یک معلم همدل بودن می تواند هم برای معلمان و هم برای کودکان بسیار سودمند باشد.
تعلیم و تربیت
معلمان مهم ترین دارایی مدارس می باشند و استحقاق دسترسی به انواع فرصت های پرورش حرفه ای را دارا می باشند. متاسفانه، تمام مدارس، پرورش حرفه ای معلمان را اولویت مهمی نمی دانند. به همین جهت، بیشتر معلمان می بایست مسؤلیت پرورش حرفه ای را خود به عهده بگیرند.
معلمان با انگیزه، مبتکر نیز می باشند. آنها صبر نمی کنند تا رشد حرفه ای خود را بهبود بخشند بلکه فرصت های یادگیری متفاوتی را خلق یا جستجو می کنند. برای شروع، اینترنت یک منبع بزرگ با فرصت یادگیری رایگان است. برای بسیاری از معلمان تامین منبع مالی برای رشد حرفه ای یک مشکل جدی محسوب می شود. یک راه برای حل این مشکل نگهداری بخشی از درآمد شخص در یک حساب جداگانه برای تامین رشد حرفه ای است.
این فکر بسبار خوبی است که در سطوح مختلف پاسخگوی نیاز یک معلم است. با وجود همه ی اینها، معلمان به روز و با انگیزه بیشتر از معلمان بی انگیزه و بی دل و دماغ مورد نیازند.
معلمان با انگیزه، مبتکر نیز می باشند. آنها صبر نمی کنند تا رشد حرفه ای خود را بهبود بخشند بلکه فرصت های یادگیری متفاوتی را خلق یا جستجو می کنند. برای شروع، اینترنت یک منبع بزرگ با فرصت یادگیری رایگان است. برای بسیاری از معلمان تامین منبع مالی برای رشد حرفه ای یک مشکل جدی محسوب می شود. یک راه برای حل این مشکل نگهداری بخشی از درآمد شخص در یک حساب جداگانه برای تامین رشد حرفه ای است.
این فکر بسبار خوبی است که در سطوح مختلف پاسخگوی نیاز یک معلم است. با وجود همه ی اینها، معلمان به روز و با انگیزه بیشتر از معلمان بی انگیزه و بی دل و دماغ مورد نیازند.
نظم و سازمان دهی مناسب در مدارس
تمامی معلمان دوست دارند در محیط مدرسه ای فعالیت کنند که منظم و سازمان یافته است و جایی است که معلمان احساس می کنند از آنها حمایت می شود، به آنها اعتماد می شود و احترام گذاشته می شود و از آنها قدردانی می شود. یکی از راه های قدردانی از معلمان فراهم کردن کمک و حمایتی است که آنها نیاز دارند.
همان گونه که در بالا اشاره شد، گلمن معتقد است معلمانی که انگیزه ی شخصی بالایی دارند در جریان کار هستند، بدین معنا که آنها بدون تلاش به نتایج عالی دست می یابند. او همچنین اضافه می کند هر کسی که به این مرحله از "جریان کار" رسیده باشد می بایست مهارت ها و دانش خوبی کسب نموده باشد.
جریان زمانی که وظیفه بسیار ساده است اتفاق نمی افتد. در این صورت بی حوصلگی رخ می دهد. زمانی هم که وظیفه بسیار چالش برانگیز است اتفاق نمی افتد. این حالت به فشار روحی و اضطراب می انجامد. جریان زمانی به وقوع می پیوندد که وظیفه تاحدی چالش برانگیز است. اما فرد زمان لازم و مهارت را برای از عهده ی آن برآمدن دارد. مدارس می توانند به معلمین کمک کنند تا به دنیای "جریان" وارد شوند، جایی که تدریس عالی بدون تلاش به وقوع می پیوندد، و معلمان آن چنان مجذوب درس می شوند که وقتی زنگ می خورد نه معلمان و نه دانش آموزان حاضر به ترک کلاس نیستند. با وجود این، برای دستیابی به این سطح جذاب عملکرد، مدارس نیازمند برنامه ریزی فرصت های یادگیری برای معلمان هستند، سپس باید از آنها حمایت کنند.
همان گونه که در بالا اشاره شد، گلمن معتقد است معلمانی که انگیزه ی شخصی بالایی دارند در جریان کار هستند، بدین معنا که آنها بدون تلاش به نتایج عالی دست می یابند. او همچنین اضافه می کند هر کسی که به این مرحله از "جریان کار" رسیده باشد می بایست مهارت ها و دانش خوبی کسب نموده باشد.
جریان زمانی که وظیفه بسیار ساده است اتفاق نمی افتد. در این صورت بی حوصلگی رخ می دهد. زمانی هم که وظیفه بسیار چالش برانگیز است اتفاق نمی افتد. این حالت به فشار روحی و اضطراب می انجامد. جریان زمانی به وقوع می پیوندد که وظیفه تاحدی چالش برانگیز است. اما فرد زمان لازم و مهارت را برای از عهده ی آن برآمدن دارد. مدارس می توانند به معلمین کمک کنند تا به دنیای "جریان" وارد شوند، جایی که تدریس عالی بدون تلاش به وقوع می پیوندد، و معلمان آن چنان مجذوب درس می شوند که وقتی زنگ می خورد نه معلمان و نه دانش آموزان حاضر به ترک کلاس نیستند. با وجود این، برای دستیابی به این سطح جذاب عملکرد، مدارس نیازمند برنامه ریزی فرصت های یادگیری برای معلمان هستند، سپس باید از آنها حمایت کنند.
همدلی
تدریس حرفه ای دلسوزانه است، و معلمان می توانند تاثیر بزرگی بر چگونگی یادگیری و احساس کودکان داشته باشند. یک معلم هم می تواند باعث رنج یک کودک شود و هم می تواند باعث لذت یک کودک شود. یک معلم می تواند به کودک کمک کند تا عاشق مدرسه شود، معلمی دیگر می تواند کاری بکند که کودک از مدرسه نفرت داشته باشد.
همه ی این ها بستگی به رابطه ی ما با کودکان دارد. یکی از عواملی که بر روش ما در کار کردن با کودکان تأثیر دارد توانایی ما در درک آنها است. درک کردن این که چه احساسی دارند، طرز فکر آنها، و این که چه پیغامی را سعی دارند با ایما و اشاره، با حالت صدای خود، با حالت های متفاوت صورت به ما منتقل کنند.
تمامی معلمان نمی توانند احساسات کودکان را بخوانند و درک کنند، اما آنهایی که قادر به انجام این کار هستند معلمان خوشبختی هستند. آنها معلمان همدلی هستند. یک معلم همدل بودن می تواند هم برای معلمان و هم برای کودکان بسیار سودمند باشد. برای معلم، این همدلی می تواند تفاوت زیادی ایجاد کند وقتی که او با کودکان همنوا است، وقتی که بین آنها رابطه ی خوبی وجود داشته باشد، احترام و احساسات مثبت دو طرفه به وجود می آید.
کودکان معمولا به معلمینی که آنها را دوست دارند گوش می کنند و بعضی از آنها ممکن است حتی تلاش زیادی برای راضی کردن معلم بکنند. علاوه بر این، یادگیری رخ می دهد چون مغز آنها می تواند اطلاعات را بدون این که راهش بسته شود و اسیر مباحث هیحانی بشود، جذب و پردازش کند. گلمن (1995) معتقد است که کسب مهارت در همدلی راه را برای موثر بودن در کلاس درس هموار می کند و آشکار است که باعث نتیجه ی بهتر یادگیری می شود. این باعث می شود که معلم احساس بهتری نسبت به خودش پیدا کند و شاید احساس رضایت شغلی بهتری هم کسب کند. بالاتر از همه، همه ی ما می خواهیم که نتیجه ی کار و تلاش سخت خودمان را حس کنیم.
همه ی این ها بستگی به رابطه ی ما با کودکان دارد. یکی از عواملی که بر روش ما در کار کردن با کودکان تأثیر دارد توانایی ما در درک آنها است. درک کردن این که چه احساسی دارند، طرز فکر آنها، و این که چه پیغامی را سعی دارند با ایما و اشاره، با حالت صدای خود، با حالت های متفاوت صورت به ما منتقل کنند.
تمامی معلمان نمی توانند احساسات کودکان را بخوانند و درک کنند، اما آنهایی که قادر به انجام این کار هستند معلمان خوشبختی هستند. آنها معلمان همدلی هستند. یک معلم همدل بودن می تواند هم برای معلمان و هم برای کودکان بسیار سودمند باشد. برای معلم، این همدلی می تواند تفاوت زیادی ایجاد کند وقتی که او با کودکان همنوا است، وقتی که بین آنها رابطه ی خوبی وجود داشته باشد، احترام و احساسات مثبت دو طرفه به وجود می آید.
کودکان معمولا به معلمینی که آنها را دوست دارند گوش می کنند و بعضی از آنها ممکن است حتی تلاش زیادی برای راضی کردن معلم بکنند. علاوه بر این، یادگیری رخ می دهد چون مغز آنها می تواند اطلاعات را بدون این که راهش بسته شود و اسیر مباحث هیحانی بشود، جذب و پردازش کند. گلمن (1995) معتقد است که کسب مهارت در همدلی راه را برای موثر بودن در کلاس درس هموار می کند و آشکار است که باعث نتیجه ی بهتر یادگیری می شود. این باعث می شود که معلم احساس بهتری نسبت به خودش پیدا کند و شاید احساس رضایت شغلی بهتری هم کسب کند. بالاتر از همه، همه ی ما می خواهیم که نتیجه ی کار و تلاش سخت خودمان را حس کنیم.
کودکان و همدلی با معلم
در مورد کودکان، کاملا مشهود است آن گونه که آنها در مورد معلم خود فکر می کنند بر نگرش آنها در مورد مدرسه و یادگیری تاثیر می گذارد. همان گونه که در فصل گذشته اشاره شد رابطه ی قوی بین هیجان ها و یادگیری وجود دارد. کودکان زمانی که بدانند با فردی هستند که آنها را درک می کنند، برایشان ارزش قائل می شود، آنها را همان طور که هستند قبول می کنند، در صورت نیاز برای کمک و حمایت حضور دارد، احساس امنیت و آرامش می کند. از سوی دیگر، عدم حضور همدلی می تواند خیلی نامطلوب باشد.
شکست در درک احساسات دیگران کاستی بزرگی در هوش هیجانی و شکستی بزرگ در معنای بشریت است. برای حسن تفاهم، ریشه دلسوزی، از مانوس شدن هیجانی، از ظرفیت همدلی نشات می گیرد (گلمن،1995).
به سخن دیگر، معلمی که با کودکان احساس همدلی ندارد واقعا نمی تواند اشاره هایی را که کودکان برای انتقال پیام هایشان به کار می برند تشخیص بدهد. او نمی تواند احساس آنها را درک کند. او نمی تواند دیدگاه آنها را بیند و در نتیجه، او نمی تواند آنها را درک کند، نمی تواند با آنها ارتباط برقرار کند، یا با آنها تماس برقرار کند.
این به مانند آن است که آنها در دنیای کاملا متفاوت به سر می برند. مشهود است که این برای کودکان زیان بخش است. آنها ممکن است هیجان های منفی در مورد معلم و مدرسه پیدا نمایند. این کودکان فاصله ی زیادی بین خود و معلم احساس خواهند کرد. آنها احساس می کنند که معلم آنها را درک نمی کند و برای آنها حضور ندارد. آنها احساس عدم امنیت می کنند، از اشتباه کردن می ترسند و از قضاوت معلم خود در هراس اند. از آنجایی که عدم امنیت عاطفی می تواند سد راه روند یادگیری قرار بگیرد، اثرات منفی به موقیت تحصیلی آنها لطمه خواهد زد.
شکست در درک احساسات دیگران کاستی بزرگی در هوش هیجانی و شکستی بزرگ در معنای بشریت است. برای حسن تفاهم، ریشه دلسوزی، از مانوس شدن هیجانی، از ظرفیت همدلی نشات می گیرد (گلمن،1995).
به سخن دیگر، معلمی که با کودکان احساس همدلی ندارد واقعا نمی تواند اشاره هایی را که کودکان برای انتقال پیام هایشان به کار می برند تشخیص بدهد. او نمی تواند احساس آنها را درک کند. او نمی تواند دیدگاه آنها را بیند و در نتیجه، او نمی تواند آنها را درک کند، نمی تواند با آنها ارتباط برقرار کند، یا با آنها تماس برقرار کند.
این به مانند آن است که آنها در دنیای کاملا متفاوت به سر می برند. مشهود است که این برای کودکان زیان بخش است. آنها ممکن است هیجان های منفی در مورد معلم و مدرسه پیدا نمایند. این کودکان فاصله ی زیادی بین خود و معلم احساس خواهند کرد. آنها احساس می کنند که معلم آنها را درک نمی کند و برای آنها حضور ندارد. آنها احساس عدم امنیت می کنند، از اشتباه کردن می ترسند و از قضاوت معلم خود در هراس اند. از آنجایی که عدم امنیت عاطفی می تواند سد راه روند یادگیری قرار بگیرد، اثرات منفی به موقیت تحصیلی آنها لطمه خواهد زد.
نویسنده: هلن مافینی-شهناز بهمن
منبع: کتاب «پرورش هوش هیجانی کودکان»