کمبود وقت، فيلمنامه هاي کامل نشده، کارگردان خسته، يک گروه مضطرب و کمي چاشني دلهره و گاه عصبانيت، مواد لازم تهيه يک سريال مناسبتي در سال هاي اخير بوده اند. سريال هايي که حتي اگر گاه کمي شور بوده اند و گاه هم بي نمک، سرآشپزهاي مدير تن به کم و زياد کردن مواد آن نداده اند و هر سال اين ما هستيم و اين ديگ در هم جوش و ذائقه يي که طعم آن هر روز تغيير مي کند. به همه اين مواد لازم بايد چندين خبرنگار سرگردان را هم اضافه کرد که در اين شلوغي و اضطراب و تشويش، به دنبال مصاحبه يي، پرونده يي و گزارشي هستند. در اين ميان اولين نقش اساسي اين ارتباط را تهيه کننده بر دوش دارد که در مجموعه «روز حسرت »، ما فاقد چنين نقشي بوديم. مهران رسام تهيه کننده سريال از همان ابتدا تکليف خودش را با ما و تکليف ما را با خودمان معلوم کرد و ماجرا از سمت و سوي ديگري يعني مدير توليد مجموعه ادامه يافت. حسين عباسي تنها به چند ساعت، گره حضورمان را باز کرد تا مگر در فاصله ميان سکانس ها مجالي يافت شود و باقي ماجرا. باقي ماجرا اما آنها بودند که برخي چون فرامرز قريبيان مصاحبه نمي کنند، برخي چون عليرضا افخمي فرصت پيدا نمي کنند، برخي چون مهراوه شريفي نيا حضور ندارند و برخي نيز مهربان اند و حاضر و همراه.و باقي ماجرا پرونده کوچکي است از کار تازه سيروس مقدم که حالا ديگر پاي ثابت سريال هاي مناسبتي تلويزيون شده است و به گفته خود تنها انگيزه اش بالا بردن ذائقه مخاطب است. مخاطبي که از نرگس و اغما و پيامک از ديار باقي و... همواره چشم به دست هاي او دوخته تا اين بار چه طعم تازه يي را بايد مزه مزه کند.
انتقاد ها و ستايش ها راه خود را مي روند و سيروس مقدم راه خود را. راهي که در اين چند سال اگرچه گاه همخوان با سليقه برخي منتقدان و مخاطبان خاص نبوده، اما همساز ميل و ذائقه مخاطبي به وسعت رسانه جمعي بوده است. و البته در جامعه يي که ستون فقرات سليقه هاي فردي و به طور کلي فرديت، زير بار ميل همرنگ بودن و جا نماندن از قافله هميشه معترض خم شده است، همين پذيرش عمومي براي کارگردان شايد خود احساس رضايتي است. با سيروس مقدم اگرچه در برخي جنبه هاي روايي و فرميک آثارش همواره از در مخالفت درآمده ام، اما واقعيت آمار در مورد مخاطبانش اغلب چيز ديگري است و اگرچه او در گفت وگو و بحث هميشه صبور و آرام است، اما ناصبوري ضبط يک سريال مناسبتي، تنها همين قدر مجال گفت وگو مي داد که در زير مي خوانيد
-سال گذشته در گفت وگويي که در مورد سريال «اغما» داشتيم شما با اشاره به مسير جديدي که در عرصه فيلمسازي تان بعد از سفر حج پيش آمده بود، گفتيد احساس مي کنم با ساختن سريال «اغما» بار خودم را زمين گذاشتم... اما با «پيامک از ديار باقي» و حالا هم «روز حسرت» انگار اين مسير هنوز ادامه دارد.
انتقاد ها و ستايش ها راه خود را مي روند و سيروس مقدم راه خود را. راهي که در اين چند سال اگرچه گاه همخوان با سليقه برخي منتقدان و مخاطبان خاص نبوده، اما همساز ميل و ذائقه مخاطبي به وسعت رسانه جمعي بوده است. و البته در جامعه يي که ستون فقرات سليقه هاي فردي و به طور کلي فرديت، زير بار ميل همرنگ بودن و جا نماندن از قافله هميشه معترض خم شده است، همين پذيرش عمومي براي کارگردان شايد خود احساس رضايتي است. با سيروس مقدم اگرچه در برخي جنبه هاي روايي و فرميک آثارش همواره از در مخالفت درآمده ام، اما واقعيت آمار در مورد مخاطبانش اغلب چيز ديگري است و اگرچه او در گفت وگو و بحث هميشه صبور و آرام است، اما ناصبوري ضبط يک سريال مناسبتي، تنها همين قدر مجال گفت وگو مي داد که در زير مي خوانيد
-سال گذشته در گفت وگويي که در مورد سريال «اغما» داشتيم شما با اشاره به مسير جديدي که در عرصه فيلمسازي تان بعد از سفر حج پيش آمده بود، گفتيد احساس مي کنم با ساختن سريال «اغما» بار خودم را زمين گذاشتم... اما با «پيامک از ديار باقي» و حالا هم «روز حسرت» انگار اين مسير هنوز ادامه دارد.
من نگفتم بارم را زمين گذاشتم.
-اين دقيقاً عين جمله شماست.
من گفتم بعد از سفر خانه خدا انگار براي مجموعه کارهايي انتخاب مي شدم که بار معنوي دارد و از «هما» شروع شد و با ساخت سريال «اغما» انگار که اين مسووليت را به خوبي انجام دادم. در واقع خود سريال «اغما» نشان داد که سيروس مقدم در اين ژانر توانايي هايي دارد که مي تواند اين راه را ادامه دهد.
-يعني سريال «اغما» دوره يي را که ممکن بود در کار شما تمام شود، تثبيت کرد؟ تلويزيون به اين نتيجه رسيد يا خودتان؟
در واقع دوطرفه است. تلويزيون فکر کرد که اين توانايي وجود دارد و مي شود از آن استفاده کرد. خود من هم اگر ژانر «روز حسرت» نزديک به «اغما» بود کار نمي کردم. ولي «روز حسرت» واقعاً يک فضاي ديگر دارد و يک مفهوم ديگر که براي خود من هم ناشناخته بود.
-به چه دليل نمي خواستيد ديگر کاري مثل« اغما» بسازيد،به خاطر نقد هاي منفي که بر سريال وارد شد؟
نه، به نظر مي رسد «اغما» يکي از موفق ترين کارها بود. نقد بدي لااقل در وجه کارگرداني در مورد آن نداشتيم. به اين دليل که نمي خواستم خودم و کارم را تکرار کنم.
کما اينکه در اين کار به هيچ وجه تشابهي با اغما پيدا نمي کنيد. من حتي در انتخاب بازيگر، تصوير، نورپردازي، فضا سازي و... هم دارم با نگاه متفاوت تري به «روز حسرت» نگاه مي کنم.
-و البته مي شود گفت «روز حسرت» در مقايسه با «اغما» کار بهتري شده است. اگرچه هنوز گرايشات متافيزيکي و مواردي مثل وارد شدن به برزخ در کار است که انگار علاقه شماست.
نه، من سعي کردم در تکنيک کاملاً متفاوت باشم. شما در« اغما» هيچ پلاني که با کامپيوتر کار شده باشد نمي بينيد. ولي در اين کار تمام بخش هاي مربوط به ماوراي قصه متکي به کامپيوتر است. اتفاقاً هم مي خواهم متکي باشم تا شباهتش را از «اغما» دور کنم. فضاهايي هم که در مي آيد فضاهايي است که خود من تا حالا تجربه نکرده ام. ما کوچک ترين وجه تشابهي درفضاسازي بعد ماورايي با «روز حسرت» نمي بينيم.
-آيا اين تنها به خاطر ايجاد تفاوت است يا اينکه درصدد برطرف کردن ضعف هاي آن کار بوديد؟
به خاطر اينکه مجموعه ها به هم شبيه نيست. ببينيد قصه «اغما» از زاويه ديد يک نيروي شيطاني روايت مي شود. طبيعتاً ساختار، نورپردازي، رنگ آميزي، مضمون و هر چيزي که توي کار هست، به سمت اين نگاه شيطاني کشيده مي شود. اما در «روز حسرت» ما از يک زاويه ديد معصوم و فرشته وار قصه را تعريف مي کنيم و به همين خاطر اين شباهت ها وجود ندارد. نه به اين خاطر که «اغما» کار بدي بوده است. در موسيقي هم همين طور است. موسيقي در اين کار يک بعد عارفانه و خدايي دارد در صورتي که در «اغما» موسيقي ما نوعي اضطراب و دلهره داشت.
-چيزي که مي شود گفت اين است که قسمت هاي اول اين سريال ما را خوشحال کرد به خاطر اينکه فکر کرديم آقاي سيروس مقدم به عنوان کارگردان و راوي بالاخره پايشان روي زمين است. ولي باز در ادامه همه کارهاي شما با شخصيت هايي روبه رو شديم که از اين حالت لمس شدني و زميني بودن دور مي شوند و شخصيت هاي مطلق پيدا مي کنند. چرا در نمايش اين آدم ها اينقدر اصرار داريد؟
من اصرار ندارم. نوشته يي که به دست من مي رسد به دليل قصه يي که مي خواهد ايجادکند، نياز به يک آدم خوبي به اسم معصومه دارد. چون آدمي که مي تواند بعد از مرگ با عالم زندگان ارتباط برقرار کند و توي برزخ بهشتي زندگي کند و واسطي بين اين دنيا و آن دنيا شود، بايد واجد اين ويژگي ها باشد.
-در مورد شخصيت هاي ديگر به نظرتان اين ويژگي مطلق بودن وجود ندارد ؟
نه، اصلاً اين طوري نيست. مثلاً آقاي قريبيان را ما در يکي از قسمت ها توي برزخ مي بينيم که به شدت در عذاب است و وقتي وارد قصه مي شويم مي بينيد که چه گناهي را دارد با خودش حمل مي کند. يا خود نرجس را مي بينيم که در ارتباط با پسرش دچار رفتار متناقض و حتي به عقيده من سنگدلانه است. نقطه ضعف هاي اين طوري هم طراحي شده است.
-چطور شد که بازيگرانتان را عوض کرديد؟ مثلاً به آقاي تارخ در نقش حاج رضا يا حامد کميلي در نقش مسعود فکر نکرده بوديد؟
يک بخش آن متناسب با قصه بود و دليل عمده ديگرش اين بود که مي خواستم بازيگرها هيچ شباهتي با «اغما» نداشته باشند. براي اينکه نمي خواستيم مخاطب تصور کند دارد ادامه آن سريال را مي بيند و به همين خاطر همگي از اين کار پرهيز کرديم.
-شما به عنوان يک کارگردان که با مخاطب يک رسانه عمومي در ارتباط است براي خودتان چه رسالت اجتماعي متصور شده ايد؟
اگر شما انگيزه هاي کار کردن را تقسيم بندي کنيد، يکي از آنها انگيزه مالي است که من در اين دوران ابداً چنين انگيزه يي ندارم. ممکن است 10سال پيش اين نياز را داشتم، اما الان انگيزه مادي نه اينکه مهم نيست بلکه انگيزه اصلي نيست. به همين خاطر هم هست که هر قصه يي را کار نمي کنم و سراغ داستاني مي روم که مطمئن باشم مي تواند مخاطب را پاي تلويزيون بنشاند. انگيزه بعدي که مي تواند وجود داشته باشد، انگيزه تجربه کردن، آموختن و تثبيت موقعيت است که باز در من وجود ندارد چرا که همه اين موارد در مورد من اتفاق افتاده يا دارد اتفاق مي افتد و البته اين بدان معنا نيست که کامل شده باشد، چون من هنوز وقتي سريال خودم را نگاه مي کنم هزار تا ايراد به آن مي گيرم. منظورم اين است که انگيزه شناخته شدن و کسب محبوبيت و شهرت در من انگيزه بالايي نيست. تنها انگيزه يي که مي ماند اين است که من به خصوص در اين يکي، دو سال اخير که گويي ماموريتي به من واگذار شده، وظيفه خودم مي دانم که بتوانم ساعات فراغت هموطنانم را چه در داخل و چه در خارج از کشور به شکل سالم و با صداقت و احترام به شعور آنها پر کنم و مردم را متقاعد کنم که به جاي ديدن ماهواره و شبکه هاي ديگر، سر يک ساعتي بنشينند و مجموعه يي را که من کار کرده ام، ببينند و به حرف هايش گوش کنند.
-خب اگر خودتان منتقد خودتان باشيد فکر مي کنيد آقاي سيروس مقدم چقدر در اين زمينه موفق بوده است و در بالا بردن کف سريال هاي مناسبتي در چه رتبه يي قرار دارد؟
اين را بايد منتقدان بگويند. اما در مورد خودم حس مي کنم به مقدار زيادي توانسته ام ذائقه مردم را نسبت به کارهاي مناسبتي و همين طور کارهايي که در ضمن قصه پردازي، پيام هاي اخلاقي و مذهبي در دل خودشان دارند بالا ببرم و موثر باشم.
-به هر حال هرانگيزه يي براي کار نيازمند يک شرايطي است. تلويزيون در اين سال ها چقدر با انگيزه شما همراه بود و کجاها شما را اذيت کرد ؟
شايد من جزء استثنا و معدود کارگردان هايي باشم که در اين ارتباطات، سد و مانعي به اسم تلويزيون برايم وجود نداشته است. هميشه به من اعتماد کرده اند و جواب بدي هم نگرفته اند. هميشه ريسک کرده اند و نتيجه اين ريسک شان برد تقريبي بوده است و خوشبختانه به همين دليل يک اعتماد بين مديران و تهيه کنندگان سازمان و سيروس مقدم وجود داشته که بر اساس همين اعتماد داريم کار مي کنيم و ضرر هم نمي کنيم.
-همين بحث برنامه ريزي ها و مشکلات فيلمنامه هايي که کامل نوشته نمي شود جزء اذيت ها نيست؟
من در مورد« اغما» هم گفتم که اين مساله اگر براي کارگردان هاي ديگر عيب محسوب مي شود، براي من حسن است. به اين دليل که من فرصت پيدا مي کنم قصه ام را به ترتيب بگيرم و رج نزنم. و به اين ترتيب تداوم حسي خودم به عنوان سازنده و همين طور بازيگرها، پله پله به اوج مي رسد و پرش ندارد. ولي به لحاظ توليدي فوق العاده سخت و خطرناک است که شما يک لوکيشن و يک عده آدم را چهار ماه تمام در اختيار داشته باشيد. تنها چيزي که شايد ما را آزار بدهد به خصوص خود من را، اين است که دلم مي خواهد کارم را در يک زمان بيشتري انجام دهم و اگر اين زمان را داشتم طبيعتاً دقتم بالاتر مي رفت و فرصت بيشتري براي تروکاژهاي تصويري، روتوش، بخش فني، صدا، موسيقي و موارد ديگر داشتم. کمبود وقت تنها چيزي است که همه ما را آزار مي دهد.
-البته ما هميشه شما را خيلي آرام و بدون استرس سر کار ديده ايم.
اين ظاهر قضيه است. اما در درونم همواره اين نگراني وجود دارد.
-چقدر در متن آقاي افخمي تغيير ايجاد مي کنيد؟ البته من فکر مي کنم متن نوشته شده به سليقه شما خيلي نزديک باشد.
من در کارهاي مناسبتي به متني که به من داده مي شود متعهد هستم. اين مساله دو دليل عمده دارد. يکي اعتماد کامل من به تيم نويسنده است و اينکه ايمان دارم بچه ها تحقيقات و شناخت کامل نسبت به کارشان دارند و متن شان هم پخته و کامل است و دليل دوم اين است که من احساس مي کنم متني که داريم کار مي کنيم به ذائقه و روحيه من نزديک است. تنها چيزي که من به اين متن اضافه مي کنم جذاب اجرا کردن آن است. يعني فضاسازي بهتر براي به تصوير کشيدن متن و از همه مهم تر بالا بردن هيجان تعليق هاي قصه. جز اينها اگر نقطه نظري در مورد متن، ديالوگ و موارد ديگر وجود داشته باشد، تا قبل از اينکه متن به دست تيم و بازيگر ها برسد، در گفت وگوهاي مشترک با نويسنده ها عنوان مي کنيم اگر درست باشد اعمال مي شود و اگر هم درست نباشد همان متن موجود کار مي شود.
-کار از همان اول براي شما نوشته شد؟
من فکر مي کنم با توجه به شناختي که به سبک کار من وجود داشته، خيلي قصه به آن سبک نزديک است.
-اما من فکر مي کنم اين قصه را اتفاقاً براي شما نوشته اند. يک مساله يي که وجود دارد اين است که معمولاً تفکرات نويسنده يک فيلمنامه به نام کارگردان رقم مي خورد. يعني ما سيروس مقدم را بر پايه تفکراتي مي شناسيم که تفکرات نويسنده کارهاي اوست. اما در مورد شما انگار اين مشکل وجود ندارد.
بله من خيلي کار را نزديک به خودم مي بينم و هر چه پيش مي رويم مي بينم که نگاه هاي مشترکي در کار هست.
-و اين کار را ادامه مي د هيد ؟
معلوم نيست.
-چرا در کارهاي شما خيلي کم به لحظات شوخي و موقعيت هاي طنز بر مي خوريم؟ انگار برخي از اين آدم ها در زندگي شان اصلاً نمي خندند؟
من فکر مي کنم جنس اين قصه ها به لحاظ فضاسازي به گونه يي است که ايجاد موقعيت خنده به شدت کار سختي است و شايد هم علت اصلي اش اين باشد که ما را از يک فضاي کاملاً جدي پرتاب مي کند به حاشيه يي که ايجاد يک فضاي مفرح و شاد است. شايد به اين دليل است که هم خود آقاي افخمي و هم خود من نسبت به مقوله هاي اينچنيني به شدت جدي هستيم و ديدگاه شوخ طبعانه يي نسبت به طرح مسائل مذهبي نداريم. مگر اينکه يک قصه ماورايي بر اساس طنز نوشته بشود.
-البته منظور من کليت قصه نيست. مساله اين است که هيچ وقت ما اين آدم ها را در حال شوخي نمي بينيم.
بله. در مورد «اغما» هم اين مساله هست. چون ما در دل بحران وارد قصه شده ايم. مثلاً در «اغما» شما وقتي وارد قصه مي شويد که همه چيز در حال فروپاشي است. يک زني دارد مي ميرد، يک دکتري افکار پريشان دارد و مواردي ديگر. در اين قصه هم همين طور است و شايد فرصتي براي ايجاد خنده نيست.
-شما الان سيناپس قصه را داريد. مي خواهم بدانم آيا در اين کار هم مثل اغلب کارهاي مناسبتي قرار است همه تحولات روحي آدم ها و متنبه شدنشان در قسمت آخر اتفاق بيفتد؟
نه، قرار نيست اين اتفاق بيفتد. چون ما برخلاف «اغما» داريم قصه نرمي را تعريف مي کنيم و داريم تلاش مي کنيم حجم اطلاعات براي يکي دو قسمت آخر نماند.
-فکر مي کنيد آيا سريال «روز حسرت »، در قالب يک قصه جذاب، حرف اصلي خودش را هم گفته باشد؟
ما داريم همه تلاشمان را مي کنيم تا پيام اصلي قصه را که اعتقاد به وجود دنيايي غير از اين دنيا است منتقل کنيم. حرف اصلي در واقع توقف آدم ها و نگاهي به گذشته و درس گرفتن و تصحيح آن گذشته است. چون در آن دنيا فقط مي توانيم حسرت بخوريم و ديگر امکان تصحيح وجود ندارد.
-و آيا «روز حسرت» درخصوص مفاهيمي که ارائه مي کند مي تواند مدعي اين باشد که بازتاب تفکرات جامعه امروز ما است؟
بله. من اعتقادم دارم که قرن حاضر قرن معرفت گرايي و بازنگري مجدد به مذهب و تجديد رنسانس مذهبي است. خيلي از آدم ها را در جهان غرب مي بينيم که دارند در مورد باورهاي مذهبي و اديان الهي تحقيق و تفحص مي کنند. امروز يک رجعت به درون گرايي و از درون خود به خدا رسيدن وجود دارد.
گفتگو از: آ- شهبازي