ایده اصلی این سپاه نیز براساس دو مبنا قرار دارد؛ نخست ایجاد بازدارندگی در برابر جبهه ظلم که نتواند بهراحتی و آزادی عمل برنامههای خود را به پیش ببرد زیرا مقابله و مجازات ظالمان میتواند باعث محاسبات مجدد آنها در اقداماتشان شود. دومین مساله نیز خشککردن سرچشمههای ظلم است زیرا بروز یک رفتار میتواند به بازتولید آن در جایی دیگر منجر شود. برای مشخص شدن این موضوع باید به یک مثال اشاره کرد. اگر در یک کشور مسئولان دولتی دارای روحیه رفاهطلبی و اشرافیمنش باشند مسئولان دولتی کشورهای دیگر نیز با نگاه به مسئولان کشور موردنظر سعی در تکرار رفتار آنها دارند. به همین دلیل تا زمانی که کشورهای مطرحی در جهان با طبقه حاکمان رفاهطلب و اشرافیمنش وجود داشته باشند کشورهای دیگر بهراحتی نمیتوانند از روحیه اشرافی در کشورشان رهایی پیدا کنند.
بر همین اساس زمانی میتوانند دست به چنین اقدامی بزنند که بتوانند ریشههای چنین تفکراتی را از لحاظ روانی و حتی فیزیکی هدف بگیرند. تا زمانی که رژیمصهیونیستی در منطقه تحت ظلم، اشغالگری و غارت وجود دارد دست به تولید و بازتولید ظلم در منطقه میزند. تولید از این جهت که برای مشروعیتبخشی به اقدامات خود سعی میکند اقدامات سرکوبگرانه در منطقه را افزایش دهد تا تنها رژیم سرکوبگر منطقه نام نگیرد. ازسوی دیگر اقداماتش باعث بازتولید روحیه سرکوبگری در منطقه نیز میشود. هنگامی که رهبران منطقهای مشاهده میکنند سرکوبگری و اشغالگری راهی مناسب برای سلطهطلبی است، گام بهسوی چنین اقداماتی برخواهند داشت. سپاه قدس بر این مبنا میکوشد در گام اولیه و فوری خود زمینه رهایی انسان و جوامع از دست ستمگران را پیگیری کرده و در گام ثانویه و بنیادین خود نابودی ریشههای ظلم را در نظر بگیرد.
در این گزارش بهمناسبت روز قدس در مطلبی به اقدامات سپاه قدس در منطقه و تلاشهایش برای نابودی ساختارهای جبهه غربی در منطقه اشاره کرده و سپس بهطور ویژه به بررسی تلاشهای این نیرو برای مهار رژیمصهیونیستی بهعنوان خطرناکترین عامل جبهه غربی در منطقه میپردازیم.
سپاه قدس چگونه مانع از دیپلماسی منفعلانه شده است؟
منطقه غرب آسیا پس از جنگ جهانی اول و دوم شاهد سربرآوردن مرزها و دولتهایی بود که غرب در ترسیم و تشکیل آنها نقشی بزرگ داشت. برجستهترین موجودیت تشکیلشده در منطقه توسط غرب رژیمصهیونیستی بود، اما باید درنظر داشت این رژیم گرچه محور و نقطهای اساسی در طرحی غربی بود، اما تمام آن را شامل نمیشد. یکی دیگر از برجستهترین ستونهای جدید جبهه غربی برپایی حکومت آلسعود بود؛ قبیلهای نهچندان مطرح و مهم که با حمایت گسترده بریتانیا موفق شد بر بخشهای بزرگی از شبهجزیره عربستان شامل حجاز و قسمتهای شمالی یمن مسلط شود. همچنانکه رژیمصهیونیستی دست به بیثباتسازی کشورهای منطقه شامات و عراق، ناحیه شمالی غرب آسیا و همچنین مصر و سودان و چاد در شمال آفریقا میزد، عربستان سعودی نیز چنین وظیفهای را در نیمهجنوبی غرب آسیا و در شبهجزیره عربستان برعهده داشت.هردو ساختار ایجادشده توسط غربیها در منطقه که بهعنوان ستونهای طرح تسلط بر منطقه مدنظر قرار دارند به شکلی مصنوعی ساخته شدهاند. رژیمصهیونیستی با مهاجرت دادن یهودیان از سراسر جهان به سرزمین فلسطین و تسلیح آنها تشکیل شد و عربستان سعودی نیز با تسلیح قبیله آلسعود در منطقهای که دارای قدرتهای محلی و قبایل برجستهای بود، ایجاد شد. اگر حمایتهای تسلیحاتی، مستشاری و مالی بریتانیا نبود، شاید سعودیها نمیتوانستند به این راحتی دولتهای محلی قدرتمند و قبایل قدیمی ساکن در شبهجزیره عربستان را بهخصوص در حجاز و یمن شکست دهند. این دو ستون جعلی جبهه غرب در منطقه وظیفه اداره آن را ازسوی آمریکا و اروپا برعهده دارند و تقریبا در تمامی پروندههای منطقه نیز اثرگذارند.
رژیمصهیونیستی با ارتش خود بارها مصر را شکست داده و موفق به اشغال شبهجزیره سینا در دو نوبت طی جنگهای 1956 و 1967 شده است. این رژیم همچنین بارها سوریه را شکست داده و در جنگ 1973 تا حومه دمشق را نیز زیر آتش توپخانهای خود قرار داد. تلآویو بهراحتی در سال 1982 وارد جنوب لبنان شد و تا بیروت پیشروی کرد. بهجز جنگافروزی، تلآویو با ترور و خرابکاری مانع از حرکت کشورهای اسلامی بهسوی فناوریهای جدید و پیشرفته نیز شده است. این اقدامات با ترور دهها دانشمند صنایع هوایی، موشکی و هستهای مصر و عراق و حتی سوریه قابل مشاهده است.
عربستان سعودی نیز در سوی دیگر با استفاده از ایدئولوژی وهابی و ثروت خود اقدامات زیادی در مهار گروههای انقلابی مانند گروههای پانعرب و اسلامگرا داشته و در سالهای اخیر پولهایی را برای ویرانی سه کشور در منطقه مانند سوریه، عراق و یمن صرف کرده است. عربستان سعودی در سال 1934 تشکیل شده و پس از آن رژیمصهیونیستی در سال 1948 به آن پیوست تا دو بازوی توانای غرب در منطقه برای حفظ منافعش باشند. نگاه به تاریخ این دو موجودیت در سالهای حضورشان بهخوبی این مساله را نشان میدهد، بهگونهای که آنها در کمتر ویرانیای در منطقه بیتاثیر بودهاند. عربستان سعودی با تحریک صدام نقش بزرگی در ویرانی زیرساختهای ایران پس از وقوع انقلاب اسلامی داشت و پس از آن نیز کشورهای زیادی را به ویرانی کشاند.
جمهوری اسلامی ایران اگر به مقابله با این دو بازوی جبهه غربی در منطقه نمیشتافت، باید ضربات گستردهای را در مرزها و داخل کشور متحمل میشد. همچنین نابودی ملتها و اقوام دیگر در منطقه توسط بازوهای محور غربی میتوانست آثار سوئی بر امنیت و اقتصاد ایران بگذارد. بهعنوان مثال یکی از راههای فعالیت اقتصادی هر کشوری مبادلات تجاری با همسایگانش است. اگر عراق و سوریه درگیر تروریسم باقی میماندند، ایران در چه محیطی میتوانست دست به فعالیت اقتصادی بزند؟ این مساله در زمانی است که ما تهدیدات نظامی و امنیتی داعش و تکفیریها را در منطقه نادیده بگیریم و تنها سوزاندن فرصتها توسط این تروریستها را در محاسبه وارد کنیم.
بر همین اساس بود که سپاه قدس برای مقابله با بازوهای جبهه غربی وارد چالش با اقدامات رژیمصهیونیستی و عربستان سعودی در منطقه شد. باوجود این، تلآویو و ریاض در نقطه ابتدایی یارای رویارویی بزرگ با ایران را نداشتند و تلاشها بر تحریک رژیم صدامحسین برای جنگ با ایران قرار گرفت. پس از آن نیز دو بازوی جبهه غربی در منطقه که باید منافع آمریکا و اروپا را در منطقه غرب آسیا تامین میکردند، خود نیازمند ورود نظامی جبهه غربی شدند. تسلیح صدام برای مقابله با ایران کار را به جایی رساند که بغداد درصدد استفاده از این ابزارها علیه متحدان آمریکا برآمد و واشنگتن نیز ناچار شد در سال 1991 با حمله به عراق تحت عنوان جنگ پاکسازی کویت ارتش بغداد را از هم متلاشی کند. پس آن باتوجه به عدم اطمینان به دیکتاتورهایی مانند صدام، آمریکا خود برای نجات متحدانش حضوری پررنگ در منطقه پیدا کرد تا مانع برخورد ایران با ساختارهای جبهه غربی در منطقه شود. تلاشهای سپاه قدس در لبنان باعث شده بود رژیمصهیونیستی پس از گذشت 18 سال از اشغال جنوب لبنان در سال 2000 از این منطقه عقبنشینی کند. قریبالوقوع بودن برهم خوردن موازنه قوا در منطقه آمریکا را مستقیما به جبهه رویاروییهای منطقهای کشاند.
آمریکا در سال 2001 افغانستان را و در سال 2013 عراق را اشغال کرد تا ضمن محاصره ایران، جای پایی در شرق ایران بیابد و تهران را مجبور کند بخشی از توان خود را در سمت مرزهای شرقیاش صرف کند. واشنگتن همچنین در عراق بهطور کامل نیروهای نظامی این کشور را که احتمال داشتند زمانی علیه رژیمصهیونیستی عمل کنند از هم پاشاند و نیروهایش را بین ایران و رژیمصهیونیستی مستقر کرد. از این مرحله به بعد بود که سپاه قدس همزمان مجبور شد در سه جبهه با عربستان سعودی، رژیمصهیونیستی و آمریکا وارد نبرد شود. بهعنوان مثال درحال حاضر محور غربی عراق، سوریه و یمن را ازطریق گروههای مسلح ناامن کرده است و لبنان را نیز قصد دارد با تحریم اقتصادی به این مسیر بکشاند.
اگر سپاه قدس در چنین حوزههایی حضور نیابد، با اسارت عراق، سوریه، لبنان و یمن در چنگال دو بازوی جبهه غربی یعنی رژیمصهیونیستی و عربستان سعودی دیگر چه فضایی برای حیات و فعالیتهای ملتهای منطقه و کشور ایران باقی میماند؟ سپاه قدس با تقویت گروههای مقاومت لبنانی باعث شد این کشور در سال 2000 اراضی اشغالی خود را از دستان رژیمصهیونیستی رها ساخته و در سال 2006 با شکست تلآویو در جنگ 33 روزه معادله بازدارندگی را به این رژیم تحمیل کند؛ معادلهای که از سال 2006 به بعد لبنان را از حملات نظامی رژیمصهیونیستی دور نگاه داشته است. همچنین نیروهای مقاومت لبنان با حمایت سپاه قدس در چندین نوبت تکفیریها را در لبنان و مرزهای این کشور و همچنین در مناطق مرزی با سوریه سرکوب کردهاند تا لبنان از آتش تروریستها نیز دور بماند.
قدرت غالب مقاومت لبنان باعث شده است باوجود سنگین بودن شرایط در این کشور هیچ گروهی به خود جرات ندهد تا در مسیر استفاده از سلاح قرار گرفته و این کشور را درگیر جنگ داخلی کند. لبنان امروز نه درمعرض حمله نظامی رژیمصهیونیستی و نفوذ تکفیریها است و نه باوجود قدرت مقاومت لبنان گروهی در این کشور فکر برافروختن جنگ داخلی را در سر میپرورانند. چنین امنیتی که فضا را برای زندگی مردم و شکوفایی اجتماع ایجاد میکند، مرهون فعالیتهای سپاه قدس در پشتیبانی از مقاومت لبنان و ارائه مشاورههای نظامی، سیاسی و مساعدتهای مالی به آن است؛ مساعدتهایی که در سالیان اخیر به کمک ایران نیز آمده است و نیروهای مقاومت لبنان دوشادوش سپاه قدس در جنگهای منطقهای حضور یافته و تهدیداتی را خنثی کردهاند که قابلیت درگیر کردن ایران در خود را داشتند.
در سوریه و عراق نیز کمکهای سپاه قدس ضامن بهثبات رسیدن آنها بوده است، بهگونهایکه عراق با کمک سپاه قدس موفق شد در سال 2011 برای نخستینبار آمریکا را مجبور به عقبنشینی کند و در همان زمان فعالیت القاعده در جنوب و مرکز عراق را بخشکاند. پس از آن نیز نیروهای عراقی موفق شدند با حمایتهای سپاه قدس ریشههای تروریسم تکفیری را در شمال و غرب عراق نابود کنند و درحال حاضر نیز در مسیر اخراج مجددا نیروهای آمریکایی از کشورشان قرار دارند. عراق زمانی که ریشههای بعثی و تکفیری را در کشورش نابود کرده و نیروهای خارجی را اخراج کند، میتواند پس از دههها قرار داشتن در دام توطئههای جبهه غربی با بازیابی امنیت خود بهسمت شکوفایی حرکت کند.
سوریه نیز با کمک سپاه قدس بر تکفیریها غلبه کرده و در چندین نوبت بهسمت مواجهه با رژیمصهیونیستی نیز حرکت کرده است. تکفیریها یکبار دیگر در دهه 1980 نیز در مناطق مرکزی و شمالی سوریه بحران ایجاد کرده و شهری مانند حماه را به ویرانی کشانده بودند. درگیریهای دهه 1980 گرچه به سطح درگیریهای دهه 2010 نبود، اما ازنظر ویرانی برخی از شهرها دستکمی از آن نداشت. سوریه با حمایت سپاه قدس بالاخره ریشههای شورش در کشور را نابود کرد و تروریسم وارداتی را نیز به شکست کشاند و موفق شد استقلال خود را حفظ کند. با اینحال اساسیترین جبهه برای سپاه قدس فلسطین اشغالی است؛ جاییکه قرارگاه و سرپل اصلی غرب در منطقه در آنجا واقع شده است.
قفلشدگی رژیمصهیونیستی و چند گام تا آزادی فلسطین
رژیمصهیونیستی مهمترین نقطه اتکای جبهه غربی در منطقه است. با توجه به ریشههای غربی مسئولان این رژیم مقامات صهیونیست دارای ارتباط گستردهتری نسبت به دیگران با کشورهای غربی هستند. همچنین غیربومی بودن صهیونیستها باعث میشود آنها از ترس همسایگان همیشه متکی به غرب باشند. درکنار این مسائل، امکان وقوع تغییراتی شدید در رژیمصهیونیستی همانند کشورهای دیگر منطقه مانند ایران که با وقوع انقلاب اسلامی از مدار غرب خارج شد نیز وجود ندارد. به همین دلایل است که غربیها هیچ چیزی را در منطقه مانند رژیمصهیونیستی بزرگ نمیشمارند و سعی در تقویت آن دارند.رژیمصهیونیستی در شرایطی پا به منطقه گذاشت که این منطقه از بیثباتی رنج میبرد. استفاده صهیونیستها از این شرایط بود که منجر به تشکیل رژیمصهیونیستی شد. این رژیم با وجود درگیرشدن در چند جنگ بهدلیل قدرتمند نبودن حریفانش بر آنها پیروز شد اما درحال حاضر شرایط منطقه تا اندازهای تغییر کرده است. تلاش قدرتهای منطقهای مانند ایران و ترکیه برای قدرتمندتر شدن و همچنین تلاش کشورهایی مانند لبنان و عراق برای رهایی از بحران و بیثباتی باعث شده است منطقه تاحدی از ساختارهای مناسب برخوردار شود. در چنین شرایطی که ملتها و دولتهای منطقه گام بهسوی تقویت خود برمیدارند، رژیمصهیونیستی خود را در تنگنا میبیند، زیرا فلسطینیها نیز با الگوگیری از تلاش ملتهای منطقه بهسمت تلاش برای رهایی و پیشرفت گام برداشتند. این گامها را میتوان در وقوع دو انتفاضه در فلسطین و همچنین قدرتگیری نیروهای مقاومت فلسطین در غزه مشاهده کرد.
نقش اصلی در تقویت روحیه آزادیخاهانه میان ملتهای لبنان، سوریه و عراق و پشتیبانی از آنها برعهده سپاه قدس قرار داشته است. این نیرو با حمایت از ایدهها و اندیشههای رهاییبخشانه موفق شده است از لحاظ نرمافزاری در منطقه تغییراتی ایجاد کرده و محیط ذهنی را برای رژیمصهیونیستی ناامن سازد. در شرایطی که ایدههای مقاومتی در منطقه قدرتمند باشند صهیونیستها و جبهه غربی نمیتوانند بهراحتی در منطقه فعالیت کنند. نمونههای آن را نیز میتوان در اخراج آمریکا از عراق در سال2011 یا پیشتر در خروج رژیمصهیونیستی از غزه در سال2005 دید. تلآویو با وجود حملات سالهای 2008، 2012 و 2014 موفق به پیشرفت در پرونده غزه تحت محاصره نشد، زیرا ایدههای مقاومتی موجود در منطقه مانع از فروپاشی ایستادگی مردم غزه میشد. رسوخ نرمافزاری ایدههای مقاومتی مانع از تسلیم به دشمن در منطقه شده و جبهه غربی را وارد درگیریهای فرسایشی کرده است.
در حوزه سخت نیز سپاه قدس در دو حوزه مرزهای مماس با سرزمینهای اشغالی و همچنین منطقه پیرامونی آن دست به مهار رژیمصهیونیستی زده است. در سمت جنوب نیروهای مقاومت غزه و در سمت شمال نیروهای مقاومت سوریه و لبنان، رژیمصهیونیستی را به محاصره درآوردهاند و در محیط پیرامونی نیز نیروهای مقاومت عراق و یمن و همچنین برخی کشورها در آفریقا مانع از تنفس و فضای حیاتی تلآویو شدهاند. بهعنوان مثال حضور نیروهای مقاومت در یمن میتواند باعث ناامن شدن خطوط کشتیرانی صهیونیستها در دریای سرخ و اقیانوس هند شود. همچنین این نیروها بهدلیل مسلح بودن به موشکهای کروز و پهپادهای انتحاری خطری بزرگ برای رژیمصهیونیستی از سمت مرزهای جنوبی آن هستند.
در عراق نیز نیروهای مقاومت این کشور بهدلیل مسلحبودن به پهپادهای انتحاری و نزدیکی سرزمینی، تهدیدی بزرگ برای صهیونیستها بهشمار میآیند. همانگونه که نیروهای عراقی در جریان جنگ سوریه دهها هزار نیرو به این کشور اعزام کردند درصورت درگیری محور مقاومت به صهیونیستها نیز میتوانند دهها هزار نیرو به مرزهای فلسطین اشغالی اعزام کنند. از سالها پیش نیز بنابر اعلام برخی منابع، نیروهای جنبش النجبای عراق تمرینات مشترکی را با نیروهای مقاومت لبنانی در سوریه برای شبیهسازی نبرد با رژیمصهیونیستی انجام دادهاند. نیروهای سپاه قدس در آفریقا نیز با نفوذ خود خطوطی برای ارسال سلاح بهسمت فلسطین ایجاد کرده و اقداماتی را برای مقابله با حضور صهیونیستها در آفریقا انجام دادهاند.
رژیمصهیونیستی بهدلیل تلاشها و فعالیتهای سپاه قدس در مرزهای مجاور خود و پیرامونش، قفلشده و در حوزههای نفوذی مانند آفریقا نیز با ایران درگیر است. تحمل این فشارها ازسوی تلآویو باعث شده این رژیم در جبهه داخلی خود تحت فشار قرار گیرد. پیشتر صهیونیستها برای آنکه تهدید جمعیتی فلسطینیها را خنثی کنند دست به آوارهسازی آنها میزدند. بهعنوان نمونه آنها در سال1948 نزدیک به 500هزار فلسطینی را تنها در یک مورد آواره کردند. قفلشدگی رژیمصهیونیستی در پیرامون خود اما دیگر اجازه پیادهسازی این سناریو را نمیدهد. همین مساله باعث شده جمعیت فلسطینیها علیه صهیونیستها افزایش یابد. در سال2017 جمعیت فلسطینیها در سرزمینهای اشغالی 1948 و 1967 از جمعیت صهیونیستها پیشی گرفت.
اگر تلآویو برای فلسطینیهای ساکن در سرزمینهای اشغالی1948 نیز فکری نکند آنها نیز در سال2050 جمعیتشان از صهیونیستها در مناطقی که ازسوی سازمانملل جزء رژیمصهیونیستی هستند، پیشی خواهد گرفت. صهیونیستها بهدلیل حضور مقاومت در پیرامون خود نمیتواند این فلسطینیها را آواره کند و همچنین صلاح را در آزار آنها نیز نمیبیند. در تحولات اخیر شهر قدس و تلاش تلآویو برای سرکوب ساکنان این شهر شاهد بودیم که نیروهای مقاومت در غزه تنها در یک شب 36راکت بهسمت صهیونیستها شلیک کردند تا به تلآویو درباره برخورد با ساکنان قدس هشدار دهند. همچنین در پی صدور حکم تخلیه و مصادره 28خانه فلسطینیها در محله شیخجراح در قدس که طی هفتههای اخیر صورت گرفت نیروهای مقاومت در غزه تلآویو را تهدید به برخورد کردند.
بهدنبال این تهدید دادگاههای رژیمصهیونیستی اجرای حکم تخلیه را به تعویق انداختهاند. مقاومت بلایی بر سر صهیونیستها آورده است که آنها در جبهه داخلی خود نیز قفلشده و دیگر حتی قادر به آوارهسازی 500فلسطینی ساکن در 28ملک موجود در محله شیخجراح قدس نیز نیستند چه رسد به آوارهسازی بیش از 7میلیون فلسطینی ساکن در کشورشان.
منبع: فرهیختگان