نقد فیلم ما یک باغ‌وحش خریدیدم (We Bought A Zoo)

سه‌شنبه، 15 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد فیلم  ما یک باغ‌وحش خریدیدم (We Bought A Zoo)
کارگردان: کامرون کرو بازیگران: Matt Damon-Scarlett Johansson- Thomas Haden Church یکی از خوبی‌های سینمای جریان اصلی هالیوود این است که می‌شود گاه و بی‌گاه فیلم‌هایی ساده و بی‌ادعا را لابه‌لایش پیدا کرد که بدون پیچیدگی خاصی از ازلی/ ابدی‌ترین دغدغه‌های بشری سخن می‌گویند. فیلم‌هایی که با تماشای نیم ساعت اول‌شان می‌شود تا آخرشان را حدس زد، اما این مساله باعث نمی‌شود لدت تماشای فیلم از بین برود. چون این‌جا مسیر و چگونگی رسیدن به آن انتهاست که مهم است و حس‌وحال حاکم بر فیلم چنان است که بدون نگاه کردن به ساعت می‌شود به‌راحتی به‌ آن دل داد و از کلیشه‌هایش لذت برد. «ما یک باغ‌وحش خریدیم» یکی از این فیلم‌هاست که از ناامید نشدن، شجاعت و عشق می‌گوید. پدری که به‌تازگی همسرش را از دست داده، همراه پسر نوجوان و دختر کوچکش، برای این‌که زندگی جدیدی را شروع کند به دنبال یک خانه در محله دیگری از شهر می‌گردد. اما مشکل این‌ است که جایی که او پیدا می‌کند و با تمام معیارهایش سازگار است، یک باغ‌وحش است؛ یعنی خانه‌ای که باید محل زندگی صاحب باغ‌وحشی باشد که در آن واقع است. از این‌جا روند آشنایی این خانواده با محیط و آدم‌های جدید شروع می‌شود؛ آن‌ها باید تن به کارهایی بدهند که تا به حال به فکرشان هم خطور نمی‌کرده است. اما بهترین چیز فیلم داستان عاشقانه‌ای است که بین پدر (با بازی گرم و پراحساس مت دیمون) و همسر تازه فوت‌شده‌اش در جریان است! با این‌که تا فصل پایانی درخشان فیلم فقط عکس‌هایی نصفه و نیمه یا تصویرهایی مبهم از همسر مرحوم می‌بینیم، اما حضور و تاثیر او بر پدر و کل خانواده و اعمال و رفتارشان کاملا مشخص است. پدر به خاطر فرار از افسردگی از دست دادن معشوقش است که به حومه شهر پناه می‌آورد و به خاطر شباهت پسرش به همسرش است که به او سخت می‌گیرد. پسر هم به دلیل افسردگی ناشی از بی‌مادری است که تصویرهای سیاه و خشن و به قول خودش «زیرزمینی» می‌کشد؛ اما این دختر نوجوان دیگری است که تصویری از خورشید برای او به ارمغان می‌آورد. پدر تا موقعی که آداب خداحافظی را یاد نگرفته، حتی قدرت بازبینی عکس‌های همسرش را ندارد و فقط می‌تواند آن عکس ضدنوری را ببیند که اتفاقا چهره همسرش در آن مشخص نیست. اما وقتی قدرت این را پیدا می‌کند که با مرگ ببر کهن‌سال باغ‌وحش کنار بیاید و دستور مرگش را صادر کند، تصویرهای همسرش جان می‌گیرند و در آن فصل پراحساس پایانی، همه خانواده عشق مادر را در آغوش می‌گیرند و یاد می‌گیرند که چه‌طور باید غم فقدانش را به انگیزه‌ای برای پیشرفت و آزمودن راه‌ها و آدم‌های جدید تبدیل کنند. این یادداشت در شماره 377 هفته نامه همشهری جوان منتشر شده است.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما