امام کاظم علیه السلام فرمودند:
وَ اِذا اَرادَ اللهُ بِالذَّرَّةِ شَرّاً أَنبَتَ لَها جَناحَینِ فَطارَت فَأَکَلَهَا الطَّیرُ؛
اگر خداوند بخواهد بلایی بر سر مورچهها بیاورد به آنها دو بال میدهد تا پرواز کنند و طعمهی پرندگان شوند.
تحفالعقول، ص 642
شرح حدیث:
شرح حدیث توسط حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی مدظلهالعالی:
در این جمله نکتهی ظریفی نهفته شده است. گاهی انسان از نداشتن بعضی امکانات شکایت میکند، در حالی که حکمت خداوندی ایجاب کرده که این چنین باشد، و اگر این چنین نبود و او برخورداری از آن امکانات میشد چه بسا باعث نابودی او میگردید. مورچه در روی زمین آهسته راه میرود و دشمنی هم ندارد، فکر میکند که اگر میتوانست پرواز کند به تمام آرزویش رسیده است، ولی خبر ندارد که اگر این بال و پر را میداشت در آسمان طعمهی پرندگان میشد و بلای جانش میگشت.
انسان همیشه دل در گرو نداشتههای خود دارد ولی اگر خوب دقت کند متوجه میشود که اگر او برخوردار از آن نعمتها بود نخواهد توانست به کمال مورد نظر خداوند نایل گردد. ما همیشه یک روی سکّه را نگاه میکنیم و از آن طرف سکّه خبر نداریم، لذا انسان باید همیشه بگوید: خدایا خیر دنیا و آخرت را به من بده.
ثعلبة بن حاطب انصاری مرد فقیری بود و مرتّب به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میآمد و اصرار داشت که پیامبر در حقّش دعا کند تا خداوند مال فراوانی به او بدهد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: «قَلِیلٌ تُؤَدِّی شُکرَهُ خَیرٌ مِن کَثِیرٍ لَاتُطِیقُه؛ مقدار کمی که حقّش را بتوانی ادا کنی، بهتر از مقدار زیادی است که توانایی ادای حقّش را نداشته باشی». آیا بهتر نیست که تو به پیامبر خدا تأسّی کنی و با حداقل امکانات بسازی، ولی ثعلبه دستبردار نبود، و سرانجام به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: به خدایی که تو را به حق فرستاده سوگند یاد میکنم، اگر خداوند ثروتی به من عنایت کند تمام حقوق آن را میپردازم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای او دعا کرد، چیزی نگذشت که طبق روایتی پسر عمومی ثروتمندی داشت که از دنیا رفت و ثروت سرشاری برای او باقی گذاشت. طبق روایت دیگری گوسفندی خرید و گوسفند زاد و ولد کرد، آنچنان که نگهداری آنها در مدینه ممکن نبود، ناچار به آبادیهای اطراف مدینه روی آورد و آنچنان مشغول و سرگرم زندگی مادّی شد که در جماعت و حتّی نماز جمعه نیز شرکت نمیکرد.
پس از مدّتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور جمعآوری زکات را نزد او فرستاد، تا زکات اموال او را بگیرد، ولی این مرد کم ظرفیت و تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداحت حقّ الهی خودداری کرد، نه تنها خودداری کرد، بلکه به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نمود و گفت: این حکم برادر «جزیه» است؛ ما مسلمان شدیم که از پرداخت جزیه معاف باشیم و با پرداخت زکات، چه فرقی میان ما و غیر مسلمانان باقی میماند؟ هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن او را شنید فرمود: «یا وَیحَ ثَعلَبة! یا وَیحَ ثعلبة!؛ وای بر ثعلبه، ای وای بر ثعلبه» و در این هنگام آیات 75 تا 78 سورهی توبه نازل شد «وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ ...». (1)
به همین جهت خداوند به اندازهی ظرفیت افراد به آنها عطا میکند.
پینوشت:
1. تفسیر نمونه، ج 8، ص 48.
منبع: گفتار معصومین (ع)، جلد اول (درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)، گردآوری: سید محمد عبدالله زاده، قم: انتشارات امام علی بن ابیطالب (ع)، چاپ سوم (1391).
در این جمله نکتهی ظریفی نهفته شده است. گاهی انسان از نداشتن بعضی امکانات شکایت میکند، در حالی که حکمت خداوندی ایجاب کرده که این چنین باشد، و اگر این چنین نبود و او برخورداری از آن امکانات میشد چه بسا باعث نابودی او میگردید. مورچه در روی زمین آهسته راه میرود و دشمنی هم ندارد، فکر میکند که اگر میتوانست پرواز کند به تمام آرزویش رسیده است، ولی خبر ندارد که اگر این بال و پر را میداشت در آسمان طعمهی پرندگان میشد و بلای جانش میگشت.
انسان همیشه دل در گرو نداشتههای خود دارد ولی اگر خوب دقت کند متوجه میشود که اگر او برخوردار از آن نعمتها بود نخواهد توانست به کمال مورد نظر خداوند نایل گردد. ما همیشه یک روی سکّه را نگاه میکنیم و از آن طرف سکّه خبر نداریم، لذا انسان باید همیشه بگوید: خدایا خیر دنیا و آخرت را به من بده.
ثعلبة بن حاطب انصاری مرد فقیری بود و مرتّب به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میآمد و اصرار داشت که پیامبر در حقّش دعا کند تا خداوند مال فراوانی به او بدهد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: «قَلِیلٌ تُؤَدِّی شُکرَهُ خَیرٌ مِن کَثِیرٍ لَاتُطِیقُه؛ مقدار کمی که حقّش را بتوانی ادا کنی، بهتر از مقدار زیادی است که توانایی ادای حقّش را نداشته باشی». آیا بهتر نیست که تو به پیامبر خدا تأسّی کنی و با حداقل امکانات بسازی، ولی ثعلبه دستبردار نبود، و سرانجام به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: به خدایی که تو را به حق فرستاده سوگند یاد میکنم، اگر خداوند ثروتی به من عنایت کند تمام حقوق آن را میپردازم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای او دعا کرد، چیزی نگذشت که طبق روایتی پسر عمومی ثروتمندی داشت که از دنیا رفت و ثروت سرشاری برای او باقی گذاشت. طبق روایت دیگری گوسفندی خرید و گوسفند زاد و ولد کرد، آنچنان که نگهداری آنها در مدینه ممکن نبود، ناچار به آبادیهای اطراف مدینه روی آورد و آنچنان مشغول و سرگرم زندگی مادّی شد که در جماعت و حتّی نماز جمعه نیز شرکت نمیکرد.
پس از مدّتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور جمعآوری زکات را نزد او فرستاد، تا زکات اموال او را بگیرد، ولی این مرد کم ظرفیت و تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداحت حقّ الهی خودداری کرد، نه تنها خودداری کرد، بلکه به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نمود و گفت: این حکم برادر «جزیه» است؛ ما مسلمان شدیم که از پرداخت جزیه معاف باشیم و با پرداخت زکات، چه فرقی میان ما و غیر مسلمانان باقی میماند؟ هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن او را شنید فرمود: «یا وَیحَ ثَعلَبة! یا وَیحَ ثعلبة!؛ وای بر ثعلبه، ای وای بر ثعلبه» و در این هنگام آیات 75 تا 78 سورهی توبه نازل شد «وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ ...». (1)
به همین جهت خداوند به اندازهی ظرفیت افراد به آنها عطا میکند.
پینوشت:
1. تفسیر نمونه، ج 8، ص 48.
منبع: گفتار معصومین (ع)، جلد اول (درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)، گردآوری: سید محمد عبدالله زاده، قم: انتشارات امام علی بن ابیطالب (ع)، چاپ سوم (1391).