استنبوئا esteneboā
در اساطیر و افسانههای یونان باستان، استنبوئا (Stheneboea)، همسر پروئتوس (Proetos) بود. او را دختر یوباتس (Iobates) میدانند و عقیده دارند که وی موقعی که پروتئوس به وسیلهی آکریزیوس (Acrisius) رانده شد و به آسیای صغیر رفت، استنبوئا به ازدواج وی درآمد. ولی در پارهای از نسب نامهها، او را دختر آمفیاناکس (Amphianax)، پادشاه لیسی (Lycia) یا آفیداس (Aphidas)، پادشاه آرکادیا ذکر کردهاند. اسم استنبوئا مخصوصاً به وسیلهی تراژدینویسان رواج یافته است. در تیرنت (Tiryns)، مخصوصاً، استنبوئا به عنوان همسر پروئتوس، نقش مهمی انجام داده است. وی صاحب چند دختر، معروف به پروئتیدها (Proetides) و یک پسر موسوم به مگاپنتس (Megapenthes) شد. روزگار خوشی و زندگی سعادتمند او، پس از ورود بلروفون (Bellerophon) به تیرنت از هم پاشید، چون زیبایی قهرمان مزبور، استنبوئا را منحرف ساخت، ولی با وجود مهربانیهای او، بلروفون زیربار قبول تقاضای وی نمیرفت. استنبوئا ناچار او را نزد شوهر خود متهم ساخت. پروئتوس که خود به بلروفون علاقه داشت و به علاوه، او را از قتلی که انجام داده بود تطهیر کرده بود، شخصاً حاضر به قتل او نشد، بلکه او را با نامهای نزد پدر زن خود، به شهر لیسی فرستاد و از او خواست که حامل نامه را به قتل برساند. پایان سرگذشت و داستان، پس از پیروزیهایی که نصیب بلروفون شد، به وسیلهی ائوریپیدس (Euripides) در تراژدی استنبوئا (که مفقود است)، تشریح شده است. وی به شهر لیسی مراجعت کرد و مصمم بود انتقام خود را از زنی که موجب رسوایی و ناراحتیهای وی شده بود، بگیرد. ولی پروئتوس از او مهلت خواست و به استنبوئا دستور داد که با اسب بالدار بلروفون، یعنی پگاسوس (Pegasus)، از آنجا بگریزد. در حین فرار، استنبوئا از روی زین به دریا افتاد و هلاک شد (پگاسوس او را از زین به زمین انداخت). جسد او را ماهیگران نزدیک جزیرهی ملس (Melos) گرفته و به تیرنت رساندند. بنابر روایت دیگر، استنبوئا به محض اینکه از بازگشت و مراجعت بلروفون اطلاع یافت، خودکشی کرد.