این اتفاق غیرباور با گذشت زمان رخ داد و 22 سال بعد در ساختمان وزارت کشور به وضوح خود را به نمایش گذاشت. شاید بتوان با قاطعیت گفت بین تمام کسانی که در 4 روز ثبتنام از داوطلبان انتخابات ریاستجمهوری به وزارت کشور رفتند و پس از ثبتنام پشت تریبون قرار گرفتند، هیچ دو بیانیهای، به بیانیه قرائتشده توسط احمدینژاد و تاجزاده، شباهت نداشته است. جدا از اینکه هر دوی آنها سعی کردند تا با همراهی چند 10 نفره هوادارانشان، به وزارت کشور بیایند و کاندیدای ریاستجمهوری شوند، شباهتهای معناداری در شیوه سیاستورزی این دو چهره سابقا متضاد قابل بررسی است.
رادیکالیسم
مهمترین ویژگی محمود احمدینژاد و مصطفی تاجزاده، رادیکالیسمی است که هر دوی آنها سعی میکنند، در مواضع خود آن را حفظ کنند. هر دو گمان میکنند که برای پیشبرد اهداف سیاسی، رادیکالیسم بهترین پیشرانیاست که میتواند فضا را تند کند تا آنها بتوانند بیشترین بهرهبرداری را از چنین فضایی داشته باشند. شدت مواضع رادیکال هر دو، به اندازهای است که در بدنه اصلاحطلبان برخی احزاب صراحتا با مواضع تاجزاده مخالفند و حتی آرزوی تایید صلاحیت او را دارند تا ببینند مردم «این نوع لحن و گفتار را انتخاب میکنند یا خیر.»رادیکالیسم احمدینژاد البته به اندازه تاجزاده قدمت ندارد و او پس از دوری از قدرت، مسیر رادیکالیسم را پیمود و در ماههای اخیر نیز بر شدت آن افزود. در روز ثبتنام نیز هر دو تلاش کردند تا از این موضع با افکار عمومی سخن بگویند. اما سوال اینجاست که چرا این دو چنین مسیری را برای خود ترسیم کردهاند؟ رادیکالیسم در تاجزاده البته محدود به شخص او نیست و این خواسته جریان اصلاحطلب است. آنها به صراحت این موضوع را تایید نمیکنند اما در فهرست پیشنهادی اعضای مجمع ملی جبهه اصلاحات ایران برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری، مصطفی تاجزاده پس از محمدجواد ظریف و اسحاق جهانگیری در جایگاه سوم ایستاده است.
با توجه به نقش جواد ظریف و جهانگیری در دولت روحانی، اینکه آنها در رتبه اول و دوم باشند، امری طبیعی است اما اینکه تاجزاده با سابقه معاونت وزارت کشور در دوره اصلاحات و با وجود محکومیت، در رتبه سوم و بالاتر از چهرههایی همچون مسعود پزشکیان، محمدرضا عارف و محمد هاشمی قرار میگیرد نشان میدهد جبهه اصلاحات، بهطور جدی به رادیکالیسم در انتخابات فکر میکند.
اصلاحطلبان در 8 سال گذشته با حمایت از حسن روحانی، ضربه سختی به بدنه اجتماعی خود زدند و اکنون برای حفظ آن بدنه، راهی جز رادیکالیسم پیش رو ندارند. این موضوع در گزارشی که هفتهنامه صدا با عنوان «یخشکن» برای مصطفی تاجزاده نوشت، تلویحا مورد تایید قرار گرفته است. نگارنده این گزارش اگرچه اشارهای به اصلاحطلبان نمیکند اما با اشاره به 2 پای اصلاحات که یکی در حکومت و دیگری در جامعه بود، نوشته: «آن پایی هم که قرار بود در جامعه مستقر شود، از میان رفته یا دستکم از درون پوک شده و در حال مردن است. فضای سرد انتخابات و یخبندانی که تاجزاده آن را احساس میکند، محرک اصلی ورود او به صحنه انتخابات بوده است. او فعالیت، شعارها و برنامههای نامزدهای اصلاحطلب و میانهروی حاضر در صحنه را متناسب و مناسب برای احیای سرمایه اجتماعی اصلاحات و جان گرفتن پایی نمیبیند که قرار بود در خاک جامعه محکم شود.»
اما احمدینژاد چرا مسیر رادیکالیسم را در پیش گرفت؟ تصمیمات او پس از سال 88 و بهویژه خانهنشینیاش، بخشی از پایگاه اجتماعی او را سرخورده کرد و رفتهرفته نیز این سرخوردگی شدیدتر شد. احمدینژاد در همان دوران ریاستجمهوری نیز تلاش کرد تا با طرح مسائلی همچون مکتب ایرانی دامنه پایگاه اجتماعی خود را وسیعتر کند اما به آنچنان توفیقی دست پیدا نکرد. او گمان میکند میتواند با توجه به سرخوردگی بدنه اجتماعی اصلاحطلبان، با رادیکالیسم این بدنه را به سمت خود هدایت کند.
او در این مسیر کمی موفق بوده و بخشی از همان افرادی که در سال 88 در اعتراض به پیروزی او در انتخابات، به خیابانها آمدند، به اظهارات و اقدامات او توجه میکنند و رادیکالیسم احمدینژاد را حتی بیشتر از امثال تاجزاده میپسندند. در پس این رادیکالیسم، احمدینژاد و تاجزاده، در یک نقطه اشتراک نظری و عملی دارند و آن اینکه هر دو تلاش میکنند چنین به افکار عمومی القا کنند که آلترناتیو وضع موجود آنها هستند، اما مشکل اینجاست که هر دوی این افراد، در خرابی موجود نقش موثری داشتهاند.
اگر دولت احمدینژاد عملکرد مناسبی داشت، هیچگاه دولتی با ریاستجمهوری روحانی شکل نمیگرفت. به عبارت سادهتر، رای به روحانی به معنای دقیقتر «نه به احمدینژاد» بود. بهمراتب بدتر از احمدینژاد و نقشش در وضع کنونی، حمایتهای تمامقد اصلاحطلبان از روحانی و دولتش در سالهای گذشته بوده است. جدا از این، جریان اصلاحات که جز دوره احمدینژاد در ۳۰ سال اخیر تماما قوه مجریه را زیر نفوذ خود داشته، چطور میتواند آلترناتیو وضع موجود باشد؟ اصلاحطلبان بهخوبی میدانند آنچه در دی 96 و آبان 98 در خیابانها رخ داد، ناشی از عملکرد دولت روحانی بوده است؛ دولتی که آنها با تکرار بر سر کار آوردندش.
کاسبی با مشارکت پایین
فرض محمود احمدینژاد و مصطفی تاجزاده این است که بهدلیل عملکرد ضعیف حسن روحانی و دولتش در اداره امور کشور و همچنین ویروس کرونا، مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری پایینتر از سالهای قبل خواهد بود. هر دوی آنها در بیانیهای که در وزارت کشور قرائت کردند، با زبان بیزبانی، مشارکت احتمالی پایین را به نام خودشان زدند. بهعبارت دیگر، هر دو چنین گفتند که اگر ردصلاحیت شوند، مشارکت در انتخابات پایین خواهد آمد. تاجزاده با اشاره به اینکه «مشارکت زمانی موجه است که انتخابات معنادار باشد و تنها درصورتی انتظار شرکت گسترده مردم منطقی است که انتخابات رقابتی باشد» تلویحا ردصلاحیت خودش را بهمعنای «انتخابات فرمایشی» گرفت و گفت: «در انتخابات فرمایشی رای دادن توجیهی ندارد.» احمدینژاد نیز موضعی مشابه تاجزاده گرفت، ولی صریحتر از آن گفت که «درصورت ردصلاحیت، از هماکنون اعلام میدارم که انتخابات را تایید نمیکنم و در آن شرکت نخواهم کرد.»احمدینژاد با توجه به ردصلاحیتش در سال 96 و تاجزاده با توجه به محکومیتش در حوادث پس از انتخابات 88 میدانند که عبور از سد شورای نگهبان برایشان تقریبا ناممکن است، ولی با این حال بهدنبال کاسبی از مشارکت احتمالی پایین در انتخابات هستند. اینکه در انتخابات میزان مشارکت به چه اندازهای خواهد بود، مشخص نیست، اما حضور احتمالی چهرههایی همچون علی لاریجانی، سیدابراهیم رئیسی، اسحاق جهانگیری، علیاکبر صالحی و اصرار سیدمحمد خاتمی و سیدحسن خمینی برای کاندیداتوری ظریف نشان میدهد انتخابات ریاستجمهوری ماه آینده، بسیار جدی است و حتی با وجود بیماری کرونا، احتمال مشارکت در آن بسیار بالاست.
ائتلاف علیه رئیسی
براساس آنچه برخی چهرههای اصولگرا در روزهای گذشته گفتهاند، احتمال کاندیداتوری سیدابراهیم رئیسی در انتخابات ریاستجمهوری بسیار بالاست. ورود رئیسی به کارزار انتخابات و احتمال پیروزی او، در تضاد با آن چیزی است که تاجزاده و احمدینژاد دنبال میکنند. پیروزی رئیسی بهمعنای شکست اصلاحطلبان خواهد بود و بر این اساس تاجزاده زمانی که احتمال کاندیداتوری رئیسی بالا رفت، پس از 2 هفته دست به قلم برد تا یک اظهارنظر رئیس دستگاه قضا را به نقد بکشد و دوگانه «مذاکره-تحریم» را علیه رئیسی بسازد. برای احمدینژاد اما مساله کمی حیاتیتر است. او رئیسجمهوری است که با گفتمان «عدالت» به پاستور رسید. این گفتمان البته در دولت احمدینژاد، به خط قرمز کابینه خورد و با ائتلاف با افراد مسالهداری همچون مرتضوی، به پایان خودش رسید، اما با این حال او نمیخواهد کسی دیگری یافت شود و این علم را بلند کند.اگر رئیسی در انتخابات پیروز شود، عملا دیگر این احمدینژاد نیست که مدعی گفتمان عدالت خواهد بود. پیروزی رئیسی و تلاش برای تحقق گفتمان عدالت، بهطور حتم عده گستردهای از بدنه اجتماعی احمدینژاد را از او رویگردان خواهد کرد. جدای از این نکته، احمدینژاد با استناد به پیروزیاش در انتخابات سال 84 دربرابر هاشمی و سال 88 دربرابر موسوی، مدعی است تنها کسی که میتواند در انتخابات ریاستجمهوری، اصلاحطلبان را شکست دهد، او است. اگر در انتخابات پیشرو، رئیسی بتواند پیروز شود، ادعای احمدینژاد مخدوش خواهد شد. بر همین اساس نیز او در پایان بیانیهاش گفت که درصورت ردصلاحیت، انتخابات را تحریم خواهد کرد تا از این طریق، بدنه اجتماعی خود را نیز از حضور در انتخابات منع کند؛ بدنهای که احمدینژاد را نه با «لیبرال دموکراسی»، که با گفتمان «عدالت» میشناسد و در هر انتخاباتی به کسانی رای میدهد که به این گفتمان نزدیکتر باشد. با این اقدام احمدینژاد اصطلاحا بخشی از رای رئیسی را کند تا حتی اگر او وارد انتخابات نشود، هیچ اصولگرایی نیز پیروز نشود.
سرنوشت رادیکالیسم
در محاسبات تاجزاده و احمدینژاد، شرایط بهگونهای رقم خورده که آنها میتوانند با ابزار فشار اجتماعی، به دنبال امتیازگیری از حاکمیت باشند. در 4 دهه گذشته بسیاری تلاش کردند با رادیکالیسم، از جمهوری اسلامی امتیاز بگیرند اما این اتفاق در دوره دوم خرداد که حاکمیت ایران در اقتدار داخلی و منطقهای در موضع کنونی نبود و ابزارها برای فشار بیشتر، متنوعتر و وسیعتر بود، رخ نداد. حتی در سال 88 که این رادیکالیسم در کف میدان و خیابانهای تهران به نمایش درآمد نیز چنین اتفاقی نیفتاد. اما حاصل این رادیکالیسم چه بود؟ در جریان اصلاحات، سرنوشت رادیکالیسم در مجلس ششم، به مجلس هفتم یکدست اصولگرا منتهی شد. رادیکالیسم سال 88 نیز در نخستین انتخابات در اسفند سال 90 خودش را نشان داد و باعث شد یک مجلس اصولگرا بر سر کار بیاید. در همان انتخابات، رئیس دولت اصلاحات در یک روستا و به دور از چشم اصلاحطلبان رادیکال، رایش را به صندوق انداخت. تبعات رادیکالیسم در سال 88، در سال 92 و 94 نیز ادامه داشت و اصلاحطلبان ناچار به تمسک به حسن روحانی در انتخابات ریاستجمهوری و علی لاریجانی در انتخابات مجلس شورای اسلامی شدند تا حداقل در فضای سیاسی کشور زیست نباتی داشته باشند.به عبارت سادهتر، رادیکالیسم حداقل نهتنها در جمهوری اسلامی آوردهای برای اصلاحطلبان نداشته که آنها را از افراط به تفریط انداخته تا جایی که حتی در انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان نیز ناچار شوند به اصولگرایان هم جا بدهند. این آخر و عاقبت شاید بتواند به احمدینژاد برای پیمودن مسیر آیندهاش کمک کند. آنها بههرحال طفلی نوپا در رادیکالیسم هستند و عاقلانه است بهجای لجاجت، از تجربیات دیگران نهایت استفاده را ببرند.