حفظ کرامت و عزت انسانی
امام علی علیه السلام فرمودند:
وَ قَد لَقِیهُ عِندَ مَسیرهِ الی الشّام دَهاقینُ الاَنبارِ فَتَرَجَّلوا لَه و اشتَدُّوا بَینَ یَدَیهِ ما هذا الَّذی صَنَعتُموهُ فَقالوا: خُلُقٌ مِنّا نُعظِمُ بِهِ اُمَراءنا فقالَ: واللهِ ما یَنتَفعُ بِهذا اُمَراوُکُم وَ اِنَّکُم لَتَشُقُّونَ عَلی اَنفُسِکُم فِی دُنیاکُم وَ تَشقَونَ بِه فِی آخِرَتِکُم. و ما اَخسَرَ المَشِقَّهَ وراءها العِقابُ و اَربَحَ الدَّعَهَ مَعَها الامانُ مِنَ النّارِ!
وقتی دهقانان شهر انبار امام علیه السلام را در هنگام رفتن آن حضرت به شام دیدند به خاطر آن بزرگوار پیاده شدند و پیشاپیش حضرت دویدند فرمود: این چه کاری است که انجام می دهید؟ گفتند: این از رسوم ماست که بدین طریق امیران خود را بزرگ می شماریم و احترام می کنیم فرمود: به خدا قسم که امیران شما از این عمل سودی نمی برند و شما در دنیای خویش خود را ازار می دهید و در آخرتتان بدبخت می گردید و چه زیانکاری بزرگی است زحمت و رنجی که عذاب الهی را دنبال داشته باشد و چه راحتی و آسایش خوبی است آن راحتی و آسایش که همراه آن ایمنی از آتش جهنم باشد.
نهج البلاغه، حکمت 36
شرح حدیث:
امام علیه السلام می آموزد تا کرامت انسان محفوظ بماند و تواضع و احترام به امیران در حدی نباشد که عزت و شان مردم پایمال شود. از بیان آن بزرگوار نیز استفاده می شود که بعضی احترامات و حرکات سبب عجب و غرور امیران می گردد.
ابوامامه می گوید:
اِنَّ النَّبِیَّ صَلی الله علیه و آله خَرَجَ اِلی البقیعِ فَتَبِعَهُ اصحابُهُ فَوقَفَ وَ اَمرَهُم اَن یَتَقَدَّموا ثُمَّ مَشی خَلفَهُم فَسُئِلَ عَن ذلِکَ فَقالَ: اِنَّی سَمِعتُ خَفقَ نِعالِکُم فَاشفَقتُ اَن یَقَعَ فِی نَفسی شییءٌ مِنَ الکِبرِ (1)
پیامبر به طرف بقیع رهسپار شد اصحاب حضرت در پی او به راه افتادند پیامبر ایستاد و به آنها دستور داد جلو بروند و آنگاه خود در پی آنها حرکت کرد علت را پرسیدند فرمود: من صدای کفش های شم را شنیدم و ترسیدم چیزی از تکبر به وجودم راه یابد.
پناه بر خدا! اگر رسول الله صلی الله علیه و آله با آن همه عظمت روحی چنین احساس خطری کند انسان های معمولی چقدر در خطر عجب و غرور هستند و در تاریخ و زندگی بشر چه انسان های بی شماری را می شناسیم که به خاطر اقبال مردم و راه افتادن آنها پشت سرشان جوگیر شدند و غرورشان نابودشان کرد.
همان بزرگوار می فرمود:
اَنَا عَبدٌ اِبنُ عَبدٍ اَجلِسُ جِلسَهَ العَبدِ وَ آکُلُ اَکلَ العَبدِ اِنّی قَد اُوحِیَ اِلَیَّ اَن تَواضَعُوا وَ لا یَبغِی اَحَدٌ عَلی اَحَدٍ (2)
من بنده و بنده زاد هستم مانند بنده می نشینم و مانند بنده غذا می خورم به من وحی شده است که فروتن باشید و کسی بر کسی گردنفرازی نکند.
پی نوشت:
1- کنز العمال 8878
2- کنز العمال 7797
منبع: حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت،1390.
ابوامامه می گوید:
اِنَّ النَّبِیَّ صَلی الله علیه و آله خَرَجَ اِلی البقیعِ فَتَبِعَهُ اصحابُهُ فَوقَفَ وَ اَمرَهُم اَن یَتَقَدَّموا ثُمَّ مَشی خَلفَهُم فَسُئِلَ عَن ذلِکَ فَقالَ: اِنَّی سَمِعتُ خَفقَ نِعالِکُم فَاشفَقتُ اَن یَقَعَ فِی نَفسی شییءٌ مِنَ الکِبرِ (1)
پیامبر به طرف بقیع رهسپار شد اصحاب حضرت در پی او به راه افتادند پیامبر ایستاد و به آنها دستور داد جلو بروند و آنگاه خود در پی آنها حرکت کرد علت را پرسیدند فرمود: من صدای کفش های شم را شنیدم و ترسیدم چیزی از تکبر به وجودم راه یابد.
پناه بر خدا! اگر رسول الله صلی الله علیه و آله با آن همه عظمت روحی چنین احساس خطری کند انسان های معمولی چقدر در خطر عجب و غرور هستند و در تاریخ و زندگی بشر چه انسان های بی شماری را می شناسیم که به خاطر اقبال مردم و راه افتادن آنها پشت سرشان جوگیر شدند و غرورشان نابودشان کرد.
همان بزرگوار می فرمود:
اَنَا عَبدٌ اِبنُ عَبدٍ اَجلِسُ جِلسَهَ العَبدِ وَ آکُلُ اَکلَ العَبدِ اِنّی قَد اُوحِیَ اِلَیَّ اَن تَواضَعُوا وَ لا یَبغِی اَحَدٌ عَلی اَحَدٍ (2)
من بنده و بنده زاد هستم مانند بنده می نشینم و مانند بنده غذا می خورم به من وحی شده است که فروتن باشید و کسی بر کسی گردنفرازی نکند.
پی نوشت:
1- کنز العمال 8878
2- کنز العمال 7797
منبع: حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت،1390.