ارتباط محور تربیت فرزند

برای تربیت درست فرزندان باید ابزار درستی را به کار گرفت. یکی از این ابزارها که تاثیر به سزایی در تربیت فرزندان دارد، ارتباط درست میان والدین و فرزندان و نیز معلمان و دانش آموزان است. با ما همراه باشید تا در مورد این موضوع بیشتر بدانید.
جمعه، 10 خرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارتباط محور تربیت فرزند
ارتباط سالم میان والد-فرزند، تاثیر بسزایی در تربیت درست ایشان دارد. 
 

ارتباط، محور تربیت

بارها از پدر و مادرها شنیده ایم که: «بچه ها به حرف های ما گوش نمی کنند، در خانه هیچ مسئولیتی را برعهده نمی گیرند، با ما لجبازی می کنند و درست، برعکس آنچه ما می گوییم عمل می کنند، به ما احترام نمی گذارند، با خشونت و تندی با ما برخورد می کنند، کارهای خود را به موقع انجام نمی دهند و».
بارها از معلمان شنیده ایم که: «دانش آموزان به درس علاقه نشان نمی دهند، در کلاس انضباط را رعایت نمی کنند، به ما اعتماد ندارند، حرمتمان را نگه نمی دارند، به ما علاقه ندارند و...».

بارها از بچه ها شنیده ایم که: «پدر و مادرها به ما احترام نمی گذارند، به ما آزادی عمل نمی دهند، همیشه با عصبانیت و داد و فریاد با ما حرف می زنند، ما را دوست ندارند، معلمان با ما صمیمی و مهربان نیستند، بزرگترها همیشه به ما زور می گویند و...».

راستی چرا این همه بچه ها و بزرگترها از یکدیگر گله دارند؟ چرا در کنار هم احساس آرامش و شادی نمی کنند؟ چرا با هم مهربان و صمیمی نیستند؟

یکی از دلایل اصلی این نارضایتی ها، نحوه ی ارتباط بزرگترها با بچه هاست.
 

[انسان موجودی ارتباط محور است]

انسان ها به عنوان موجوداتی اجتماعی همیشه با یکدیگر ارتباط دارند و این ارتباط به ویژه در محیط خانه و مدرسه بیشتر به چشم می خورد. پدر و مادر زمان زیادی در کنار فرزندان خود هستند. معلمان، ساعات مفید روز را با دانش آموزان می گذرانند. اما آنچه در مورد ارتباط مهم است، نه کمیت آن بلکه کیفیت آن است.
 
در جمع بندی ای که در مورد روابط گروهی از پدر و مادرها و معلمان با بچه ها به عمل آمده، نشان داده شده که متأسفانه بیشتر این ارتباط ها، مناسب و صحیح نبوده است. این گروه، پدر و مادرها و معلمانی بوده اند که اغلب با فرزندان و دانش آموزان خود مشکل داشته اند و ریشه ی این مشکلات، عمدتا در نحوه ی برخورد آنها بوده است.
 

[شیوه های مختلف ارتباطی والدین و فرزندان]

در این جمع بندی با پرسش هایی که از پدر و مادرها، معلمان و بچه ها به عمل آمده است، محور برخورد و ارتباط آنان با بچه ها - یعنی رفتارهای ثابت و همیشگی آن ها - مشخص شده است. از این نظر می توان پدر و مادرها را به گروه های اصلی زیر تقسیم کرد:
  •  رفتار گروهی از پدر و مادرها با فرزندان خود همیشه خشک، خشن و همراه با تحکم و زورگویی است و مدام آن ها را مورد انتقاد و سرزنش قرار می دهند و بیشتر از تنبیه استفاده می کنند. به ندرت با لحن آرام و مهربان با آن ها به گفت وگو می پردازند و کمتر به آنان روی خوش نشان می دهند. بچه ها در حضورشان احساس آرامش و امنیت خاطر ندارند و از آن ها فاصله می گیرند. به علت ترسی که بر این کودکان حاکم است، اغلب به دروغگویی، تظاهر و فریب متوسل می شوند و به جای انضباط آگاهانه، اطاعت کورکورانه را می آموزند. این کودکان، به ویژه در دوران نوجوانی، به علت کمی ارتباط با والدین، تکیه گاه خود را در بیرون از خانواده جست وجو می کنند و در نتیجه بیشتر در معرض آسیب ها و انحرافات قرار می گیرند. اینان اعتماد به نفس کمتری دارند و چون محبت کافی ندیده اند، نمی توانند آن را نسبت به دیگران و به خصوص به پدر و مادر خود ابراز دارند. شادی و جنب و جوش طبیعی کودکانه را ندارند و اغلب مضطرب و افسرده اند. از نظر درسی، به رغم سختگیری پدر و مادر با مشکلاتی روبه رو می شوند. هیچ رفتاری بیشتر از خشونت، تأثیرات منفی بر کودکان بر جای نمی گذارد.
  • رفتار گروه دیگری از پدر و مادرها با فرزندان خود بر اساس تسلیم و محبت بیش از حد است. آن ها مطیع بی چون و چرای دستورات بچه های خود هستند. هرگز، حتی در برابر خواسته های غیر منطقی فرزندان خود به آن ها «نه» نمی گویند. آنان آزاد هستند هر کاری که دلشان می خواهد، انجام دهند. هیچ نظم و انضباطی را به کودکان خود نمی آموزند. چنین کودکانی عادت می کنند که با گریه، داد و فریاد و عصبانیت خواسته های خود را عملی کنند. غذا خوردن، خوابیدن، درس خواندن و سایر فعالیت های روزانه و عادی این کودکان اغلب با دشواری انجام می گیرد و پدر و مادر باید با انواع بازی ها، جایزه ها و سرگرمی های مختلف آن ها را به این کارها وادار سازند. این بچه ها اغلب بهانه گیر، پرتوقع، نازپرورده و عصبی اند، با محیط های اجتماعی به سختی سازگار می شوند. خجالتی، وابسته و غیرفعالند و کمتر می توانند توانایی های خود را نشان دهند.
  • گروه دیگری از والدین، نسبت به فرزندان خود بی تفاوت هستند، کمتر با آنان ارتباط فعال برقرار می سازند. در برابر رفتارهای مثبت و منفی کودکان، عکس العمل مناسب نشان نمی دهند، از وضع درس، بازی و سایر فعالیت های آن ها کمتر اطلاع دارند، نیازهای روزانه ی آن ها را برطرف می کنند اما کمتر با آنان به گفت وگو و کار می پردازند. چنین کودکانی بیشتر از آنکه آزاد باشند، رها شده اند. اینان به خانواده و پدر و مادر خود احساس تعلق و وابستگی عاطفی کمتری دارند. آن ها سعی می کنند بیشتر با همسالان خود در خارجان محیط خانه ارتباط برقرار سازند و در نتیجه احتمال بیشتری وجود دارد که دچار آسیب های اجتماعی شوند. کمبود محبت و وابستگی خانوادگی و خلاء عاطفی ناشی از آن، گاه این کودکان را در زمینه هایی با رشد زودرس روبه رو می کند و در نتیجه مشکلاتی برای آن ها و دیگران به وجود می آید. آنان اغلب برای درس خواندن انگیزه و تمرکز کافی ندارند و چون هیچ گونه راهنمایی وکنترلی نمی شوند، وقت خود را بیهوده هدر می دهند. بی تفاوتی پدر و مادرها نسبت به فرزندان خود، عکس العمل های مختلفی را برحسب سن و شرایط دیگرشان در آن ها ایجاد می کند که ظاهرا متفاوتند اما ریشه ی یکسانی دارند. پرخاشگری، اضطراب، خجالت، لجبازی، افت درسی و... از جمله این رفتارهاست که سلامت روانی آنان را تهدید می کند.
 در این بررسی، تعداد کمی از پدر و مادرها برخورد درست و سنجیده با فرزندان خود داشتند. این گونه والدین، در برخورد با کودکان خود، عملا کمتر با مشکل مواجه بودند. این امر، اهمیت برخورد صحیح والدین را در تربیت ، فرزندان نشان می دهد.
 

[رابطه معلم و شاگرد]

برخورد معلمان با دانش آموزان نیز تقریبا وضعیتی مشابه با رفتار پدر و مادرها دارد. تعداد بسیار کمی از معلمان در برقراری ارتباط درست و سازنده با شاگردان خود موفق هستند. بیشتر معلمان رفتارهای سرد، خشن و سلطه جویانه دارند. تنبیه های سخت، تهدید و تحقیر دانش آموزان، نداشتن روابط دوستانه و صمیمانه با آن ها، اجبار آنان به رعایت سکوت و اطاعت محض، خودداری از سوال و جواب، سختگیری در درس و... از رفتارهای رایج این معلمان است. بیشتر آنان در توجیه دلایل این نوع برخوردهای خود می گفتند که: «نباید به بچه ها رو داد وگرنه کلاس را روی سر ما خراب می کنند».
 
مسلما دانش آموزانی که در چنین محیط های هراس انگیز و با این گونه برخوردهای تهدید آمیز پرورش می یابند، تا حد بیزاری، از درس و مدرسه گریزان می شوند. آگاهانه و ناخودآگاه با معلمان لجبازی می کنند و به روشهای مختلف و در نهان، نظم کلاس را برهم می زنند. کنجکاوی و خلاقیتشان سرکوب می شود. با اکراه و طوطی وار درس ها را حفظ می کنند. شوق و انگیزه ی کسب دانش و تجربه در آن ها از بین می رود و در پایان کلاس، انرژی و نیازهای سرکوب شده ی خود را به صورت رفتارهای منفی بروز می دهند.
 
به راستی، آیا برقراری ارتباط خوب و سازنده با کودکان و نوجوانان امکان پذیر نیست؟ آیا ارتباط مناسب - آن گونه که برخی از معلمان می گویند - رفتارهای منفی آنان را تشدید می کند؟ آیا دو نسل دیروز و امروز نمی توانند با زبانی جز زبان زور با یکدیگر سخن بگویند؟
 
واقعیت این است که بدون ارتباط درست نمی توان کودکان را تربیت کرد. ارتباط، گذرگاهی است که جریان تربیت از آن عبور می کند. پلی است که دنیای کودکان و بزرگترها را به یکدیگر مرتبط می سازد. جریان سیال و پویایی است که به تفاهم و همدلی می انجامد، به شرطی که ویژگی های آن را به درستی بشناسیم و برای برقراری آن تلاش کنیم.
 
نویسنده: فاطمه قاسم زاده
 
منبع: کتاب «آری گفتن به نیازهای کودکان»


سبک زندگی مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.