چرا مردان فریب می دهند؟ (بخش اول)

در اطراف خود با مردانی روبرو هستیم که جدای از فضای زندگی خود و چارچوب ارتباطی با همسر خویش با زنان دیگر ارتباط دارند و به گونه ای با فریب ایشان را به سمت خود می کشند. علت این امر چیست؟ با ما همراه باشید تا دلایل آن را بیابید.
سه‌شنبه، 8 خرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیدروح الله حسین پور
موارد بیشتر برای شما
چرا مردان فریب می دهند؟ (بخش اول)
مردانی که کمبودی در زندگی دارند، فریب دل دیگران را در پیش می گیرند.
 
چکیده: در اطراف خود با مردانی روبرو هستیم که جدای از فضای زندگی خود و چارچوب ارتباطی با همسر خویش با زنان دیگر ارتباط دارند و به گونه ای با فریب ایشان را به سمت خود می کشند. علت این امر چیست؟ با ما همراه باشید تا دلایل آن را بیابید.

تعداد کلمات 2000 / تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
 
چرا مردان فریب می دهند؟

چرا مردان فریب می دهند؟

از نظر مردان، پاسخ به این سؤال خیلی واضح است. اما برای زنان اصلا این طور نیست. مهم نیست چقدر دلایل آنان خوب و احساسی است، مردان می دانند که زنان حتی یکی از آن دلایل را نخواهند شنید و می گویند:
«آهان، حالا می دانم چه کار کنم!» نه کلامی و نه تلاشی برای آنان قابل قبول نیست، بنابراین به ناچار پاسخ به این سؤال یک میلیون دلاری همیشه به نظر ده دلار می رسد.
 

چه کسی با این موضوع بحث دارد؟

 برای اغلب زنان، فریب دادن، قابل تصور و بخشودنی نیست، نمی دانید و نمی توانید بفهمید چرا یک مرد روراست نیست و از آن هم نمی توانید پیشگیری کنید. شما به او می گویید دوستش دارید، فکر و زمانتان را به او اختصاص می دهید و صورت حساب ها را با او تقسیم می کنید، غذا برایش طبخ می کنید، لباس هایش را می شوید، بچه هایش را به دنیا می آورید و با اشتیاق در پیشگاه خداوند، کشیش، مادرتان و دوستان خود به او گفتید، قبول می کنم که همسرش باشم. کمترین کاری که مرد می تواند برای شما بکند، افتخار و صداقت و وفاداری اش است که برای شما بسیار اهمیت دارد.
اما اجازه دهید مرد از کنار همسرش دور شود و حرکت زمین را بنگرد. زنان کارهای زیادی به عهده آنان می سپارند که باید انجام دهند. فریب دادن یکی از آنهاست.
حالا، ما مردان این را می فهمیم. می دانیم که قادر به محاسبه میزان خرابی ناشی از آن هستیم. می دانیم که نسل ها زنان را فریب داده ایم، مادرش و دوستانش و هر شخص دیگری با او همدردی خواهد کرد تا او را از چنین زندگی فاجعه باری حمایت کند و تمامی این ها یک تلاش هرکولی می طلبد.
 

هنوز هم این کار را می کنیم چرا؟

من نمی خواهم، کار فریب دادن مردان را توجیه کنم. فقط تلاش می کنم که علت آن را توضیح دهم و کمک کنم تا شانس اینکه مردان نسبت به شما دچار چنین عملی شود را کاهش دهیم. بنابراین اجازه دهید کمی بیشتر راجع به آن صحبت کنیم. مردان فریب می دهند چون...
 

آنان می توانند

هر شکلی می خواهید به آن نگاه کنید، اما مردان به آن شکلی که شما به رابطه جنسی نگاه می کنید، نگاه نمی کنند، آن را ساده و راحت نمی پندارند. برای بسیاری از شما، این رابطه احساسی و بروز عشق است. در تمام طول زندگی به شما آموخته اند که این قضیه در یک لحظه کاملا با فردی که دوستش دارید، رخ خواهد داد.
در مقابل رابطه جنسی برای مردان، نه مفهوم احساسی دارد و نه ضرورتا به برابری می رسد. رابطه جنسی برای ما صرفا یک عمل فیزیکی است. هیچ ربطی به عشق ندارد.
نامه ای دیگر از خانمی بخوانید:
«طی بیست سال گفتگو با شوهرم، همیشه از او می پرسیدم که آیا از داشتن رابطه جنسی فقط با من راضی است. در پاسخ دادن بسیار تعلل کرد و پیش از اینکه به اجبار بگوید: «بله راضی هستم.» خودم این موضوع را فهمیدم که اینگونه نیست. او شروع کرد به توضیح که من را خیلی دوست دارد و هرگز نمی خواهد به من آسیب بزند. او گفت، هر چه سنش بالاتر می رود، بیشتر نگران می شود که آیا هنوز جذاب هست یا نه و می تواند از نظر جنسی دیگری را تأمین کند و دریافت توجه از زن جوان دیگری، قطعا اعتماد به نفس او را برآورده خواهد کرد. سپس او از من پرسید که آیا به او چنین اجازه ای می دهم. چون تنها داشتن رابطه جنسی و نه یک رابطه کامل برایش مهم است. او حتی پیشنهاد کرد که اگر نمی خواهم چیزی در این رابطه بدانم، هرگز حرفی در مورد آن نخواهد زد که چطور و چه وقت این اتفاق افتاده است. آیا راهی وجود دارد که بتوانم فکر او را عوض کنم؟»
پاسخ به سؤال بالا این است: نه کار زیادی نمی توانید بکنید. یک مرد می تواند عاشق همسرش، فرزندانش، خانه اش و زندگی اشتراکی اش باشد و احساس عشق و حمایتش تنها برای زنی است که دوستش دارد و به او از صمیم قلب عشق می ورزد، زنی که همسرش است.
حالا این میزان اطلاعات را تحلیل کنید، مردی که قدرتمند است و همسرش موقعیت اجتماعی خوب و شغل پر درآمدی دارد هم این نیاز را دارد. نمی دانم پشت درهای بسته چه اتفاقی می افتد اما بر حسب نظرات عموم، یک زوج از داشتن رابطه با یکدیگر، احساس خوشحالی حمایت شدن می کنند. شاید این خانم به خاطر شغلش مجبور است بسیار سفر کند و مرد را در خانه با کارهای منزل تنها بگذارد تا از بچه ها مراقبت کند و هفته ها، کارش را برای بودن در خانه هماهنگ کنند.

چرا مردان فریب می دهند؟

آنان فکر می کنند، می توانند با این قضیه کنار بیایند

البته، مردان خطرات فریب همسرشان را در نظر می گیرند. اما به طور غریزی تصور می کنند که می توانند موضوع را حل کنند و اطمینان دوباره را به دست بیاورند. گاهی انکار به آنان کمک می کند.
بعضی وقت ها با مردانی که دروغ می گویند، شوخی می کنم و می گویم اصلا برایم مهم نیست اگر کسی عکسی از من گرفته باشد، در حالی که شماره ملی ام روی گونه چپم مهر شده است، به هر حال به همسرم می گویم، این من نیستم، نمی دانم شماره ملی من آنجا چه می کند، با همان کفش های من و ... به هر حال این من نیستم!
حالا، از شوخی گذشته، اغلب مردان فکر نمی کنند در موقعیت خنده داری قرار گرفتند.
مردی که دروغ می گوید و فریب می دهد، خطرات ناشی از آن را می بیند که زنش، فرزندان، خانه و آرامش ذهنی که برای آن در زندگی زحمت کشیده است را در یک لحظه از دست می دهد. می دانیم که جهنمی در راه است و غرولندهای بسیاری را باید بشنویم
البته، هنوز مردان فکر نمی کنند که گیر افتادند. آنان این قضیه را این طور می پندارند که اگر شما موضوع را نفهمید، آسیب هم نخواهید دید.ما کاملا مطمئن هستیم که شما علاقه دارید، تا در رابطه ناقص با ما باقی بمانید تا اینکه ما را ترک کنید و تنها بمانید و به شکلی این شک و تردید را حل می کنید. حداقل این طور امیدواریم در ابتدا، شما نیز همین کار را می کنید. اما لحظه ای که شک شما تبدیل به دلیل و برهان می شود، شروع به انکار کردن و دروغ گفتن می کنیم.چون به شما اهمیت می دهیم.
اگر مردی شما را در طرحهای آینده زندگی اش نبیند، هیچ پوششی برای کارهایش نخواهد گذاشت و صحبتی و توجیهی هم نمی کند. خیلی ساده می گوید که با زنی دیگر ارتباط دارد چون او به آنچه آرزو داشته ، نرسیده است و می خواهد به آنچه حقیقتا می خواهد، دست یابد.
فکر می کنید درست نیست، اما واقعیت دارد. او به قضاوت مردان نسبت به خودش خیلی بها می دهد. در مقدمه و هر قسمت از این کتاب به این موضوع اشاره کردم که ما مردها برایمان بسیار اهمیت دارد که چه کسی هستیم، چه شغلی داریم و درآمدمان چقدر است، و اگر به جایی که می خواهیم نرسیم، آماده ایم هر کاری بکنیم تا تبدیل به مردی مستقل، بالغ و مرفه شویم.
منظورم این است که چند بار در یک رابطه دیدید و شنیدید که یک مرد بارها و بارها بگوید: «وقتی پولم را گرفتم، راجع به این موضوع فکر می کنم.» یا «اول باید آن ترفیع را بگیرم، بعد همه چیز را رو به راه می کنم.» آن فرد تلاش می کند که خودش را کامل کند و زندگی اش را سر و سامان ببخشد. او به خودش می گوید، فرصتی برای کاری غیر از این ندارد و اولویت اول او کارش است.
 

خانواده در درجه دوم

در مورد مردی که ازدواج کرده و فرزند دارد نیز، چنین موضوعی صدق می کند. مردی که بالغ است و خرسند از موقعیت شغلی و درآمد خود است، زندگی اش نظم دارد و اولویت ها را به این شکلی سامان می بخشد: خداوند، خانواده، تحصیلات، شغل و بعد هر چیز دیگری. اما اگر خانواده در درجه دوم قرار نداشت، بدانید که مشکلی وجود دارد؛ او خود را وقف چیزی می کند که برایش اولویت دارد.
او بچه هایش را در آغوش می گیرد و هر آنچه لازم است برای آنان به عنوان مرد انجام می دهد، آنان را حمایت و تأمین می کند.
بنابراین اولویت او مهم است و آن زمان صداقتش اهمیت پیدا می کند. واقعا قصد ندارد کاری برخلاف میل شما بکند، مگر مجبور باشید.
دوستی دارم که خیلی موفق است، پولدار - خانواده ای زیبا و زندگی ایده آلی دارد.
یک روز عصر با او و تعدادی از دوستان دور هم بودیم و در مورد اینکه چقدر از موقعیتی که هر یک در زندگی داریم و خرسند هستیم، صحبت می کردیم. او با لبخندی زیرکانه گفت: «من عاشق زنم هستم، اما گاهی زیرآبی می روم» ما خیلی متعجب شدیم. اما همه ما از او به عنوان یک مرد، پذیرفتیم و می دانستیم که او هنوز به اولویت های زندگی خود نرسیده است.
او حایلی دیگر بین خداوند و خانواده قرار داده است. او زنش را بسیار دوست دارد، اما فقط توانسته است خانه اش را درست و منظم کند. او هنوز جوان است، زمانی که به بلوغ فکری برسد و رشد کند، دیگر آن تجربه برایش بی قیمت می شود. و باید با از دست دادن جوانی تاوان آن را بپردازد که این بهای سنگینی است. البته بلوغ فکری و رشد سنی در کنار هم پیش می روند، اما جریانات زندگی نیز بی تأثیر نیستند.
اگر یک مرد، فردی معنوی باشد و رابطه خوبی با خداوند داشته باشد، خیلی زود به بلوغ فکری می رسد، چون باورهایش، او را محکم نگه می دارد و همان باورها، خانواده را در درجه دوم پس از خداوند قرار می دهد. به دنبال زنی می گردد که زندگی اش را تکمیل کند، مادر فرزندانش باشد و وجود ناقصش را تکامل ببخشد.
دوستی می شناسم که انواع و اقسام زنان کنار او هستند و هر کاری برای رسیدن به او می کنند. اما می گوید: «هی مرد، همه این زنان را دارم هر کاری بخواهم برایم انجام می دهند، اما شاد نیستم. آرامش ندارم. احساس می کنم زندگی مشترکی ندارم.» بالاخره تصمیم گرفت دست از این کار بردارد و دیگر با زنان این گونه رفتار نکند، او به دنبال خانواده است و فقط تصمیم گرفت که کاری متفاوت انجام دهد تا لذت را در زندگی به معنای واقعی تجربه کند. تنها راه آن هم بودن با یک نفر و آن هم فردی خاص است.
وقتی مردی آن لذت را پیدا کند، فرصت فریب دادن دیگران را به حداقل می رساند، مگر آنچه در خانه اتفاق می افتد، مثل سابق نباشد.
درست است. شما باید کاری انجام دهید. ممکن است مردتان در خانه قدم بزند و به خود بگوید که رابطه مان دیگر درخشش سابق را ندارد. مثل اولین بار که همدیگر را دیدید و به هم گفتید، تو را دوست دارم، دیگر همدیگر را دوست نداشته باشید. می دانید چه می گویم: شما با هم راحت هستید، زندگی می کنید، بچه دار می شوید، خانه می خرید، صورتحساب ها را می پردازید، بچه ها را بزرگ می کنید، سر کار می روید و تلاش می کنید تا خانواده را حفظ کنید. نکته بعدی که او می داند، این است که زن قبلا به گونه ای لباس می پوشید و رفتار می کرد که مورد توجه همسرش باشد و در آغاز آشنایی همه چیز به بهترین شکل بود.
 
 
ادامه دارد...

منبع: کتاب «مثل یک مرد فکر کن، مثل یک زن رفتار کن»
نویسنده: استیو هاروی
ترجمه: مهراوه فیروز

بیشتر بخوانید :
9 علت برای خیانت مردان در زندگی زناشویی
چه مردانی در زندگی زناشویی خود خیانت می کنند؟
دلایل خیانت درروابط زوجین از منظر روان‌شناختی
چرا ازدواج های امروزی ناپایدارند ؟
راه کارهای تحکیم خانواده (بخش اول)



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما