جان باریمو
Barrymore, John
بازیگر (1882، فیلادلفیای پنسیلوانیا- امریکا؛ 1942)
با نام جان سیدنی بلایت به دنیا آمد. تحصیلاتش را در آکادمی جرج تاون، سیتن هال نیوجرزی و کینگز کالج در ویمبلدون انگلستان به پایان برد. جوان ترین عضو «خانواده ی افسانه ای باریمور» بود. پسر موریس باریمور (هربرت بلایت) و جرجیانا درو بازیگران صحنه، برادر لایونل و اتل باریمور و پدر دایانا باریمور و جان (درو) باریمور جونیر. جان باریمور ابتدا با سرپیچی از سنت خانواده، به عنوان کاریکاتوریست یک روزنامه در نیویورک به کار پرداخت. اما در سال 1903 او هم به تآتر روی آورد. به رغم شروع دیر هنگامش، خواهر و برادرش را پشت سرگذاشت و با حضور در نمایش هایی مثل ماجراهای آناتول، پیتر ایبتسن و رستگاری ستایش شده ترین بازیگر تآتر دوران خود شد. در سال 1913 در نخستین فیلمش بازی کرد. فیلم های صامت او بیش تر درام های رُمانتیک، کمدی و ماجراهای شمشیر بازی بودند و بازی او نقطه ی اوج این آثار اغلب بی اهمیت به شمار می آمد. ژست های پُر قدرت ولی خویشتن دارانه او و نقش آفرینی تقریباً سرخوشانه اش به ضعیف ترین نقش ها روح می بخشید. با وجود موفقیت در نقش عاشق بزرگ، او خود نقش شخصیت های گروتسک و عذاب کشیده را ترجیح می داد و مثلاً در دکتر جکیل و آقای هاید، استحاله شخصیت اصلی را بدون کمک گریم برگزار کرد. با ظهور ناطق، صدای معرکه ی باریمور نیز به امتیازات او، از جمله نیم رخ با شکوهش، اضافه شد و او را به ستاره ای پول ساز بدل کرد. کمپانی ها مایل بودند از شهرت تآتری اش حداکثر بهره برداری را کنند و به همین خاطر تک گویی هایی از نمایش نامه های معروف را در فیلم هایش اجرا می کرد. با تمام این ها، صدا دیرتر از آن به سینما رسید که بتواند شکوه کامل بازیگری اش را به نمایش بگذارد. در پنجاه سالگی و در حالی که از کم حافظگی رنج می برد، اغلب جملاتش را از روی کارت های راهنما می خواند. شیوه ی بی بند و بار زندگی اش کم کم اثر خود را بر چهره ی او گذاشته بود. خاطره ی چهار ازدواج ناموفق و رسوایی های عشق بی شمار، مشکلات او را پیچیده تر ساخته بود (از جمله با دولورس کاستلوی بازیگر سینما). او ستاره ای در حال افول شده بود و نقش هایش، مثلاً بازیگر پیری که در خاطره ی شکوه گذشته غرق شده، هجویه ی وضعیت دردبار خود او بودند. جان باریمور در همان اوان کارش، خود سرگذشت نامه ی اعترافات یک بازیگر (1926) و کتاب ماسه تا (1935) را درباره ی خودش، اتل و لایونل نوشت. داستان زندگی اش موضوع کتاب شب بخیر شاهزاده ی عزیز (1944) بود. در خود سرگذشت نامه ی تراژیکِ دخترش، دایانا، خیلی زیاد، خیلی زود (1957) چهره ی او با ستایش ترسیم شده است . در نسخه ی سینمایی این اثر، یک بازیگر بی بند و بار دیگر، ارول فلین نقش او را ایفا می کند. بعدها در و. ک. فیلدز و من (آرتور هیلر، 1976) جک کسیدی ایفای نقش او را به عهده گرفت.
امروزه باریمور را نابغه ای می شمارند که از سویی هالیوود با تأمین هزینه ی مصرف الکلش تباهش کرد و از سوی دیگر خودش با کوشش برای توجیه برچسب «عاشق پیشه ی بزرگ» باعث این تباهی شد. او را نمونه ای از تراژدی بازیگر بزرگی می دانند که خالق تصاویری متعالی از «هملت»، «ریچارد سوم» و «مرکوشیو» بر پرده ی سینما بوده است. اما در واقع این بیش تر یک افسانه سازی است تا حدیثی موثق. او بر خلاف تماشاگران رُمانتیکش به بازیگری ایمان نداشت. امتیازاتش به عنوان یک بازیگر- خوش سیمایی، فن بیان یا شکوه- خودش را متقاعد نمی کردند. به این ترتیب جان باریمور مرتباً از پرسونای ساخته شده ی خود فاصله می گرفت و آن را دست می انداخت. اهمیت او نیز در همین مرحله آشکار می شود. در واقع یک شاهکار، یعنی قرن بیستم بر محور همین جست و جوی نومیدانه ی خویشتن شکل گرفته است. او در این فیلم نقش بازیگر/ مدیر پُرادعا و موفقی را بازی می کند که درگیر ماجرایی عاشقانه و هم زمان نوعی رو کم کنی با کارول لومبارد می شود. نقشی که هم زمان تجلیل و تمسخر یک بازیگر بزرگ است. در این فیلم او بازیگری ناشی و بدگمان است که به پوچی رمانس معتقد است ولی آن را تنها راه حل در برابر آشفتگی و هرج و مرج می بیند. از این لحاظ باریمور متأخر جالب تر است چرا که افت دست مایه ها و افول ناشی از الکلیسم به عیان شدن این وجه «انتقاد از خود» کمک می کردند. او در چند فیلم کیوکر حضور جذابی داشت: در طلاق نامه- در نقش پدر کاترین هپبرن-، شام در ساعت هشت و رومیو و جولیت. یک رشته نقش های فرعی و فیلم های رده ی «ب» از پی آمدند و سپس در فیلم هایی متوالی با کنایه های سرد، دسیسه در نیمه شب. باریمور از طریق اسطوره شکنی خود، به نمونه ای از جذابیت های چند لایه ی بازیگری بدل شد.
از فیلم ها: 1914- یک شهروند امریکایی (داولی)؛ 1915- دوکین اصلاح ناپذیر (دورکین)؛ 1916- داماد گم شده (کرک وود)، بیوه ی سرخ پوش (دورکین)؛ 1917- سارق بی تجربه (اروینگ)؛ 1919- عروس وارد می شود (رابرتسن)؛ 1920- دکتر جکیل و آقای هاید (رابرتسن)؛ 1921- تن پرور (نیلان)؛ 1922- شرلوک هولمز (آلبرت پارکر)؛ 1924- بو برامل (بومانت)؛ 1925- حیوان دریایی (وب)؛ 1926- دون ژوان (کراسلند)؛ 1927- وقتی که مردی عشق می ورزد (کراسلند)؛ 1928- توفان (تیلر)؛ 1929- عشق ابدی (لوبیچ)؛ 1930- موبی دیک (بیکن)؛ 1931- سونگالی (مایو)، نابغه ی دیوانه (کورتیز)؛ 1932- آرسن لوپن (کانوی)، طلاق نامه (کیوکر)؛ 1933- توپاز (داراس)، پرواز شبانه (ک. براون)، شام در ساعت هشت (کیوکر)، راسپوتین و ملکه (بولسلاوسکی)، تجدید دیدار در وین (فرانکلین)؛ 1934- قرن بیستم (هاکس)؛ 1936- رومیو و جولیت (کیوکر)؛ 1937- اعتراف راستین (راگلز)، ماه مه (لنرد)؛ 1938- ماری آنتوانت (وان دایک)، عشق در تاریکی (پاتر)، ماهی گیران شمال (هاتاوی)؛ 1939- نیمه شب (لایسن)، مرد بزرگ رأی می دهد (کانین)؛ 1940- چهره ی بزرگ (و. لانگ)؛ 1941- نخستین نمایش جهانی (تتسلاف)، هم بازی ها (باتلر)، زن نامرئی (ساترلند).