احمدینژاد با تمام شعارهای انقلابی گفتمان سوم تیر، در دولت نخست خود امیدها به بازگشت انقلاب به ریل اصلیاش را زنده کرد اما بهمرور او با سیاستورزی مختص به خودش، به نقطهای میل کرد که در برابر همان گفتمان قرار گرفت. همین سیاستورزی و محور دانستن فردی باعث شد تا یک نه بزرگ به احمدینژاد و گفتمان عدالتطلبانهاش شکل بگیرد و در سال92 با وجود حضور کاندیدایی که گفتمان عدالت را تئوریزه میکرد، دولتی روی کار بیاید که دال مرکزی فعالیتش توسعه از مسیر سیاست خارجی بود و شعارهایی چون عدالت، استکبارستیزی و توجه به محرومان برایش فاقد کوچکترین اهمیت بود. برخلاف گفتمان سوم تیر، در گفتمان اعتدال دولت یازدهم، طبقه متوسط و مرفه شهری مورد توجه بودند و بر همین اساس در ماههای ابتدایی دولت دوازدهم، اعتراضات بالا گرفت و در دیماه96 به کف خیابان کشیده شد.
به روایت برخی اقتصاددانهای نزدیک به دولت کمتر از دوسال بعد و با وجود اینکه دولت امکان حمایت از دهکهای پایین و مستضعفان را داشت، اما بهدلیل طبقه رایاش که طبقه متوسط بودند، حمایتی از این طبقه نکرد تا اینکه در ماجرای افزایش ناگهانی قیمت بنزین، بزرگترین شورش توده شکل گرفت و چندده نفر از مردم کشته شدند. چندماه بعد از این رخداد، انتخابات مجلس یازدهم با مشارکت 42درصدی برگزار شد اما نمایندگانی بر سر کار آمدند که در برابر گفتمان دولت روحانی تعریف میشدند. روی کار آمدن مجلسی با شعارهای انقلابی و گفتمان نزدیک به سوم تیر، این امید تازه شد که شاید شرایط برای روی کار آمدن دولتی با همان شعارهای عدالتخواهانه وجود داشته باشد. با این حال اما این نگرانی وجود داشت که همچون سال92، مردم اقبالی به این گفتمان نشان ندهند؛ چراکه 16سال پیش یکبار به آن اعتماد کرده بودند و نتیجه مطلوبی را که گمان میکردند، نگرفته بودند.
در میان تمام کاندیداهایی که برای انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام کرده بودند، هیچ چهرهای بهاندازه سیدابراهیم رئیسی توانایی بازتولید گفتمان عدالت را نداشت. او در دوسالی که ریاست قوهقضائیه را برعهده داشت، بسیاری از مفسدان اقتصادی و ابربدهکاران بانکی را پای میز محاکمه کشاند و توانست با عدالت کام مردم را شیرین کند. او آمده بود تا گفتمان سوم تیر را احیا کند اما این شانس را هم داشت که از تجربه انباشتهشده دوره احمدینژاد نیز بهرهبرداری کند. رئیسی برخلاف سال92 که کاندیدای گفتمان عدالت، مورد اقبال مردم قرار نگرفت، بهواسطه عملکردش، در نظر مردم ستارهای دستنیافتنی شده بود. او گفتمان سوم تیر را احیا کرده بود اما گفتمان سوم تیر منهای احمدینژاد. رئیسی عدالتخواه بود اما نه عدالتخواه بدون تئوری. او عدالتخواه بود اما حاضر نشد آزادی بیان را پیشپای آن ذبح کند.
این برای محمود احمدینژاد که قصد داشت با وجود انحراف معنادارش از شعارهای سوم تیر، همچنان رهبری آن بدنه اجتماعی را برعهده بگیرد، گران و سخت بود و بر همین اساس در انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم تلاش کرد مانع از آمدن بدنهای شود که به شعارهایی از جنس عدالت معتقد بود. او با وجود اینکه میدانست در انتخابات صلاحیتش احراز نمیشود، اعلام کرد درصورت عدم احرازصلاحیتم، نه در انتخابات شرکت میکنم، نه از کسی حمایت میکنم و انتخابات را نیز به رسمیت نمیشناسم. این موضعگیری رادیکال احمدینژاد درحالی اتخاذ شد که او در انتخابات پیشین، رای باطله داد. در سال1400، رئیسجمهور اسبق وارد رادیکالیسمی شد که بهنظر میرسد بازگشت از آن ناممکن است.
احمدینژاد با این کار خود را درکنار کسانی قرار داد که در گذشته هیچ نسبتی با آنها نداشت. او درحالی رای نداد و تشویق به رای ندادن کرد که 12سال پیش به مهدی کروبی که علیه شورای نگهبان سخن گفت، انتقاد کرد. حالا در 1400 مهدی کروبی از حصر رای داد و محمود احمدینژاد رای نداد. تحلیلگران میگویند او درگیر فردگرایی است و این فردگرایی رادیکال کنش سیاسی او را به چنین سمتی هدایت کرده است. او که خود در دولتی استاندار شده که با مشارکت کمتر از 51درصدی روی کار آمده و از طریق شورایی به شهرداری تهران و پس از آن به صندلی ریاستجمهوری رسید که با 12درصد واجدان شرایط روی کار آمده بود و سرلیست تنها 192هزار رای کسب کرده بود. اکنون فردی که در دولتی با چنین مختصاتی استاندار و در شورای شهری با چنین رایی شهردار شده است، کاهش مشارکت را بهمعنای زمین خوردن کشور میداند. انتخابات1400 نشان داد احمدینژاد برای حفظ بدنه حداقلی خود راهی جز رادیکالتر شدن ندارد. او درحال طیکردن مسیری در سیاست است که برای بدنه هوادارش هیچ جاذبهای ندارد.
محمدجواد عامری، دبیرکل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی
گفتمان سوم تیر همان شعارهای انقلاب بود
تکروی احمدینژاد در خیلی از موارد بوده است و وجود همین مساله در او باعث شد ناموفق باشد. بنابراین درست است که سایر دولتها نیز این مساله را داشتند، اما بدنه رای احمدینژاد متشکل از افراد ولایی بود و تیم نزدیک به او نیز ادعا میکردند ولایی هستیم اما از سوی دیگر با ولایت مخالفت میکردند، لذا این تناقض یکی از عواملی بود که به او ضربه زد و دولتش را با مشکل مواجه کرد.مریم عاقلی: محمدجواد عامری، دبیرکل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی در گفتوگو با «فرهیختگان» ضمن بازخوانی شعارهای اصلی انقلاب اسلامی از جمله عدالت و توجه به محرومان و مستضعفان به نقد و بررسی گفتمان سوم تیر و آفتهای جریان احمدینژاد پس از دوره سوم تیر سال ۸۴ پرداخت که مشروح این مصاحبه در ادامه آمده است.
با توجه به اینکه شاهد بودیم در این دوره از انتخابات مجددا بحث عدالت و شعارهای اول انقلاب اسلامی برجسته شد و مردم اقبال خوبی نشان دادند، بسیاری معتقدند در این دوره باید بهصورت جدی از گفتمان انقلاب اسلامی مراقبت شود، تحلیل شما در این زمینه چیست؟
بحث عدالت، گفتمان اصلی انقلاب است و منحصر به سوم تیر یا 28 خرداد نیست، بلکه این موضوع یک گفتمانی است که ائمه و اهل بیت و پیامبران بر این مبنا کار میکردند و لذا هر فردی آن را دنبال کند، اقبال عمومی را جذب میکند. در دوره گذشته و 8 سال اخیر که روحانی مسئولیت دولت را در دست داشت، متاسفانه مشکلات زیادی اعم از بیتدبیری، کمکاری، رویههای غلط و بیعدالتی در توزیع امکانات و رانت وجود داشت و مردم از این امر خسته شدند.
مردم در دوره روحانی فقدان عدالت را بهخوبی تجربه کردند
در این دوره مردم فقدان عدالت را بهخوبی تجربه کردند و دیدند چه ظلمهایی روا شده و چه اثری در زندگی آنها دارد و بحث معیشت و اشتغال را دیدند؛ از سوی دیگر رئیسی با شعار فسادستیزی ورود و موضوع کمک به اشتغال و تولید را برجسته کردند و مردم نیز اقبال خوبی نشان دادند. در روایات نیز آمده که برخی نعمتها وقتی دیده میشود که آنها را از دست بدهیم و این مساله در دوره فعلی بسیار مشهود بود.
اشاره کردید عدالت یکی از شعارهای انقلاب است. نکتهای که بسیاری تاکید دارند این است که احمدینژاد در سال 92 بحث عدالت را درحالی مطرح کرد که تئوری مشخصی نداشت؛ درباره بایستههای محافظت از این گفتمان و نحوه جلوگیری از آفت مجدد آن توضیح دهید.
در آن ایام میدیدیم کسانی که برخی مواقع منتسب به جناح ویژهخوار هستند و سابقه خوبی ندارند، بحث مبارزه با فساد و رانت را از سوی آن دولت دنبال میکردند؛ اگر بخواهیم دولت احمدینژاد را تحلیل کنیم باید گفت علت موفقیت نسبی در 4 سال اول این بود که از نیروهای ارزشی، انقلابی و عدالتمحور استفاده کرده و سعی کردند توصیههایی که رهبر انقلاب مطرح میکنند را دنبال کنند، اما در 4 سال دوم، از این شعارها عدول کرد؛ البته عزل نیروهای انقلابی و جایگزینکردن آن با افرادی اتفاق افتاد که در تیم دولتهای قبل دستبوسی آقای هاشمی را کرده بودند.
یکی از نکاتی که باید در بحث عدالتمحوری مدنظر باشد این است که باید افرادی که به این مساله اعتقاد دارند و سابقه دفاع از این امر را دارند، استفاده کرد و نکته دیگر این است که عدالتمحوری فقط به شعاردادن نیست، بلکه باید برنامه خوبی هم داشته باشد. از اینرو دولتها باید دقت کنند که اطراف خود را بسته نگه ندارند و بتوانند از تمام ظرفیتهای کشور استفاده کنند.
موضوع عدالت باید درقالب تئوریک منسجم و تدوین شود
اما یکی از عوامل بازدارنده، تنگنظریها نسبت به افراد شایستهتر است که توانمندی خوبی دارند؛ در این زمینه صحبتهای حضرت امام و مقاممعظمرهبری باید دائما موردتوجه باشد و درعین حال درقالب تئوریک درآمده و از افراد و تیمهای آلوده نیز استفاده نشود.یک تحلیل مربوط به فردگرایی و رادیکالیسم احمدینژاد است که بهعنوان یکی از آفتهای اصلی گفتمان سوم تیر بود، چقدر توجه به این نکته را موثر میدانید؟
هر فردی تا حدی گرفتار این آفت است، اما اینگونه نبود که احمدینژاد بهتنهایی به این جمعبندی برسد، بلکه آنها یک تیم بودند. نکته اصلی این است که آن تیم از چه زمانی با شعارهای اولیه انقلاب فاصله گرفت؛ از زمانی که از خط حضرت امام و مقاممعظمرهبری و آرمانهای انقلاب جدا شدند، این فاصله نیز بیشتر شد، حتی کار بهجایی رسید که احمدینژاد و تیم وی در مقابل سخنان صریح مقاممعظمرهبری موضعگیری میکردند و داستان خانهنشینی ایشان نمونه بارز این مساله بود.
در دین به ما آموختهاند که مقابل ولایت تبعیت لازم را داشته باشیم و عدالت یکی از این موارد است. در احادیث برای دین چند رکن ذکر شده که مهمترین آن ولایت است. اشکال اولیه و اصلیای که احمدینژاد داشت و بعدا نمود پیدا کرد و بیشتر مردم آن را دیدند این بود که تبعیتپذیری از ولایت را کنار گذاشت و این آفتی بود که مخصوصا درباره دولت دوم او صدق میکند.
البته درست است برخی از دولتها بهصورت شفاف با ولایت فاصله داشتند، اما دولت او در میان افراد ولایی و انقلابی این گفتمان را مطرح کرد و درعین حال بعد از مدتی به همه این شعارها پشت کرد و هرچه جلوتر رفت این فاصله بیشتر شد.
تکروی احمدینژاد باعث شد او ناموفق باشد
بنابراین تکروی احمدینژاد در خیلی از موارد بوده است و وجود همین مساله در او باعث شد ناموفق باشد. بنابراین درست است که سایر دولتها نیز این مساله را داشتند، اما بدنه رای احمدینژاد متشکل از افراد ولایی بود و تیم نزدیک به او نیز ادعا میکردند ولایی هستیم اما از سوی دیگر با ولایت مخالفت میکردند، لذا این تناقض یکی از عواملی بود که به او ضربه زد و دولتش را با مشکل مواجه کرد.البته این فاصله برای گفتمان سوم تیر هم آفتزا بود...
برای این گفتمان مشکلی ایجاد نشد؛ چراکه این گفتمان متعلق به انقلاب است. احمدینژاد در این انتخابات بحث تحریم را بههمراه میرحسین موسوی و نهضت آزادی و عناصر ضدانقلاب خارج از کشور مطرح کردند و مردم دیگر این گفتمان را متعلق به احمدینژاد نمیدانستند.
میثم مهدیار، جامعهشناس
در دولت دوم احمدینژاد گفتمان سوم تیر به فروپاشی رسید
من مهمترین مشکل را همین ضعف گفتمانی میدانم؛ ضعف ادبیات مناسب جهت تولید گفتمان و بازتولید گفتمان. در دهه80 چون مساله عدالت برای اولینبار طرح میشد، گفتارهایی که پیرامون عدالت بود خیلی کلی بود و در آن اجزا و آن روندهای کلی دولت و اجزای بروکراسی اداری و اقتصادی دولت تسری پیدا نمی کرد و کمکم تحلیل میرفت.معین رضیئی: سوم تیر ۸۴ محمود احمدینژاد بهعنوان چهرهای عدالتخواه توانست با رای مردم رئیسجمهور شود. اما اشتباهات او باعث شد گفتمان عدالتخواهی وی در عرض ۸سال به سرانجام مطلوب نرسد. در همین راستا آسیبشناسی عملکرد دولتهای نهم و دهم در زمینه عدالتخواهی میتواند به رئیسی بهعنوان رئیسجمهور منتخب که با شعارهایی از همان جنس پیروز انتخابات شده، کمک کند. در همین رابطه با میثم مهدیار، جامعهشناس سیاسی به گفتوگو نشستهایم.
از سوم تیر84، نزدیک به 2دهه گذشته است. الان شاید سادهتر بتوان درباره این گفتمان قضاوت کرد. گفتمان سوم تیر چه ویژگیهایی داشت و چطور فضا به این سمت رفت که مردم به گزینهای در سال92 رای دادند که در تقابل با این گفتمان قرار داشت؟
شما از مفهوم گفتمان استفاده کردید و من هم میخواهم با توجه به همین مفهوم و معنایی که در حوزه علوماجتماعی دارد، حرفم را بزنم. گفتمان چارچوبی است که یکسری مفاهیم و دالهای نزدیک بههم را اگر عامیانه بخواهیم بگوییم، معنادار میکند، یعنی معنای کلمات بهواسطه نزدیکی که به هم پیدا میکنند یا فاصلهای که از بعضی کلمات دیگر دارند، مشخص میشود. درواقع در گفتمان معناها نسبی هستند. معناها در تقابل با یکسری معناهای دیگر و در تقرب با یکسری از کلمات و مفاهیم دیگری منقح میشوند و رسوب پیدا میکنند. آن چیزی که من از 3تیرماه 1384 میفهمم این است که گفتمان آن اولا بسیط است، چرا؟ چون بیشتر از اینکه معنایی ایجابی درون خودش داشته باشد، یک معنای سلبی نسبت به گفتمانهای مقابل خودش دارد. بالاخره ما هشتسال دولت هاشمی را داشتیم و هشتسال دولت خاتمی را، و درواقع سبک مدیریت، سبک توسعهای که این دولتها دنبال میکردند علیرغم اختلافات جزئی که با هم داشتند یک جهتگیری و سمتوسوی کلی داشت. برای همین، گفتمان 3تیر 1384 بهنظر من بیشتر از اینکه معنای ایجابی داشته باشد بیشتر معنای سلبی نسبت به گفتمانهای دولت سازندگی یا دولت اصلاحات داشت.
البته این به این معنا نیست که هیچ ایجابی درون این گفتمان نیست، بله مساله عدالت، مساله سادهزیستی، مساله کار و تلاش معانی در این گفتمانند که درواقع مدلول دالهای مختلفی بودند که درون این گفتمان قرار داده شد. منتها این معانی، معانی چفتشدهای نیستند، معانی رسوبکردهای نیستند و خیلی واضح و مشخص و منقح نبودند. مثلا وقتی از عدالت صحبت میکنیم این صحبت به چه معناست؟ عدالت، عدالت توزیعی است، عدالت لیبرالی است، چی هست و به کدامیک نزدیکتر است؟ راجع به اینها خیلی حرف زده نشده بود و قبل از تشکیل دولت احمدینژاد برای ما مشخص نشده بود.
ما میدانستیم فقط عدالت میخواهیم ولی نمیدانستیم منظور از عدالت چیست؟ آیا مثلا هدفمندی یارانهها بهسمت عدالت میرود یا مثلا پخش پول بین اقشار ضعیف به عدالت نزدیک میشود؟ درواقع عدالت در بروکراسی چه معنایی پیدا میکند؟ عدالت رسانهای چه معنایی پیدا میکند؟ اینها همه موضوعاتی بود که ما به آن فکر نکرده بودیم و ادبیاتی نداشتیم، البته در خیلی از موضوعات هنوز هم نداریم، علیرغم شروع خوب دولت احمدینژاد، بهخاطر اینکه این گفتمان، گفتمان واضح و مشخص و منقحی نبود، درواقع مدلولهای این دالها خیلی رسوب نکرده بودند، چفت نشده بودند، برای همین کمکم این گفتمان دچار روزمرگی شد و نتوانست خودش را بازتولید کند و دچار اصطکاک شد و میبینیم در دولت دوم احمدینژاد، این گفتمان به فروپاشی خودش نزدیک میشود.
یعنی کسانی که حامل این گفتمان بودند، در سطح کلان از کابینه احمدینژاد جدا شدند و کسانی دیگر در در دولت بهجای آنها سکاندار و لیدر شدند. با نوع نگاه متفاوتتر ولی چون برای این نگاه جدید مانند گفتمان مکتب ایرانی و گفتمان ملیگرایی از قبل ادبیاتی تولید نشده بود و در سطح اجتماع نیز خیلی مقبولیت نداشت نسبتی میان حاملان آن و فضای فرهنگی و اجتماعی و مردمی که قرار بود مخاطب این گفتمانها گفتارها قرار بگیرند به وجود نیامد و این گفتمانها دچار بحران شدند که باعث ریزش بدنه اجتماعی دولت شد، از طرفی تحریمهای سال91 به بعد و مشکلات اقتصادی ایجادشده به تبع آن مزید بر علت شد. برای همین که سال92 میبینیم یک گفتمان دیگری در گسست از آن گفتمان 3تیرماه 1384 و حتی گفتمان سال دولت پیروز در سال۸۸ پدید آمد.
چگونه میشود از این گفتمان صیانت کرد و اشتباهاتش را تکرار نکرد تا دوباره حاصلی همچون سال92 تکرار نشود؟
من مهمترین مشکل را همین ضعف گفتمانی میدانم؛ ضعف ادبیات مناسب جهت تولید گفتمان و بازتولید گفتمان. در دهه80 چون مساله عدالت برای اولینبار طرح میشد، گفتارهایی که پیرامون عدالت بود خیلی کلی بود و در آن اجزا و آن روندهای کلی دولت و اجزای بروکراسی اداری و اقتصادی دولت تسری پیدا نمیکرد و کمکم تحلیل میرفت. این تزلزل گفتمانی باعث ایجاد مساله میشد. همین اتفاق در انتخابات اخیر هم رخ داد. ما در این انتخابات مساله مبارزه با فساد و عدالت و اینها را شنیدیم که مورد اقبال بسیاری از مردم هم قرار گرفت. منتها با فقدان ادبیات موضوعی مناسب مواجه هستیم.
یعنی مشخص نیست معنا و مفهوم عدالت چیست؟ تعریف مشخصی از عدالت وجود ندارد. سرریز این مفهوم در قلمروهای مختلف اقتصادی، آموزشی و فرهنگی مشخص نیست که منظور از عدالت آموزشی چیست؟ آیا عدالت آموزشی بهمعنای مقابله با حضور بازار یا بازاریشدن یا کالاییشدن آموزش است یا رساندن خدمات آموزشی به جاهای مختلف کشور یا در حوزه عدالت سیاسی راهبرد مشخصی وجود ندارد؟ فقدان این گفتمان منسجم باعث میشود در طول زمان نیروهای مختلفی که برای منافعشان بهسمت دولت حمله میکنند و هجوم میآورند بتوانند یک تکهای را بکنند و با خودشان ببرند و دولت دچار فروپاشی گفتمانی شود.
البته بهنسبت سال84 قطعا تفاوتهایی وجود دارد. تجربیاتی انباشتشده و گفتارهای تکنیکی برای حل مسائل و مشکلات در حوزههای مختلف تولید شده، ولی این به این معنا نیست که مساله حل شده است. یعنی ما گفتارهای قوی داریم، من قبلا در ایام انتخابات هم گفتم که باید اندیشکدههای راهبردی و اندیشکدههای سیاستگذاری ذیل یک مفهوم و یک گفتمان کلان جهتدهی و معنابخشی شود. تا وقتی که ما این ضعف تولید ادبیات یا ضعف تولید گفتمان را داشته باشیم، قاعدتا همان بلایی که سر دولت احمدینژاد آمد سر این دولت هم خواهد آمد.
اگر بخواهم حرفم را جمعبندی کنم، ما با مشکل گفتمان و بازتولید گفتمان همین الان مواجه هستیم، بهعنوان مثال در همین دولتی که قرار است شکل بگیرد، مبارزه با فساد وجوهش مشخص نیست، عدالت وجوهش مشخص نیست، توزیع عادلانه و برابر وجوهش مشخص نیست، منظور از عدالت آیا برابری است، آیا تساوی است، اینها بحثهایی است که باید قبل از دولت و بیرون از دولت تولید شده باشد. این گزارههای نظری باید به گزارههای راهبردی تبدیل شده باشد، حالا با توجه به مسائل و شاخصهایی که وجود دارد، منتها ما الان در چنین وضعیتی قرار نداریم و اقتضایی عمل میکنیم، کمااینکه دولت احمدینژاد هم اقتضایی عمل میکرد، سفرهای استانی کسی پیشنهاد داد و آن سفرها شکل گرفت، کسی مثلا پیشنهاد هدفمندی یارانهها را داد و انجام شد، کسی پیشنهاد این شکل از مدیریت هیات دولت را داد و این اتفاقات افتاد.
دولت جدید، نباید اقتضایی شود اما اگر گفتمان انسجامبخشی را نمایندگی نکند اقتضایی خواهد شد. بله، گفتمان کار و تلاش و مسئولیتپذیری و اینها هست، اما همه اینها معنایش چفتوبست پیدا نکرده است و به یکدیگر نزدیک نشده تا بتواند شکل یک گفتمان را پیدا کند که بعد این گفتمان بتواند در اجتماع سرریزی داشته باشد و تغییر و تحولاتی ایجاد کند.