چهار. اما آنچه را که علامه طباطبایی(ره) در تفسیر خود بیان کرده و مسمّیات را اختصاص به موجوداتی در پس پردهی غیب و غیر معلوم برای ملائکه و ... معرّفی نموده است، نیز منافاتی با روایات مزبور ندارد، به ویژه آن روایاتی که علم حضرت آدم(ع) را، علم به حقایق و اسماء نورانی انبیا، ائمه اطهار و اولیاء و مقرّبان الاهی معرّفی میکنند، چرا که آن حقایق نورانی با آن جایگاه تکوینی خود و تأثیری که بر کون و مکان داشته، از خیر و برکت آنها آنچه در آسمان و زمین هست پدید آمده است،[11] و چون علم به آن وجودات مبارک -آن گونه که هستند- برای شخص دانا حاصل شود، علم به منشأ تمام خیرات و برکات در عالم است. به دیگر سخن؛ علم به وجوداتی است که در مرتبهی علت نسبت به این عالم قرار دارند، علم به تمام موجودات عالَم میباشد؛ زیرا تمام آنچه را که معلول دارد، علت به نحو قویتر و شدیدتر دارا است، و محدودیّت و نقص معلول در علت جایی ندارد. لذا علم به حقیقت علت، علم به تمام معلولات وی هم خواهد بود.[12]
در نتیجه؛ تفسیری که علامه طباطبایی(ره) ارائه داده کاملاً با روایات نقل شده سازگاری داشته و نکات بسیار دقیق و ظریفی را در ماجرای قرار دادن جانشین در روی زمین و فضیلت آدم(ع) بر ملائکه بیان مینماید و با توجه به این نکات، روایات دیگری که در این تحقیق ذکر نشدهاند، ولی در ارتباط با همین مسئله نقل شده است، به صورت برهانی و دقیق روشن میشود.
پی نوشت:
[1]. بقره، 31.
[2]. دلیل این اختصاص ضمیر «هم» در «ثم عرضهم علی الملائکه» است که به موجودات زنده و دارای عقل چنین ضمیری بر می گردد و گرنه باید ضمیر «ها» یا «هن» می آمد. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 118، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[3]. همان، ص 117 و 118.
[4]. همان، ص 118.
[5]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 176، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[6]. طبرسى، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 36، انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، تهران، چاپ اول، 1377ش.
[7]. عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ج 1، ص 32، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، 1380ق؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، با مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 1، ص 180 و 181، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[8]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ج 1، ص 14، اسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1395ق.
[9]. بحرانى، سید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 164، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416ق.
[10]. طوسى، محمد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، با مقدمه: شیخ آقابزرگ تهرانى، تحقیق: قصیرعاملی، احمد، ج 1، ص 138، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بی تا.
[11]. http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa8022؛ http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa9850.
[12] مراجعه شود به نهایة الحکمة، مرحله یازدهم اتحاد عقل و عاقل و معقول، فصل 11، 12 و 13.
منبع:islamquest.net
شرح پرسش:
در سوره بقره خداوند میفرماید «سپس علم اسماء را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت»، منظور از اسماء در این آیات چیست؟
پاسخ :
در بیان اینکه منظور از «اسماء» در آیه شریفه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهاثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»[1] چیست و خداوند متعال نام چه چیزهایی را به حضرت آدم تعلیم نمود، نخست دیدگاه مفسران در تفسیر این قسمت از آیهی شریفه را نقل کرده و در ادامه روایاتی را که در ذیل آن وارد شده ذکر میکنیم.
الف. دیدگاه مفسران
بنابر دیدگاه بیشتر مفسّران؛ نام تعدادی از موجودات یا همهی موجودات به تنهایی فضیلت آن چنانی نیست که خداوند متعال بخواهد به وسیلهی آن لیاقت و شایستگی حضرت آدم(ع) را برای جانشینی و خلافت در زمین ثابت کند. همچنین آگاه نبودن فرشتگان از آنچه آدمیان به عنوان لغت و زبان بین خودشان برای رساندن برخی معانی و مفاهیم استفاده میکنند نقصان و کاستی را در آنها ثابت نمیکند. گرچه روایاتی نیز مبنی بر آموختن نام همهی اشیاء و موجودات به آدم(ع) نقل شده است که خواهیم گفت.
با این وجود، چنین علمی به تنهایی برای آدم فضیلت نیست و برای ملائکه نقص نمیباشد؛ زیرا نیاز به لغت و ضرورت شناخت آن؛ برای آگاهی از مقصود اشخاص است تا شنونده از آنچه در ذهن گوینده است، آگاه شود. به علاوه، فرشتگان برای آگاهی پیدا کردن نسبت به مقاصد و آنچه در دلها میگذرد نیازی به شناخت واژهها و استفاده از لغت به عنوان واسطهای برای فهم و درک معانی ندارند، بلکه بدون واسطه آنها را از خداوند دریافت میکنند. لذا ندانستن لغت و نامهایی که بشر برای اشیاء قرار میدهد برای آنها نقصان نیست؛ چون آنها مرتبه بالاتری از ادراک و فهم را دارا هستند.
در اینجا این پرسش پیش میآید که اگر حضرت آدم(ع)، اسم اشیاء را از خداوند متعال یاد نگرفت، پس علم به چه چیزی را از پروردگار دریافت کرد که به واسطهی آن دارای فضیلت و کرامتی بالاتر از ملائکه شد؟ در پاسخ، چند نمونه از دیدگاه مفسران بیان میشود.
1. علامه طباطبایی(ره) در پاسخ چنین میگوید: «علمی که به حضرت آدم داده شد علم به اسماء یا مسمیات موجوداتی زنده و عاقل بوده[2] که در پس پردهی غیب قرار داشتند و نوع علم و آگاهی نسبت به آن، غیر از این علم و آگاهی است که ما به موجودات داریم ... علم به اسماء آنها بهگونهای بوده که از حقایق وجودی آنها و از ذوات آنها پرده بر میداشته و آنها را آشکار میساخته است».[3]
ایشان در ادامه منظور از اسماء را بیشتر توضیح داده و چنین مینویسد: «اسماء نامبرده امورى بودهاند که از همه آسمانها و زمین غایب بوده... و مسمّاهاى به آن اسماء داراى زندگى و علم بودهاند... این موجودات زنده و عاقلى که خدا بر ملائکه عرضه کرد، موجوداتى عالى و محفوظ نزد خدا بودند، که در پس حجابهاى غیب محجوب بودند، و خداوند با خیر و برکت آنها هر اسمى را که نازل کرد، در عالم نازل کرد، و هر چه که در آسمانها و زمین هست از نور و بهاى آنها مشتق شده است، و آن موجودات با اینکه بسیار و متعددند، در عین حال تعدّد عددى ندارند، و اینطور نیستند که اشخاص آنها با هم متفاوت باشند، بلکه کثرت و تعدّد آنها از باب مرتبه و درجه است، و نزول اسم از ناحیه آنها نیز به این نحو نزول است».[4]
2. منظور از تعلیم همهی اسماء، این است که؛ همهی حقایق و اسرار عالم هستی به او تعلیم شده است. لذا آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستى، افتخار بزرگى براى آدم به حساب میآید و خداوند این علم را به آدم داد تا بتواند از مواهب مادی و معنوی این جهان در مسیر تکامل خویش استفاده کند.[5]
3. مرحوم طبرسی در تفسیر جوامع الجامع منظور از تعلیم اسماء را این میداند که خداوند جنس موجوداتی را که خلق نموده بود را به آدم نشان داد و نام هریک را نیز به او یاد داد که مثلاً نام این شیء، فلان است. همچنین علم به تمام حالات و خصوصیات و هر نفعی که در دین و دنیا دارد را به او آموخت.[6]
تفاوت این تفسیر با تفسیری که علامه طباطبایی(ره) بیان نمود روشن است، چرا که نگاه برخی از مفسّران روی این مطلب متمرکز است که آنچه به آدم تعلیم شد حقایق موجودات عالم و اسرار عالم هستی بوده و گسترهی علم او و عمق آگاهی او چیزی بوده که ملائکه فاقد آن بودهاند، اما آنچه علامه طباطبایی در تفسیر خود بیان مینماید بر دو نکته استوار است:
اول: اختلاف در بیان خود مسمّیات است، چنانکه موجوداتی دارای حیات و علم با تکثّری وراء تکثّر اشخاص و افراد، معلوم در خزائن غیب خداوندی و دارای آثاری تکوینی در عالم دانسته شده است. موجوداتی که قابلیّت علم و آگاهی به آنها جز در آدم(ع) وجود ندارد.
دوم: تفاوت در نوع علمی است که برای آدم حاصل شد و این علم با آن علمی که با خبردادن حضرت آدم(ع)، برای ملائکه حاصل شد، فرق دارد.
ب. روایات
اکنون، -با توجه به مطالب بالا- به ذکر برخی از روایات وارده در تفسیر آیه شریفه میپردازیم:
1. از حضرت امام صادق(ع) پرسیده شد: منظور از نامهایى که خدا به آدم آموخت چیست؟ امام(ع) فرمود: «نام زمینها، کوهها، درهها، بیابانها و سپس به فرشى که در زیر پایشان قرار داشت نگاهی کرده و فرمود: حتى نام این فرش را نیز خدا به او آموخت».[7] همچنین آن حضرت فرمود: «خداوند متعال، نامهای تمام حجتهای خود را به آدم(ع) یاد داد...».[8]
2. در روایتی از امام حسن عسکری(ع) نقل شده که آن حضرت میفرماید: «منظور از اسماء، اسامی انبیای الاهی، نامهای حضرت محمد(ص)، امام علی(ع)، فاطمه(س) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و پاکان از آل ایشان. همچنین اسامی تعدادی از شیعیان آنها، ظالمان و گردنکشان از میان دشمنان آنها که خداوند به او تعلیم نمود...».[9]
ج. جمع بندی میان روایات
شاید در ابتدا، ظاهر این روایات اخیر با هم منافات داشته باشند، چه اینکه دستهای از روایات منظور از «اسماء» را نامهای همه چیز از کوهها و دشتها و سایر موجودات میدانند، و دستهای دیگر، اسماء را مختص به اسماء انبیاء، حجتهای خدا و اولیاء الاهی میدانند، اما با توجه به نکات زیر این تنافی برطرف میشود:
یک. حقیقتهای نورانی و مبارک پیامبر اکرم(ص)، ائمه اطهار(ع) و سایر اولیای الاهی از مهمترین و برجستهترین حقایق عالم هستند، به صورت اختصاصی و جداگانه ذکر شدهاند تا بر حقانیّت آنها تأکید شده باشد. بنابراین، آن دسته از روایات که علم اعطا شده به حضرت آدم(ع) را علم به انبیاء و حقایق نورانی ائمه اطهار(ع) و اولیای الاهی معرفی میکنند، با دیدگاهی که میگوید همهی حقایق جهان به آدم(ع) تعلیم شد، منافاتی ندارد.
دو. روایاتی که گسترهی علمی که به حضرت آدم(ع) عطا شد را شامل تمام موجودات معرّفی میکنند، با تفاسیری که علم به اسماء را علم به حقایق موجودات جهان میدانند، سازگار است، چرا که منظور از اسماء، حقایق آنها است، نه صرف اسامی و لغات، و این با قرینه لبّی و عقلی مشخص میشود، چنانکه شیخ طوسی(ره) در اینباره میگوید: «صرف علم به اسماء بدون علم به معانی و مسمّیات آنها فایدهای ندارد».[10]
سه. علت تفاوت تعبیر در لسان این روایات، ممکن است به جهت تفاوت فهم و درک مخاطبین در پذیرش کلمات ائمه(ع) در تفسیر قرآن کریم باشد.
چهار. اما آنچه را که علامه طباطبایی(ره) در تفسیر خود بیان کرده و مسمّیات را اختصاص به موجوداتی در پس پردهی غیب و غیر معلوم برای ملائکه و ... معرّفی نموده است، نیز منافاتی با روایات مزبور ندارد، به ویژه آن روایاتی که علم حضرت آدم(ع) را، علم به حقایق و اسماء نورانی انبیا، ائمه اطهار و اولیاء و مقرّبان الاهی معرّفی میکنند، چرا که آن حقایق نورانی با آن جایگاه تکوینی خود و تأثیری که بر کون و مکان داشته، از خیر و برکت آنها آنچه در آسمان و زمین هست پدید آمده است،[11] و چون علم به آن وجودات مبارک -آن گونه که هستند- برای شخص دانا حاصل شود، علم به منشأ تمام خیرات و برکات در عالم است. به دیگر سخن؛ علم به وجوداتی است که در مرتبهی علت نسبت به این عالم قرار دارند، علم به تمام موجودات عالَم میباشد؛ زیرا تمام آنچه را که معلول دارد، علت به نحو قویتر و شدیدتر دارا است، و محدودیّت و نقص معلول در علت جایی ندارد. لذا علم به حقیقت علت، علم به تمام معلولات وی هم خواهد بود.[12]
در نتیجه؛ تفسیری که علامه طباطبایی(ره) ارائه داده کاملاً با روایات نقل شده سازگاری داشته و نکات بسیار دقیق و ظریفی را در ماجرای قرار دادن جانشین در روی زمین و فضیلت آدم(ع) بر ملائکه بیان مینماید و با توجه به این نکات، روایات دیگری که در این تحقیق ذکر نشدهاند، ولی در ارتباط با همین مسئله نقل شده است، به صورت برهانی و دقیق روشن میشود.
پی نوشت:
[1]. بقره، 31.
[2]. دلیل این اختصاص ضمیر «هم» در «ثم عرضهم علی الملائکه» است که به موجودات زنده و دارای عقل چنین ضمیری بر می گردد و گرنه باید ضمیر «ها» یا «هن» می آمد. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 118، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[3]. همان، ص 117 و 118.
[4]. همان، ص 118.
[5]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 176، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[6]. طبرسى، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 36، انتشارات دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، تهران، چاپ اول، 1377ش.
[7]. عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ج 1، ص 32، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، 1380ق؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، با مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 1، ص 180 و 181، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[8]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ج 1، ص 14، اسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1395ق.
[9]. بحرانى، سید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 164، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416ق.
[10]. طوسى، محمد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، با مقدمه: شیخ آقابزرگ تهرانى، تحقیق: قصیرعاملی، احمد، ج 1، ص 138، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بی تا.
[11]. http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa8022؛ http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa9850.
[12] مراجعه شود به نهایة الحکمة، مرحله یازدهم اتحاد عقل و عاقل و معقول، فصل 11، 12 و 13.
منبع:islamquest.net