بیشتر زنان تمایل دارند زمان زیادی را با کودکان خود بگذرانند.
مردانگی و زنانگی
مورد غیر عادی دوقلوهای همسانی که در پی خطای جراحی به دختر و پسر تبدیل شدند و نیز غرور دکتر مانی، نمونه ای از یک تجربه اجتماعی ناخواسته است. این روزها، پژوهشگرانی مانند دکتر لگاتو که دارای گرایش زیست شناختی هستند، اعتقاد دارند پیش از آنکه دیده به جهان بگشاییم، طبیعت ما را مرد یا زن، نر یا ماده می سازد. اما در سیاستگذاری عمومی و عرصة دانشگاهی، دریافتی انعطاف پذیرتر و دوجنسیتی تر حاکم است.
اندیشه فمینیست ها
فمینیست ها مدافع سرسخت این دیدگاه دوم هستند. قطعا فمینیسم دارای شکل های فراوانی است؛ به طوری که در پژوهشی که به تازگی صورت گرفته، نه گونه نظریه فمینیستی به دست آمده است. اما در شرح این پژوهش مشخص می شود که هشت مورد از این نه نظریه، اصل اساسی مشترکی دارند؛ یعنی قائل به این هستند که زنانگی و مردانگی و نقش های جنسیتی ناشی از آنها را جامعه می سازد. به طور قطع، همین دیدگاه بر عرصه دانشگاهی و بر نهادهایی مانند سازمان ملی زنان که دستور کار را در واشنگتن تنظیم می کنند، حاکم است.
گفتمان رایج فمینیستی در مورد فرهنگ مردسالارانه قدرتمند و ناعادلانه ای که زنان را در هر کجا تحت کنترل دارد، برخی مخالفان جریان غالب فمینیسم را آزرده خاطر می کند؛ زیرا به نظر می رسد در ۱۵۰ سال گذشته هیچ مجالی برای تحول اساسی باقی نگذاشته است. قرن ها بود که زنان دارای حقوقی برابر با مردان برای رأی دادن، مالکیت یا گرفتن حضانت فرزندان نبودند. اما بسیاری از زنان معتقدند فمینیست ها باید بیشتر روی پیروزی در نبرد برای کسب حقوق برابر متمرکز شوند و این قدر برای قربانی دانستن خود عجله به خرج ندهند.
گفتمان رایج فمینیستی در مورد فرهنگ مردسالارانه قدرتمند و ناعادلانه ای که زنان را در هر کجا تحت کنترل دارد، برخی مخالفان جریان غالب فمینیسم را آزرده خاطر می کند؛ زیرا به نظر می رسد در ۱۵۰ سال گذشته هیچ مجالی برای تحول اساسی باقی نگذاشته است. قرن ها بود که زنان دارای حقوقی برابر با مردان برای رأی دادن، مالکیت یا گرفتن حضانت فرزندان نبودند. اما بسیاری از زنان معتقدند فمینیست ها باید بیشتر روی پیروزی در نبرد برای کسب حقوق برابر متمرکز شوند و این قدر برای قربانی دانستن خود عجله به خرج ندهند.
منتقدان فمینسیم
برخی منتقدان جریان غالب فمینیسم نیز خود را فمینیست، اما از نوعی دیگر می دانند. نگرش این افراد به خوبی در عنوان کتاب کریستینا هوف سامرز، چه کسی فمبیسم را دزدید؟ منعکس شده است. سامرز خود را یک «فمینیت منصف» می داند که بر احقاق حقوق همگانی نوع بشر، چه زن و چه مرد، تأکید می کند. سامرز و دیگر فمینیست های منصف بر این عقیده هستند که زنان احتمالا طبیعتی متفاوت دارند، به طوری که این امر باعث می شود بسیاری از آنها حتی در صورت وجود فرصت های برابر با مردان، شیوه زندگی متفاوتی را در پیش بگیرند.
اما همان گونه که پیش تر اشاره شد، تقریبا همه نظریه های فمینیستی بر این باورند که نقش های جنسیتی ساخته جامعه هستند. گروه های فمینیستی در فضای دانشگاه ها و با نفوذترین این گروه ها در واشنگتن معتقدند که فرهنگ مردسالارانه ما، زنان را قربانی می کند و به همین دلیل است که زنان نمی توانند به اندازه مردان به فضای بیرون از خانه دسترسی داشته باشند. چنین فمینیست هایی قبول دارند که زن و مرد به لحاظ اندام های تناسلی و تولیدمثل باهم تفاوت دارند؛ آنها این تفاوت ها را تفاوت های جنسی می نامند. اما در عین حال عقیده دارند که مفاهیم مربوط به مردانگی و زنانگی، مادری و پدری، نخست از طریق خانواده و سپس به واسطه تأثیر فرهنگ حاکم و رسانه ها فراگرفته می شوند.
آنها این گونه مفاهیم را تفاوت های جنسیتی می نامند. از این منظر، تفاوت های جنسی، کم شمار و نسبتا فاقد اهمیت اند، اما تفاوت های جنسیتی اکتسابی، بسیار زیاد و در خودآگاهی مدرن بسیار قدرتمند عمل می کنند. بنابراین، بیشتر فمینیست ها چنین نتیجه می گیرند که چون مردانگی و زنانگی ساخته عوامل اجتماعی هستند، می توان آنها را، در مسیر رسیدن به جامعه ای عادلانه تر، تخریب نیز کرد.
اما همان گونه که پیش تر اشاره شد، تقریبا همه نظریه های فمینیستی بر این باورند که نقش های جنسیتی ساخته جامعه هستند. گروه های فمینیستی در فضای دانشگاه ها و با نفوذترین این گروه ها در واشنگتن معتقدند که فرهنگ مردسالارانه ما، زنان را قربانی می کند و به همین دلیل است که زنان نمی توانند به اندازه مردان به فضای بیرون از خانه دسترسی داشته باشند. چنین فمینیست هایی قبول دارند که زن و مرد به لحاظ اندام های تناسلی و تولیدمثل باهم تفاوت دارند؛ آنها این تفاوت ها را تفاوت های جنسی می نامند. اما در عین حال عقیده دارند که مفاهیم مربوط به مردانگی و زنانگی، مادری و پدری، نخست از طریق خانواده و سپس به واسطه تأثیر فرهنگ حاکم و رسانه ها فراگرفته می شوند.
آنها این گونه مفاهیم را تفاوت های جنسیتی می نامند. از این منظر، تفاوت های جنسی، کم شمار و نسبتا فاقد اهمیت اند، اما تفاوت های جنسیتی اکتسابی، بسیار زیاد و در خودآگاهی مدرن بسیار قدرتمند عمل می کنند. بنابراین، بیشتر فمینیست ها چنین نتیجه می گیرند که چون مردانگی و زنانگی ساخته عوامل اجتماعی هستند، می توان آنها را، در مسیر رسیدن به جامعه ای عادلانه تر، تخریب نیز کرد.
عوامل پدیدآورنده نقش های جنسیتی
در یک چنین جهان بینی، عواملی که باعث ایجاد مردانگی، زنانگی و نقش های جنسیتی می شوند، گاه نامشخص و مبهم به نظر می رسند. پسران به نحوی به سوی علوم کامپیوتری کشانده، یا هدایت می شوند، که برای دختران این گونه نیست. این «فرهنگ آمریکایی» است که زنان را تشویق می کند به دنبال مردان «قدبلندتر، مسن تر، پخته تر و از نظر شغلی موفق تر» باشند. در عوض، مردان نیز به طور سنتی می آموزند که خواهان یک مصاحب جذاب و یک خانه دار خوب باشند.
گاه مردان نیز در این قضیه دست دارند، اما مقصر قلمداد نمی شوند. برای مثال، خانم جویس کارول اوتز می گوید مردان را به خاطر مردسالاری سرزنش نمی کند؛ زیرا مردانگی آنها نیز ساخته جامعه است. کیت میلت نظریه پرداز فمینیست، در این زمینه سختگیرتر به نظر می رسد. او بر این باور است که مردانگی و زنانگی بر مبنای نیازهای مردان به وجود می آید، یعنی بر مبنای آنچه مردان برای خود می پسندند و فرودستان را آنگونه دوست دارند. از این رو، خشونت، هوش و کارامدی به یک جنس و انفعال، غفلت و رام بودن به جنس دیگر نسبت داده می شود.
ادامه دارد...
گاه مردان نیز در این قضیه دست دارند، اما مقصر قلمداد نمی شوند. برای مثال، خانم جویس کارول اوتز می گوید مردان را به خاطر مردسالاری سرزنش نمی کند؛ زیرا مردانگی آنها نیز ساخته جامعه است. کیت میلت نظریه پرداز فمینیست، در این زمینه سختگیرتر به نظر می رسد. او بر این باور است که مردانگی و زنانگی بر مبنای نیازهای مردان به وجود می آید، یعنی بر مبنای آنچه مردان برای خود می پسندند و فرودستان را آنگونه دوست دارند. از این رو، خشونت، هوش و کارامدی به یک جنس و انفعال، غفلت و رام بودن به جنس دیگر نسبت داده می شود.
ادامه دارد...
نویسنده: استون ای. رودز
منبع: کتاب «تفاوت های جنسیتی را جدی بگیرید!»