عدم تجسس حتی برای منافق
اخلاق جمع خُلق است و در لغت خُلْق و خَلْق از یک ریشه؛ یعنی (خ ل ق) هستند. «خَلْق» به شکل ظاهری انسان نظر دارد و «خُلق» به شکل باطنی و نفسانی. اینکه پیامبر اسلام(ص) فرمودند: «به درستیکه برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شدهام»؛ (کنزالعمال، ج۳، ص۱۶) اشاره به این نکته دارد که اسلام میخواهد هم ظاهر و هم باطن افراد را تربیت کند، اما برای مسلمان دانستنِ یک انسان باید به ظاهر و ادعای او اکتفا کرد و اینکه آیا در دل ایمان آورده است یا نه؟ وظیفه ما نیست.زمانی که رسول خدا(ص) از جنگ خیبر برگشتند اسامةبنزید را به همراه سپاهی بهسمت بعضی از سرزمینهای یهود در منطقهی فدک فرستادند تا آنان را به اسلام دعوت کنند. فردی از یهودیان در یکی از آن مناطق بود که «مِرداس» نام داشت هنگامیکه از سپاه رسول خدا(ص) باخبر شد، خانواده و مال و ثروتش را برداشت و به دامنه کوه رفت. پس از گذشت مدّتی، جلو آمد و گفت: «شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست و محمّد(ص) رسول و فرستاده اوست». اسامةبنزید به شهادتینش توجه نکرد و با نیزهای او را کشت.
هنگامیکه رسول خدا(ص) باخبر شد فرمود: «تو مردی را کشتی که به یگانگی خداوند و نبوّت من شهادت داده بود» اسامه گفت: «ای رسول خدا(ص) او فقط به خاطر حفظ جان خود، شهادتین گفت». رسول خدا(ص) فرمود: «تو پرده از قلب او برنداشتی و آنچه بر زبان جاری کرده بود، نپذیرفتی و از آنچه که در دل داشت هم آگاه نبودی».
آنگاه آیه94 سوره نساء نازل شد که فرمود: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامىکه در راه خدا [و براى جهاد] سفر مىکنید، تحقیق کنید و بهخاطر اینکه متاع ناپایدار دنیا [و غنایمى] به دست آورید، به کسى که اظهار صلح و اسلام مىکند، نگویید: «مسلمان نیستى» زیرا غنیمتهاى فراوانى [براى شما] نزد خداست. شما قبلاً چنین بودید و خداوند بر شما منّت نهاد [و هدایت شدید]. پس، [بهشکرانهی این نعمت بزرگ] تحقیق کنید. خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است.»
البته اشاره آیه به این هم هست که در اصل طمع اسامه به مصادره اموال مرداس بود که تریک شد او را بکشد. خداوند در این آیه و آیات دیگر مانند آیه11 سوره حجرات، انسانها را از ظاهر بینی در مورد ایمان و نیت قلبی مسلمانان منع کرده است. البته اگر شرایط خاص بود میتوان در مورد ادعای او تحقیق کرد. البته سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نشان میدهد این تحقیق نباید با هدف مواجه با افراد صورت بپذیرد، خصوصا اینکه کسی به دلایل مادی و دنیایی اینکار را انجام دهد.
از آنطرف تا انسانی خطا و حتی کفرش را آشکارا به زبان نیاورده کسی نمیتواند او را متهم یا مجازات کند، حتی اگر احتمال بدهد او منافق است. یعنی اگر کسی در دل کفر دارد و بر زبان خود را مسلمان معرفی میکند، مسلمان شناخته شده و کسی نمیتواند او را نامسلمان بداند.
در قرآن آمده که فقط خداوند از دل منافقان خبر دارد(سوره منافقون، آیه1) دلیل اینکه پیامبر اسلام(ص) با منافقان برخورد نمیکردند، همین عدم اطلاع و شناخت مردم بود. یعنی اگر ایشان منافقان را رسوا میکردند، آنها نفاقشان را تکذیب و انکار کرده و با دشمنی و هجمه بر علیه پیامبر(ص) و مسلمانان ریشه اسلام را میسوزاندند. به همین دلیل است که تجسس حرام شده تا اختلافات ریشهدار بهوجود نیاید.
منافق و خائن
آیا منافقان با خائنان ویژگیهای جداگانهای دارند؟ آیا یک خائن میتواند منافق باشد؟ پاسخ به این سوال را باید با بررسی و ریشه شناسی خیانت و خیانتکار پیدا کرد. یکی از زشتترین رذایل اخلاقی «خیانت» است. خیانت در مقابل «امانت» بوده و به معنای بیوفایی و خلف وعده و عهد آمده است. راغب میگوید: «خیانت و نفاق هر دو یکی است؛ ولی از طریق پیمانشکنی مخفیانه است.» خیانت در اصطلاح به معنای تمرّد از دستورات الهی و انجام آنچه از سوی خداوند نهی شده، معنا میشود.در اصطلاح کسی که وفادار به حفظ امانت نباشد را خائن مینامند. حال این امانت میتواند مادی باشد مانند پول و مسئولیت یا معنوی باشد مانند اسرار و اطلاع از مسائل شخصی و خصوصی دیگران که دوست ندارد کسی آن را بفهمد. بنابراین آن کسی که سرّی را افشا میکند و پرده دری میکند و امانتی که در اثر اعتماد به او سپردهاند را حفظ نمیکند، خائن مینامند.
اما یک مفهوم کلی هم از رفتار خائنانه میتواند استخراج کرد و آن خیانت به نفی و ندیدن حق است.(قاموس قرآن، ج2، ص314) خداوند در قرآن میفرماید: «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ»؛ او چشمهایى را که به خیانت مىگردد و آنچه را سینهها پنهان مىدارند، مىداند.(غافر/19) در این آیه یکی از معانی خیانت آمده است که عدم کنترل چشم و جستجو برای دیدن چیزی که از آن نهی شده است. مثلا اگر کسی در حیطه خصوصی فردی دیگر وارد شود یا به او نزدیک شود و با گردش چشم به دنبال دیدن چیزی باشد خیانت کرده است. خواه آن چیز یک منکر دینی باشد یا حتی رمز یک کیف باشد.
اما چشمان خیانتکار میتواند معنای دیگر هم داشته باشد. اولین آن یعنی خیانت به امانت و خیانت به اعتماد دیگران که گفته شد؛ از امام صادق(ع) معنای «خائِنَةَ الْأَعْیُنِ» را سؤال کردند، حضرت فرمودند: «آیا ندیدهای که گاهی آدمی چیزی را طوری نگاه میکند که گویی آن را نگاه نمیکند؟! این خائِنَةَ الْأَعْیُنِ است.» (معانی الأخبار، ص۱۴۷) همچنین امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «خائِنَةَ الْأَعْیُنِ یعنی به چیزهایی پنهانی نگاه میکند که نباید بکند.» (بحار الأنوار، ج۹۸، ص۳۰۲)
دومین معنای خیانت، ندیدن حق است؛ یعنی چشمانی که حق را نمیبیند. حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمایند: «بعد از اینکه عبداللهبنعبّاس را جانشین خود در بصره قرار دادم به کوفه آمدم؛ درحالیکه همه بزرگان قبایل به من پیوسته [و با من بیعت کرده] بودند، جز [معاویه در] شام. خواستم که خود، حجّتی داشته و عذری [برای معاویه] باقی نگذارم و به این کلام الهی: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ» تمسّک بجویم، جریربنعبدالله را نزد معاویه فرستادم و [در نامهای] راه هرگونه عذری را بر او بسته و حجّت را بر وی تمام کردم. [ولی] او نامهام را جواب داد و [در آن] حقّ مرا انکار کرده و بیعت با من را رد نمود.»(تفسیر اهل بیت(ع)، ج۵، ص۶۱۰) در کل ندیدن حق و نشناختن صاحب حق نوعی خیانت است.
کسانی که حق را نمیبینند و آن را منکر میشوتد، خائن هستند و مانند منافقان و کافران از رحمت خداوند دورند. این انکار حق در هر زمان و مکانی که صورت بگیرد و به نفع یا ضرر هرکسی که باشد، خیانت است و نمیتوان با استدلالهای غیرعقلانی و غیراخلاقی آن را توجیه کرد. خیانت علاوه بر انکار حق در تضییع اموال مردم، تعدی به نوامیس، عدم حفظ اسرار، قضاوت نابجا، کتمان شهادت و مشورت نیز مصداق دارد.
شیخ طوسی نیز میگوید: «خیانت امتناع از ادای حقی است که ادای آن تضمین شده است.»(التبیان، ج5، ص105) همه انسانها متعهد هستند به ادای امانت که اقرار به حق نوعی امانت است در نزد انسانها. یعنی نه تنها انکار حق خیانت است، بلکه اقرار نکردن به حق نیز خیانت است.
خداوند انسانها را عارف به حق خلق کرده و هر انسانی میتواند به راحتی حق و حقیقت را تشخیص دهد و نباید به دلیل هوای نفس خود آن را انکار کند. برای نمونه، دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) بارها بر حق بودن ایشان اقرار کردند، اما آن را ادا نکرده و خائن باقی ماندند. خداوند جزای خائنان را آتش و جهنم وعده داده است. آتشی که خائنان در این دنیا به پا کردهاند، در آخرت به آنان باز میگردد. نتیجتا شاید هر خائنی منافق نباشد، اما در ایجاد آثار سوء خصوصا ندیدن و نابود کردن حق دستکمی از منافق ندارد.