کيانوش عياري پير شده است، و اين پير شدن وقتي که مي گويد به جاي 32 قسمت سريال روزگار قريب، 32 فيلم ساخته است بيشتر به چشم مي خورد. عياري حالا پس از ساخت سريال دومش در رسانه ملي به چهره آشنايي براي مردم کوچه و بازار بدل شده؛ چهره يي که توانسته گوشه يي از زندگي خود ما را به تصوير بکشد با همان دلمشغولي ها و دلخوشي هاي روزمره که بودنش مي خوانيم. او راوي همين لحظات ماست. همين من و شمايي که اسم مان را مردم کوچه و بازار گذاشته اند و اگر خوب نگاه کنيم شايد خودمان يا روزهاي گذشته مان را در گوشه و کنار سريالش ببينيم. شايد تمام هنر عياري در اين سريال هم همين باشد. تصوير کردن روزگار غريب ما مردم که در قالب شخصيت دکتر قريب خلاصه شده است و اين، کار سختي است؛ کاري که به سپيد شدن موهاي کيانوش عياري مي ارزد.
برای شروع از نگاه خودتان به این پروژه تاریخی بگویید. اینکه چطور در "روزگار قریب" روایتی متفاوت انتخاب کردید که خیلی روی جزئیات تاکید دارد و توانسته نگاه مخاطب عام و خاص را جذب کند؟
سعی میکنم فریب این تعریف را نخورم، چرا که به نظرم حضور و رعایت این همه جزئیات که به آن اشاره کردید نه ویژگی، نه امتیاز، نه برجستگی نه تفاوت بلکه اصولی است که باید به طور طبیعی در هر فیلم رعایت شود. رعایت نشدن این نکتههای بدیهی در کارهای دیگر برای من جای تعجب دارد.
من برخلاف عادت خودم کاری انجام نمیدهم. مگر قرار است در فیلم غیر از این باشد؟ فضای فیلم باید برای مخاطب قابل باور و زنده باشد. اگر غیر از این باشد غیرطبیعی است. من در زندگی عادی این نگاه را دارم. اگر نخواهم واژه موشکافانه و دقت را به کار ببرم، باید بگویم خیلی جزئینگر هستم.
سعی میکنم فریب این تعریف را نخورم، چرا که به نظرم حضور و رعایت این همه جزئیات که به آن اشاره کردید نه ویژگی، نه امتیاز، نه برجستگی نه تفاوت بلکه اصولی است که باید به طور طبیعی در هر فیلم رعایت شود. رعایت نشدن این نکتههای بدیهی در کارهای دیگر برای من جای تعجب دارد.
من برخلاف عادت خودم کاری انجام نمیدهم. مگر قرار است در فیلم غیر از این باشد؟ فضای فیلم باید برای مخاطب قابل باور و زنده باشد. اگر غیر از این باشد غیرطبیعی است. من در زندگی عادی این نگاه را دارم. اگر نخواهم واژه موشکافانه و دقت را به کار ببرم، باید بگویم خیلی جزئینگر هستم.
با این توصیف چه نگاهی شما را به تاریخ و تصویر کردن زندگی دکتر محمد قریب جذب کرد؟
همیشه نگاه کنجکاو و مشتاق به تاریخ و تمام وجوه قدیمی داشته و دارم. در تاریخ معاصر مواردی چون رفتار و گویش مردم، چیدمان و معماری خانهها، خودروها و حتی قطارهای قدیمی برایم جذاب بود. وقتی قرار شد مجموعه تاریخی بسازم، تصور میکردم تمام چیزهایی را که تا پیش از آن دیده بودم، در ذهنم احیا و آن را تقویت کنم و تا حدودی تحت تاثیر ایدههای خودم بود.
اما این ایدهها تنها چند جلسه دوام پیدا کرد. متوجه شدم قرار نیست یک فیلم تاریخی صرف بسازم. قرار نیست زندگینامه محمد قریب را در 65 سال زندگیاش مرور کنم، بلکه قرار است به نتیجهای مهم برسم. نمایش تاریخ از طریق نشانهها و انتخاب درست نشانههایی هر چند کوچک میتواند بازتاب درست وضعیت اجتماعی فرهنگی دوران خودش باشد.
غارت تهران در آخرین سالهای 1200 و کودتای سوم اسفند 1299 شمسی و اشغال ایران در شهریور 1320 قطعاً مقاطع بسیار پراهمیت تاریخ پرفراز و نشیب کشورمان است، اما برخی مواقع چیزهای دیگر هم مطرح میشود. مثلاً سرقت جنازه از قبرستان و کالبدشکافی آن در یک خلوت توسط استادی فرانسوی برای چند دانشجوی مدرسه طب قطعاً جایی در تاریخ ندارد.
اگر نگاهمان درست بود میتوانستیم اوضاع اجتماعی و باورهای مردم در آن سالها را تصویر کنیم. همیشه مطالعه تاریخ را دوست داشتهام. اطلاعات و اشراف من به تاریخ معاصر کم و بیش مربوط به علاقه من به این دوران است، ولی ساخت مجموعه به اطلاعات وسیعتر و پردامنهتر نیاز دارد و صرفاً اطلاعات تاریخی کافی نیست، بلکه گویش و رفتار هم اهمیت دارد.
اما یکی از بازیگران مجموعه در گفتگو با نشریهای از گویش خود اظهار نارضایتی کرده بود.
بله، یک بازیگر جوان، کمسواد و کممایه مجموعه درباره گویش خودش اظهار نظر کرد که برایم جالب بود. او از روی نادانی و درباره چیزی که نمیداند صحبت کرد، در حالی که گویش او سنجیده و درست انتخاب شده بود. گویش شخصیتها در "روزگار قریب" کاملا درست است.
فکر میکنم استناد به "چرند پرند" علامه دهخدا میتواند صحیحترین راه برای ردیابی گویشهای آن دوران باشد. در "روزگار قریب" هم از هیچ چیز نگذشتیم. گرچه در مورد پوشش شخصیتها در مواردی ناچار به تحریف شدیم، اما این تحریف را به عنوان توافقنامهای بین فیلم و تماشاگر پذیرفتیم.
متاسفانه این مسئله را به ناچار پذیرفتیم و چارهای جز تن دادن به آن نداریم. به نظرم این مسئله یک تحریف بسیار قطعی در سینمای ایران است و مسئولان باید برای آن راه حل پیدا کنند، چرا که با وجود تمام کوششها و قدرت فضاسازی به هر حال باور تماشاگر را مخدوش میکنیم.
وقتی زنان درباری را با لباسهایی که هیچ تناسبی با واقعیت ندارد تصویر میکنیم همه چیز حالت مضحکه پیدا میکند و تمام رشتههای فیلمساز پنبه میشود. تنها تحریف ما در مجموعه "روزگار قریب" مربوط به لباس زنان در خلوت آنها بود که به عنوان شرط پذیرفتیم.
همیشه نگاه کنجکاو و مشتاق به تاریخ و تمام وجوه قدیمی داشته و دارم. در تاریخ معاصر مواردی چون رفتار و گویش مردم، چیدمان و معماری خانهها، خودروها و حتی قطارهای قدیمی برایم جذاب بود. وقتی قرار شد مجموعه تاریخی بسازم، تصور میکردم تمام چیزهایی را که تا پیش از آن دیده بودم، در ذهنم احیا و آن را تقویت کنم و تا حدودی تحت تاثیر ایدههای خودم بود.
اما این ایدهها تنها چند جلسه دوام پیدا کرد. متوجه شدم قرار نیست یک فیلم تاریخی صرف بسازم. قرار نیست زندگینامه محمد قریب را در 65 سال زندگیاش مرور کنم، بلکه قرار است به نتیجهای مهم برسم. نمایش تاریخ از طریق نشانهها و انتخاب درست نشانههایی هر چند کوچک میتواند بازتاب درست وضعیت اجتماعی فرهنگی دوران خودش باشد.
غارت تهران در آخرین سالهای 1200 و کودتای سوم اسفند 1299 شمسی و اشغال ایران در شهریور 1320 قطعاً مقاطع بسیار پراهمیت تاریخ پرفراز و نشیب کشورمان است، اما برخی مواقع چیزهای دیگر هم مطرح میشود. مثلاً سرقت جنازه از قبرستان و کالبدشکافی آن در یک خلوت توسط استادی فرانسوی برای چند دانشجوی مدرسه طب قطعاً جایی در تاریخ ندارد.
اگر نگاهمان درست بود میتوانستیم اوضاع اجتماعی و باورهای مردم در آن سالها را تصویر کنیم. همیشه مطالعه تاریخ را دوست داشتهام. اطلاعات و اشراف من به تاریخ معاصر کم و بیش مربوط به علاقه من به این دوران است، ولی ساخت مجموعه به اطلاعات وسیعتر و پردامنهتر نیاز دارد و صرفاً اطلاعات تاریخی کافی نیست، بلکه گویش و رفتار هم اهمیت دارد.
اما یکی از بازیگران مجموعه در گفتگو با نشریهای از گویش خود اظهار نارضایتی کرده بود.
بله، یک بازیگر جوان، کمسواد و کممایه مجموعه درباره گویش خودش اظهار نظر کرد که برایم جالب بود. او از روی نادانی و درباره چیزی که نمیداند صحبت کرد، در حالی که گویش او سنجیده و درست انتخاب شده بود. گویش شخصیتها در "روزگار قریب" کاملا درست است.
فکر میکنم استناد به "چرند پرند" علامه دهخدا میتواند صحیحترین راه برای ردیابی گویشهای آن دوران باشد. در "روزگار قریب" هم از هیچ چیز نگذشتیم. گرچه در مورد پوشش شخصیتها در مواردی ناچار به تحریف شدیم، اما این تحریف را به عنوان توافقنامهای بین فیلم و تماشاگر پذیرفتیم.
متاسفانه این مسئله را به ناچار پذیرفتیم و چارهای جز تن دادن به آن نداریم. به نظرم این مسئله یک تحریف بسیار قطعی در سینمای ایران است و مسئولان باید برای آن راه حل پیدا کنند، چرا که با وجود تمام کوششها و قدرت فضاسازی به هر حال باور تماشاگر را مخدوش میکنیم.
وقتی زنان درباری را با لباسهایی که هیچ تناسبی با واقعیت ندارد تصویر میکنیم همه چیز حالت مضحکه پیدا میکند و تمام رشتههای فیلمساز پنبه میشود. تنها تحریف ما در مجموعه "روزگار قریب" مربوط به لباس زنان در خلوت آنها بود که به عنوان شرط پذیرفتیم.
روزگار قريب، دومين تجربه شما در تلويزيون است. مي خواهم بدانم اين تجربه چه کيفيتي داشت، بخصوص اينکه شما در مورد يک شخصيت سريال ساخته ايد و انجام دادن اين کار در صدا و سيما کار دشواري است. چون کارگردان با مشکلات عمده يي در اين زمينه روبه رو مي شود که بخشي از آن به خط قرمزهاي موجود در اين زمينه بازمي گردد و بخش ديگر هم شامل اين موضوع مي شود که معلوم نيست بين چيزي که شما مي سازيد با چيزي که نمايش داده مي شود چقدر تفاوت وجود دارد.
به هرحال فکر کردن به يک موضوع و سپس اجراي آن يعني فيلمبرداري و در نهايت نحوه پخش، سه مقوله متفاوت است که هر کدام فراز و نشيب هاي خاص خود را دارد. در وهله اول وقتي به يک موضوع فکر مي کنيم حتي اگر دچار خودسانسوري نشويم باز به خودي خود مجبوريم برخي از ضوابط را رعايت کنيم. يعني يا سراغ بعضي موضوعات نمي رويم يا اگر رفتيم تلاش مي کنيم آن را از چشم اندازي مطرح کنيم که کمترين مخاطرات را داشته باشد. در مرحله دوم اما مشکلات پررنگ تر مي شود چون فيلمساز با موانعي روبه رو است که او را مجبور به کنايه گويي و عبور از مسيرهايي مي کنند که مخاطرات کمتري به همراه داشته باشد. در مرحله پخش نيز که امري است بسيار متفاوت، بايد پيشاپيش با برخوردي بسيار محتاطانه به سمت ساختن فيلم برويم به طوري که آن فيلم کمترين ضايعات را از نظر حذف و تعديل داشته باشد. اما اگر نخواهيم افکار و ايده هايمان را عقيم کنيم و از چشم انداز آزادانه تري فيلم بسازيم، پس بايد جرح و تعديل هايي را هم که بعد، نصيب اثر مي شوند به جان بخريم. شخصاً ترجيح مي دهم راه دوم را انتخاب کنم يعني محافظه کارانه با لحظه هاي فيلم برخورد نداشته باشم زيرا افسردگي ناشي از اين مساله تمام انگيزه هاي فيلمسازي را زير سوال مي برد. کسي که در مقطعي خاص به دليل اين قبيل مسائل رنجيده خاطر مي شود و کاري هم از دستش برنمي آيد طي يک مدت کوتاه اگر کرگدن نباشد طبيعتاً دچار افسردگي مي شود. با تمام اين اوصاف ترجيح مي دهم به خاطر اينکه مجبور نباشم سر صحنه دائماً به فکر حذف لحظه هاي کوتاه و ظريفي باشم که بخش زيبايي از زندگي را شامل مي شود به سمت مسير دشوار نروم.
- در اين صورت نگران روايت خود نيستيد؟ چون احتمالاً به اين ترتيب دکتر قريبي که شما روايت کرده ايد با چيزي که ما خواهيم ديد تفاوت بسياري خواهد داشت.
خب، اين بهايي است که بايد براي اين قبيل مسائل پرداخت.
با وجود دقت بسیار شما در فیلمنامه، کارگردانی، هدایت بازیگران، میزانسنها و ... این دقت در طراحی لباس دیده نمیشود و حتی برخی مواقع شاهد پالتوها و کیفهای امروزی هستیم.
من این مسئله را نمیپذیرم، چرا که همه چیز به دقت مطالعه، انتخاب و استفاده شده است. صحبتهای شما چقدر مبتنی بر تحقیق است؟ در مجموعه "روزگار قریب" سعی کردیم گاف ندهیم و خطا نکنیم. همه چیز با مطالعه انتخاب شد و از این لحاظ خیال شما راحت باشد!
من این مسئله را نمیپذیرم، چرا که همه چیز به دقت مطالعه، انتخاب و استفاده شده است. صحبتهای شما چقدر مبتنی بر تحقیق است؟ در مجموعه "روزگار قریب" سعی کردیم گاف ندهیم و خطا نکنیم. همه چیز با مطالعه انتخاب شد و از این لحاظ خیال شما راحت باشد!
در "روزگار قریب" خیلی ریز و ظریف به جزئیات زندگی دکتر قریب اشاره میشود. تا چه حد به مستندات وفادار بودید و چقدر برای اضافه شدن بار دراماتیک قصه از تخیل بهره بردید؟
بخش زیاد وقایع موجود در زندگی دکتر قریب نبود و او هم مثل هر آدم دیگر زندگی ساده و بدون ماجراجویی داشت. ضمن اینکه فعالیتهای سیاسی علنی هم نداشت. بخش زیاد وقایع برگرفته از تخیل است، اما قرار نبود خیالپردازی درباره زندگی دکتر قریب خلایی در باورها و منش او ایجاد کند.
او از حیث باورها و منش همین گونه است، اما از نظر زندگینامه آنچه در "روزگار قریب" میبینید ارتباط چندان با زندگی قریب ندارد، غیر از چند واقعه پراهمیت مثل تحصیل در مدرسه سیروس، رفتن به دارالمعلمین یا دبیرستان آن وقت، آشنایی با مرحوم بازرگان و رفتن به فرانسه، هر چند نه همراه با نخستین محصلان اعزامی بلکه یکسال بعد که با خرج پدر به فرانسه رفت.
یکسال بعد به قریب بورسیه تعلق گرفت و بعد در 1315 به ایران بازگشت. ازدواج با دختر عبدالعظیم قریب که از عموزادههای پدرش بود، رفتن مجدد به فرانسه و بازگشت از فرانسه در 1319 و خدمت سربازی از دیگر مواردی است که با زندگی واقعی او تطابق دارد.
تنها موردی که میتوان رویش تاکید کرد امضای اعتراض علیه قرارداد کنسرسیوم نفت سال 1333 است که باعث شد شش ماه از دانشگاه تعلیق شود. او و چند استاد اخراجی دیگر با وساطت منوچهر اقبال رئیس دانشگاه تهران سر کار برگشتند. در فیلم وقایعی دیده میشود که لزوما تجربههای شخصی دکتر نیست، مثل درمان سربازان اخراجی در بیابان نزدیک تهران و جزئیات آن.
بخش زیاد وقایع موجود در زندگی دکتر قریب نبود و او هم مثل هر آدم دیگر زندگی ساده و بدون ماجراجویی داشت. ضمن اینکه فعالیتهای سیاسی علنی هم نداشت. بخش زیاد وقایع برگرفته از تخیل است، اما قرار نبود خیالپردازی درباره زندگی دکتر قریب خلایی در باورها و منش او ایجاد کند.
او از حیث باورها و منش همین گونه است، اما از نظر زندگینامه آنچه در "روزگار قریب" میبینید ارتباط چندان با زندگی قریب ندارد، غیر از چند واقعه پراهمیت مثل تحصیل در مدرسه سیروس، رفتن به دارالمعلمین یا دبیرستان آن وقت، آشنایی با مرحوم بازرگان و رفتن به فرانسه، هر چند نه همراه با نخستین محصلان اعزامی بلکه یکسال بعد که با خرج پدر به فرانسه رفت.
یکسال بعد به قریب بورسیه تعلق گرفت و بعد در 1315 به ایران بازگشت. ازدواج با دختر عبدالعظیم قریب که از عموزادههای پدرش بود، رفتن مجدد به فرانسه و بازگشت از فرانسه در 1319 و خدمت سربازی از دیگر مواردی است که با زندگی واقعی او تطابق دارد.
تنها موردی که میتوان رویش تاکید کرد امضای اعتراض علیه قرارداد کنسرسیوم نفت سال 1333 است که باعث شد شش ماه از دانشگاه تعلیق شود. او و چند استاد اخراجی دیگر با وساطت منوچهر اقبال رئیس دانشگاه تهران سر کار برگشتند. در فیلم وقایعی دیده میشود که لزوما تجربههای شخصی دکتر نیست، مثل درمان سربازان اخراجی در بیابان نزدیک تهران و جزئیات آن.
آقاي عياري، شما زماني مشغول ساخت سريال روزگار قريب شديد که سريال «هزاران چشم» در حال پخش بود و بازتاب هاي بسيار خوبي هم داشت. چه انگيزه يي در زندگي دکتر قريب وجود داشت که باعث شد شما آن کار را ناتمام بگذاريد و سراغ او برويد؟
دکتر قريب پيشنهادي از سوي سيمافيلم بود. در واقع آنها دو شخصيت را به من پيشنهاد دادند که ترجيح دادم به سمت دکتر قريب بروم چون فکر مي کردم بيشتر و بهتر مي توانم موانع موجود بر سر راه توسعه علمي و فرهنگي را نشان دهم. در واقع ترجيح مي دادم با اين شخصيت چند دهه تاريخ معاصر کشور را طي کنم.
- بله، اين موضوع به خوبي در روند سريال به چشم مي آيد که دکتر قريب براي شما بهانه يي است تا مروري بر تاريخ معاصر ايران داشته باشيد. اين نگاه چه گزينه هايي را دربر مي گرفت؟ آيا صرفاً وقايع سياسي را لحاظ کرديد يا ديد بازتري نسبت به اين چشم انداز داشتيد؟
از آغاز تصميمم اين بود که کالبدشکافي صرفاً سياسي بر وقايع نداشته باشم و اگر هم در جريان سريال رجوعي به مسائل سياسي شده صرفاً براي طرح اين مسائل نيست، حتماً درون آنها متغيرهاي اجتماعي بسياري بوده که به نظرم مهم آمده و به همين دليل به آن پرداخته ام.
- يعني اين مرور تاريخي با نگاهي اجتماعي صورت گرفته است؟
هيچ وقت داعيه اين مساله را ندارم که راجع به موضوعات اجتماعي با اين صراحت صحبت کنم. هيچ وقت معتقد به ساختن فيلم هاي اجتماعي نيستم و اصلاً از اينکه کسي به من لقب فيلمساز اجتماعي بدهد پريشان حال مي شوم، چه برسد به اينکه شخصاً چنين انگي را به خود بچسبانم. من درباره زندگي فيلم مي سازم و طبيعتاً زندگي نمي تواند به دور از متغيرهاي اجتماعي باشد چون در واقع اين قابليت ها، محدوديت ها، خواسته ها و محروميت هاي انسان هاست که به جامعه شکل مي دهد.
هيچ وقت داعيه اين مساله را ندارم که راجع به موضوعات اجتماعي با اين صراحت صحبت کنم. هيچ وقت معتقد به ساختن فيلم هاي اجتماعي نيستم و اصلاً از اينکه کسي به من لقب فيلمساز اجتماعي بدهد پريشان حال مي شوم، چه برسد به اينکه شخصاً چنين انگي را به خود بچسبانم. من درباره زندگي فيلم مي سازم و طبيعتاً زندگي نمي تواند به دور از متغيرهاي اجتماعي باشد چون در واقع اين قابليت ها، محدوديت ها، خواسته ها و محروميت هاي انسان هاست که به جامعه شکل مي دهد.
- طي اين سال ها ما شاهد حضور چهره هاي مطرح سينما چه در حوزه کارگرداني و چه در حوزه بازيگري در تلويزيون هستيم. شما اين روند را چطور ارزيابي مي کنيد؟ به نظر شما آيا اين روند مثبتي است که عرصه سينما از حضور چهره هاي مطرح خود خالي شود؟ چون به هرحال فکر مي کنم همين سريال روزگار قريب، پنج سالي شما را از سينما دور کرد.
اين موضوع دلايل مختلف و متنوعي دارد که عمده ترين آن مي تواند همان بحران حاکم بر شرايط فعلي سينما باشد. در اين شرايط طبيعي است که طيفي از دست اندرکاران سينما از بازيگر و کارگردان گرفته تا تهيه کننده به يک مهاجرت اجتناب ناپذير تن بدهند که اين ييلاق و قشلاق ممکن است به ضرر سينما يا تلويزيون باشد. اما اين مهاجرت امري عادي است، نمي گويم قابل مطالعه نيست ولي امري عادي است و نبايد به چشم يک شگفتي يا حادثه بسيار پراهميت به آن نگاه کرد، گرچه مطالعه آن حتماً به بررسي شرايط سينما و تلويزيون کمک مي کند. به هرحال اين مساله دلايل ديگري هم مي تواند داشته باشد که بخشي از آن صرفاً اقتصادي است. البته براي بعضي ها هم طيف گسترده مخاطبان تلويزيون امتياز مهمي است.
- دليل شما براي انتخاب تلويزيون چه بود؟
دليل من کاملاً مشخص بود، ترجيح مي دادم وارد عرصه يي شوم که از نظر مالي به من کمک کند. با اين انگيزه وارد شدم ولي در طول کار هر آنچه از نظر کاري اندوخته بودم صرف اين کار کردم و به همين خاطر شايد آن انگيزه اوليه چندان برآورده نشد. ولي احساس مي کنم به طرز بي سابقه و غريبي در درون اين سريال ذوب شدم و تمام توانم را صرفش کردم.
- چرا چنين مايه يي براي سريال روزگار قريب گذاشتيد؟
اصولاً کمال گرا هستم و با هر کاري که انجام دهم همين گونه برخورد مي کنم. اين خصوصيت شامل عادي ترين کارهاي روزمره هم مي شود.
- در چنين شرايطي وقتي به زندگي دکتر قريب نگاه مي کرديد چه جنبه هايي از زندگي اين آدم را مد نظر قرار داديد. با توجه به اينکه خيلي هم اهل خودسانسوري نيستيد و...
ببينيد، من نمي توانم مدعي شوم که خودسانسوري نکرده ام. مگر مي شود طي اين سه دهه فيلم ساخته باشيم و خودسانسوري نکرده باشيم؟ مگر مي شود؟ اگر من به سمت خودسانسوري نمي روم و ترجيح مي دهم به شرايطي که حتماً مشکل آفرين است تن دهم صرفاً بدين خاطر است که به فيلم کمک کرده باشم نه اينکه براي خودم دردسر درست کنم.
- خب، با اين شرايط شما به چه وجوهي از زندگي دکتر قريب پرداختيد؟ اين سوال من بيشتر به آن جهت است که شما در مورد يک شخصيت علمي سريال ساختيد، نه بعضاً يک چهره هنري يا حتي تاريخي. چون بهتر از من مي دانيد که فراز و فرودهاي زندگي آدم هاي هنري يا تاريخي به نوعي براي مخاطب قابل لمس تر از چهره هاي علمي است. شما احساس مي کرديد چه وجوهي از زندگي دکتر قريب را بايد پررنگ تر کنيد؟
براساس مطالعاتي که پيرامون زندگي دکتر قريب انجام دادم، اتفاق علمي چندان پرسر و صدايي در زندگي او رخ نداده است. مساله يي مثل آنتي بيوتيک ها يا شناخت باليني البته از مشخصه هاي علمي دکتر محمد قريب است اما تمايلي نداشتم کوچک ترين اشاره يي به اين مسائل داشته باشم. فکر مي کردم ممکن است يک نوع ذوق زدگي صرف باشد که فقط براي ما تازگي دارد پس بنابراين چه لزومي دارد محو اين جنبه از زندگي او باشم؟ بهتر است که رفتار انساني اين فرد را در ارتباط با حرفه اش مطرح کنم تا شايد از اين طريق بتوانم به طيف گسترده تري از مضامين نزديک شوم. در واقع نمي خواستم خودم را به چند اتفاق علمي محدود کنم. البته تجربه کار در ارتباط با مسائل پزشکي را من 10 سال پيش با فيلم بودن يا نبودن به دست آورده بودم. در آن فيلم هم کوچک ترين اشاره يي به تب ناشي از پيوند موفق قلب در ايران نشد. چون فکر مي کردم بيست سال پيش پروفسور کريستين بارنارد در ژوهانسبورگ اولين پيوند قلب را با موفقيت انجام داده و طبعاً تازگي ندارد. به همين دليل تصميم گرفتم از اين موضوع فاصله بگيرم و از طريق انسان و روابط انساني بال هاي بهتري براي پرواز اين فيلم فراهم کنم.
تحقيقات صورت گرفته در اين زمينه به چه صورتي بود؟
در وهله اول مي بايست مطالعات را در کنج کتابخانه انجام مي دادم. البته اين اتفاق براي تمام کارهاي من رخ مي دهد اما قدم بعدي يعني تحقيقات ميداني بسيار مهم بود چون گاهي اوقات گره هاي بسياري را از کار باز مي کند. تحقيقات در کنج کتابخانه طبيعتاً مي تواند مسير را روشن کند ولي وقتي وارد جزئيات اين مسير مي شويم مدام به راست نمايي لحظات احتياج پيدا مي کنيم که بخش عمده يي از آن در تحقيقات ميداني مشخص مي شود.
در وهله اول مي بايست مطالعات را در کنج کتابخانه انجام مي دادم. البته اين اتفاق براي تمام کارهاي من رخ مي دهد اما قدم بعدي يعني تحقيقات ميداني بسيار مهم بود چون گاهي اوقات گره هاي بسياري را از کار باز مي کند. تحقيقات در کنج کتابخانه طبيعتاً مي تواند مسير را روشن کند ولي وقتي وارد جزئيات اين مسير مي شويم مدام به راست نمايي لحظات احتياج پيدا مي کنيم که بخش عمده يي از آن در تحقيقات ميداني مشخص مي شود.
ریتم روایت قصه در "روزگار قریب" آرام و هر قسمت 50 دقیقه است. با توجه به کم حوصله بودن مخاطبان تلویزیون فکر نمیکردید انتخاب چنین ریتمی ریسک است و مخاطبان نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند؟
تماشاگر به ریتمهای سریع و ضربتی و گاهی اوقات به تدوینهای یوزپلنگی عادت دارد، اما این تمام نیاز تماشاگر نیست و میتوان وجوه دیگر کار را تقویت کرد. ریتم لزوماً عاملی برای نگه داشتن تماشاگر نیست، گرچه موردی نیرومند است، ولی چیزهای دیگر هم هست.
تماشاگر به ریتمهای سریع و ضربتی و گاهی اوقات به تدوینهای یوزپلنگی عادت دارد، اما این تمام نیاز تماشاگر نیست و میتوان وجوه دیگر کار را تقویت کرد. ریتم لزوماً عاملی برای نگه داشتن تماشاگر نیست، گرچه موردی نیرومند است، ولی چیزهای دیگر هم هست.
قابل باور بودن فضا و انرژی که به مخاطب منتقل میشود، انگیزه کمی نیست. باید اعتراف کنم بیشترین ریسک من برای ساخت این مجموعه انتخاب ریتم بود. تلاش کردم این ریتم تحت هیچ شرایط از آرامش نیفتد و حتی در اندک صحنههای اکشن یا وقایع ملتهب باز هم وقار ریتم کار را فدای موجودی صحنه نکنم.
تمام این موارد در "روزگار قریب" باعث شده احساس نکنیم کاری با موضوع تاریخ معاصر میبینیم، بلکه شاهد نوعی رئال اجتماعی هستیم.
حتماً اینطور است. تاریخ در اینجا بهانهای است برای نمایش آن چیزهایی که مطرح بوده است. اگر بپرسید آنها چیست میگویم موانعی که سر راه توسعه فرهنگی اجتماعی در کشورمان در دهههای گذشته داشتیم.
حتماً اینطور است. تاریخ در اینجا بهانهای است برای نمایش آن چیزهایی که مطرح بوده است. اگر بپرسید آنها چیست میگویم موانعی که سر راه توسعه فرهنگی اجتماعی در کشورمان در دهههای گذشته داشتیم.
در "روزگار قریب" حال و گذشته در هم تنیده میشود. با توجه به اینکه مخاطبان با این ساختار به خوبی ارتباط برقرار نمیکنند، چطور از این روش استفاده کردید؟
رمز اصلی ارتباط تماشاگران با این مجموعه را پیش از ساخت و آغاز تصویربرداری در خلق فضا میدیدم. باید فضایی ایجاد میشد که مجموعه "روزگار قریب" فراتر از بسیاری از بدعتها و قاعدهشکنیها حرکت کند. البته نگرانیهایی داشتم، اما از آنجا که در این سالها با اعتماد به نفس کار کردم، این تردید در من پررنگ نبود، بلکه جواب دادن این روش اهمیت داشت.
من با خیلیها از قشرهای مختلف برخورد کردم که به من میگفتند روایت مجموعه برایشان قابل لمس بوده و انگار با این آدمها زندگی کردهاند و برایشان قابل باور بوده است. به نظرم این ایده به بار نشست.
رمز اصلی ارتباط تماشاگران با این مجموعه را پیش از ساخت و آغاز تصویربرداری در خلق فضا میدیدم. باید فضایی ایجاد میشد که مجموعه "روزگار قریب" فراتر از بسیاری از بدعتها و قاعدهشکنیها حرکت کند. البته نگرانیهایی داشتم، اما از آنجا که در این سالها با اعتماد به نفس کار کردم، این تردید در من پررنگ نبود، بلکه جواب دادن این روش اهمیت داشت.
من با خیلیها از قشرهای مختلف برخورد کردم که به من میگفتند روایت مجموعه برایشان قابل لمس بوده و انگار با این آدمها زندگی کردهاند و برایشان قابل باور بوده است. به نظرم این ایده به بار نشست.
"روزگار قریب" در مواردی دستخوش حذف شد، آیا خطوط قرمز را نمیشناختید؟
خطوط قرمز را نمیشناختم و نمیشناسم. فکر میکنم ارزش دارد آزادانه با رعایت برخی موانع که میشناسیم کار کنیم چون نتیجه بهتر حاصل میشود. هر چند دوری از خودسانسوری ممکن است به قیمت حذف مواردی تمام شود، اما دستاوردی بهتر است تا اینکه با خودسانسوری وارد موجی از افراط شویم و در آن خودمان شهید کنیم و به دنیا نیامده از بین ببریم.
خطوط قرمز را نمیشناختم و نمیشناسم. فکر میکنم ارزش دارد آزادانه با رعایت برخی موانع که میشناسیم کار کنیم چون نتیجه بهتر حاصل میشود. هر چند دوری از خودسانسوری ممکن است به قیمت حذف مواردی تمام شود، اما دستاوردی بهتر است تا اینکه با خودسانسوری وارد موجی از افراط شویم و در آن خودمان شهید کنیم و به دنیا نیامده از بین ببریم.
طي مدتي که سريال روزگار قريب پخش مي شود من از مخاطبان عادي تلويزيون بارها و بارها شنيده ام که با تعجب به من گفته اند چقدر آدم هاي اين سريال واقعي هستند. انگار جنس احساسات و روابط دروني شان چيزي از جنس خلق و خوي مردم کوچه و بازار است. اين جمله «چقدر واقعي اند» را من هنگام پخش سريال هزاران چشم بارها شنيدم. اين ملموس بودن آدم ها و روابط شان در فيلم هاي شما از کجا مي آيد؟ شما چطور مي توانيد آنها را چنين تصوير کنيد؟
اين کار راز بخصوصي ندارد. در واقع اين قبيل ويژگي ها به ساختار فطري فيلمساز مربوط است. من هيچ وقت معناي بازي خوب بازيگران در کارهايم را نفهميده ام چون بيش از آنکه به توانم در بازي گرفتن از بازيگر تکيه کنم آن بازي خوب را به حساب پردازش درست شخصيت مي گذارم که تماشاگر بايد آن را باور کند. وقتي تماشاگر بازي را باور کند ديگر هيچ احساس منفي نسبت به بازي بازيگر ندارد چون او به درستي همان کاري را مي کند که هر انسان ديگري در آن موقعيت انجام مي دهد. اجتناب و احتراز از کارهاي نمايشي مورد علاقه من است اما لزوماً از اين مساله نبايد به عنوان يک ارزش نام برد. شايد برخي از کارگردانان ترجيح مي دهند کارشان رئاليستي نباشد و ابعاد نمايشي بر ابعاد رئاليسي اثر غلبه کند. به همين خاطر ترجيح مي دهم اين خصوصيت را به عنوان يک ارزش تلقي نکنم تا بتوانم راحت تر از آن به عنوان خصوصيت کارهايم صحبت کنم. اما اينکه اين ويژگي را چطور به دست آورده ام بايد بگويم خودم هم نمي دانم. فقط مي دانم که طي سال هاي گذشته بسيار تمرين کرده ام تا از اين اصول تخطي نکنم و براي به دست آوردن آن سماجت بسياري به خرج داده ام. در واقع براي حذف هر چه حاشيه در فيلم هست بايد سماجت کرد تا اين مساله تحقق پيدا کند.نکته يي که شما به آن اشاره کرديد برايم خيلي جالب بود چون کساني که بعد از پخش سريال با من تماس گرفتند همين نگاه را داشته اند. شنيدن چنين حرف هايي براي من نوعي اقناع شدن است.
اين کار راز بخصوصي ندارد. در واقع اين قبيل ويژگي ها به ساختار فطري فيلمساز مربوط است. من هيچ وقت معناي بازي خوب بازيگران در کارهايم را نفهميده ام چون بيش از آنکه به توانم در بازي گرفتن از بازيگر تکيه کنم آن بازي خوب را به حساب پردازش درست شخصيت مي گذارم که تماشاگر بايد آن را باور کند. وقتي تماشاگر بازي را باور کند ديگر هيچ احساس منفي نسبت به بازي بازيگر ندارد چون او به درستي همان کاري را مي کند که هر انسان ديگري در آن موقعيت انجام مي دهد. اجتناب و احتراز از کارهاي نمايشي مورد علاقه من است اما لزوماً از اين مساله نبايد به عنوان يک ارزش نام برد. شايد برخي از کارگردانان ترجيح مي دهند کارشان رئاليستي نباشد و ابعاد نمايشي بر ابعاد رئاليسي اثر غلبه کند. به همين خاطر ترجيح مي دهم اين خصوصيت را به عنوان يک ارزش تلقي نکنم تا بتوانم راحت تر از آن به عنوان خصوصيت کارهايم صحبت کنم. اما اينکه اين ويژگي را چطور به دست آورده ام بايد بگويم خودم هم نمي دانم. فقط مي دانم که طي سال هاي گذشته بسيار تمرين کرده ام تا از اين اصول تخطي نکنم و براي به دست آوردن آن سماجت بسياري به خرج داده ام. در واقع براي حذف هر چه حاشيه در فيلم هست بايد سماجت کرد تا اين مساله تحقق پيدا کند.نکته يي که شما به آن اشاره کرديد برايم خيلي جالب بود چون کساني که بعد از پخش سريال با من تماس گرفتند همين نگاه را داشته اند. شنيدن چنين حرف هايي براي من نوعي اقناع شدن است.
گفته میشد مدت زمان "روزگار قریب" بیشتر میشود.
نه این اتفاق نمیافتد. وقتی قرار شد مجموعه پخش شود به ناچار تصویربرداری را در رامسر متوقف کردیم و به تهران آمدیم. اخیراً نیز به شمال رفتیم و تصویربرداری بخشهایی را انجام دادیم که هنوز تمام نشده بود.
غیر از مهدی هاشمی، مهران رجبی و چند نفر دیگر بقیه بازیگران مجموعه چهرههای مطرح نیستند.
مهمترین عامل برای انتخاب بازیگر، تطابق فیزیکی با چیزی بود که در ذهن داشتم و بعد از آن استعداد و خصوصیات اخلاقی او. من به سمت کسی میروم که با ذهنیت من تطابق داشته باشد.
نه این اتفاق نمیافتد. وقتی قرار شد مجموعه پخش شود به ناچار تصویربرداری را در رامسر متوقف کردیم و به تهران آمدیم. اخیراً نیز به شمال رفتیم و تصویربرداری بخشهایی را انجام دادیم که هنوز تمام نشده بود.
غیر از مهدی هاشمی، مهران رجبی و چند نفر دیگر بقیه بازیگران مجموعه چهرههای مطرح نیستند.
مهمترین عامل برای انتخاب بازیگر، تطابق فیزیکی با چیزی بود که در ذهن داشتم و بعد از آن استعداد و خصوصیات اخلاقی او. من به سمت کسی میروم که با ذهنیت من تطابق داشته باشد.
آیا این کار بیشتر از شما انرژی نمیگرفت؟ درباره دشواریهای این کار صحبت کنید.
مسلماً همین طور بود و انرژی بیشتر میگرفت. بازیگران در طول تصویربرداری در فضای کار قرار گرفتند و خیلی سریع خود را با فضا تطبیق دادند. بعضی از آنها راحتتر میتوانستند خودشان را با نقشهایشان تطبیق بدهند. مسلما در شرایطی که بیشتر بازیگران اطراف شما غیرحرفهای هستند، عصبانیتها بیشتر میشود، اما مهم نتیجه بود.
مسلماً همین طور بود و انرژی بیشتر میگرفت. بازیگران در طول تصویربرداری در فضای کار قرار گرفتند و خیلی سریع خود را با فضا تطبیق دادند. بعضی از آنها راحتتر میتوانستند خودشان را با نقشهایشان تطبیق بدهند. مسلما در شرایطی که بیشتر بازیگران اطراف شما غیرحرفهای هستند، عصبانیتها بیشتر میشود، اما مهم نتیجه بود.
با توجه به اینکه برای "روزگار قریب" پنج سال وقت صرف کردید، فکر میکنید مجموعه چه جایگاهی در کارنامه شما دارد؟
راضی هستم، چرا که فرصتی برای سرمایهگذاری روی نگاهی بود که به آن اعتقاد دارم، نگاهی که سعی کردم با فیلم "بودن و نبودن" آن را به بیشترین شکل برسانم. زدودن تمام پیرایههای نمایشی در تمام سطوح کار از جمله بازی، داستان، شیرینکاریها و کنترل کردن التهابی که میتواند تماشاگر را آشفته کند یا تحت تاثیر قرار دهد.
استفاده کم از موسیقی و در عین حال محدود کردن رنگآمیزی. در فیلم "بودن و نبودن" فیلمبرداری، نورپردازی، صحنهآرایی، صدا و... به شکلی هارمونیک همدیگر را تکمیل میکند و هیچکدام از این سطوح اجازه ندارد ساز جداگانه بزند و نیرومندتر از هارمونی لازم فیلم باشد.
راضی هستم، چرا که فرصتی برای سرمایهگذاری روی نگاهی بود که به آن اعتقاد دارم، نگاهی که سعی کردم با فیلم "بودن و نبودن" آن را به بیشترین شکل برسانم. زدودن تمام پیرایههای نمایشی در تمام سطوح کار از جمله بازی، داستان، شیرینکاریها و کنترل کردن التهابی که میتواند تماشاگر را آشفته کند یا تحت تاثیر قرار دهد.
استفاده کم از موسیقی و در عین حال محدود کردن رنگآمیزی. در فیلم "بودن و نبودن" فیلمبرداری، نورپردازی، صحنهآرایی، صدا و... به شکلی هارمونیک همدیگر را تکمیل میکند و هیچکدام از این سطوح اجازه ندارد ساز جداگانه بزند و نیرومندتر از هارمونی لازم فیلم باشد.
باز هم مجموعه تاریخی میسازید؟
بله، اما بستگی به شرایط دارد که در آینده چگونه رقم بخورد. البته تا یکی دو فیلم سینمایی نسازم دیگر سراغ مجموعهسازی نمیروم.
بله، اما بستگی به شرایط دارد که در آینده چگونه رقم بخورد. البته تا یکی دو فیلم سینمایی نسازم دیگر سراغ مجموعهسازی نمیروم.
فیلمنامه سینمایی نیز در دست نگارش دارید؟
بله، اخیراً نگارش یک فیلم سینمایی را آغاز کردهام که هنوز نام آن انتخاب نشده است. ترجیح میدهم فیلمبرداری را از نیمه پائیز شروع کنم و به احتمال زیاد نگارش فیلمنامه تا پایان فیلمبرداری طول میکشد. این فیلم به مسائل اجتماعی روز میپردازد و موضوع آن شش یا هفت سال پیش با خواندن خبری کوتاه در روزنامه به ذهنم خطور کرد. این فیلم هم در ادامه دیگر آثارم است.
بله، اخیراً نگارش یک فیلم سینمایی را آغاز کردهام که هنوز نام آن انتخاب نشده است. ترجیح میدهم فیلمبرداری را از نیمه پائیز شروع کنم و به احتمال زیاد نگارش فیلمنامه تا پایان فیلمبرداری طول میکشد. این فیلم به مسائل اجتماعی روز میپردازد و موضوع آن شش یا هفت سال پیش با خواندن خبری کوتاه در روزنامه به ذهنم خطور کرد. این فیلم هم در ادامه دیگر آثارم است.
حالا که بعد از گذشت پنج سال سخت، به «روزگار قريب» فکر مي کنيد نخستين چيزي که به ذهن تان مي رسد چيست؟ چه احساسي داريد؟
خيلي خسته شدم و به نظرم دوران سهمگيني را گذرانده ام. دوراني که مرا به آستانه انزجار از سينما کشاند. البته تمام اين پنج سال متعلق به روزگار قريب نبوده و نيم سالي صرف رفتن به بم شد.
به سمت خودسانسوري نمي روید؟
به سمت خودسانسوري نمي روید؟
من نمي توانم مدعي شوم که خودسانسوري نکرده ام. مگر مي شود طي اين سه دهه فيلم ساخته باشيم و خودسانسوري نکرده باشيم؟ مگر مي شود؟ اگر من به سمت خودسانسوري نمي روم و ترجيح مي دهم به شرايطي که حتماً مشکل آفرين است تن دهم صرفاً بدين خاطر است که به فيلم کمک کرده باشم نه اينکه براي خودم دردسر درست کنم.
هيچ وقت داعيه اين مساله را ندارم که راجع به موضوعات اجتماعي با اين صراحت صحبت کنم. هيچ وقت معتقد به ساختن فيلم هاي اجتماعي نيستم و اصلاً از اينکه کسي به من لقب فيلمساز اجتماعي بدهد پريشان حال مي شوم، چه برسد به اينکه شخصاً چنين انگي را به خود بچسبانم. من درباره زندگي فيلم مي سازم و طبيعتاً زندگي نمي تواند به دور از متغيرهاي اجتماعي باشد چون در واقع اين قابليت ها، محدوديت ها، خواسته ها و محروميت هاي انسان هاست که به جامعه شکل مي دهد.
مجموعه تلویزیونی "روزگار قریب" به نویسندگی، تهیهکنندگی و کارگردانی کیانوش عیاری از 12 آذر روزهای دوشنبه روی آنتن رفت. مهدی و ناصر هاشمی، رضا کیانیان، مهران رجبی، رضا بابک، رضا فیاضی، مهدی صبایی، آفرین عبیسی، مریم کاویانی، بهاره افشار، امیرحسین صدیق، زنده یاد حسین پناهی و... در آن بازی کردهاند.
"روزگار قریب" داستان زندگی دکتر محمد قریب بنیانگذار پزشکی نوین کودکان در ایران را روایت میکند. در خلاصه داستان این مجموعه آمده است: در اثر فقر، فشار و قحطی در تهران قدیم عدهای مغازهها را غارت میکردند. پدر محمد قریب برای آنکه خانواده را از معرکه دور کند آنها را به گرکان میبرد تا آبها از آسیاب بیفتد...
منصور آذرگل مدیر تصویربرداری، حسن آقاکریمی مدیر تولید، سعید صالحی صدابردار، حسین صالحیان طراح گریم و سعید شهرام آهنگساز با پروژه تلویزیونی "روزگار قریب" همکاری داشتند.
منابع: خبرگزاری مهر/ روزنامه اعتماد