ویرایش عکس تیر 99
قصه های مجید که یادتان هست. ماجراهای همان پسر بچه ای که با مادر بزرگش زندگی می کرد. همان که اهل شعر و شاعری بود. همان پسر بچه ای که لهجه شیرین اصفهانی داشت و شیرین زبانی اش لحظات جذاب و شادی را خلق می کرد.
قصه های مجید که یادتان هست. ماجراهای همان پسر بچه ای که با مادر بزرگش زندگی می کرد. همان که اهل شعر و شاعری بود. همان پسر بچه ای که لهجه شیرین اصفهانی داشت و شیرین زبانی اش لحظات جذاب و شادی را خلق می کرد.
او متولد سال 1356 در اصفهان است. تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی در رشته مهندسی کشاورزی ادامه داده و در سال 1380 فارغ التحصیل شده است. فعالیت هنریش را در سال 1369 با بازی در سریال قصه های مجید شروع کرد که همراه بود با بازی در سریال نه قسمتی مجید و سه فیلم سینمایی صبح روز بعد، شرم و نان و شعر که به خاطر بازی در دو فیلم صبح روز بعد و شرم برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر کودک و نوجوان از یازدهمین جشنواره فیلم فجر در سال ١٣٧١شد. وی پس از آن ترجیح داد به درسش بپردازد و تا سال 1386 که در یک تله فیلم به کارگردانی مهرداد پوراحمد و نویسندگی و تهیه کنندگی کیومرث پوراحمد ظاهر شد، فعالیت هنری نداشت.
اگر به یاد داشته باشید قصه های مجید به نویسندگی هوشنگ مرادی کرمانی و با کارگردانی کیومرث پوراحمد و بازیگری مهدی باقربیگی در نقش مجید و خانم پوران دخت یزدانیان در نقش بی بی حدودا 15 یا 16 سال پیش ساخته و پخش شد.
فرصتی شد تا با مهدی باقر بیگی بازیگر نقش آقا مجید گپی بزنیم و از او از گذشته ها بپرسیم.
به نظر خودت از کجا شروع کنیم؟ مهدی باقربیگی: فکر کنم برای همان «قصههای مجید» و خاطرههایش آمدهاید و احتمالا دوست دارید بدانید مثلا باقربیگی بعد از این سالها کجاست و چی کار میکند و …
زدی توی خال، از آن موقع چندسال میگذرد؟
مهدی باقربیگی: فکر کنم 15 سال .
هنوز با پوراحمد در ارتباط هستی؟
مهدی باقربیگی: ارتباط کاری نه! اما هر از گاهی زنگی میزنم و احوالپرسی میکنم. به هر حال ایشان سرشان شلوغ است. به «بیبی» هم سر میزنم .هنوز با پوراحمد در ارتباط هستی؟
حالا که به گذشته نگاه میکنی، فکر نمیکنی آن روزها یا بعدش اشتباه هم کردهای؟
مهدی باقربیگی: چون توی خانواده ما کسی چنین تجربهای نداشت و من هم یک بچه محصل بودم، فکر میکنم نباید هر دعوتی یا مصاحبهای یا برنامهای را میپذیرفتم. چون خیلی اطلاعی نداشتم، فکر میکردم اگر نه بگویم زشت است یا مردم ناراحت میشوند و باید حتما قبول کنم. بعد از مدتی فهمیدم این محبوبیت را به راحتی به دست نیاوردهام که راحت از دست بدهم. برای همین مدتی کنار کشیدم .
آن روزها پوراحمد میگفت شاید مجید مردی بشود و من بخواهم از آن مرد در فیلمهایم استفاده کنم. هنوز موقعش نشده یا تو نخواستی؟
مهدی باقربیگی: راستش من که نخواستم، چون آقای پوراحمد کارش را خوب بلد است. مطمئنم هر وقت بداند که من به دردش میخورم، خبرم میکند. اتفاقا چند وقت پیش هم یک تله فیلم با ایشان کار کردم که پارسال از شبکه تهران پخش شد.
راستی با آقای مرادی کرمانی ارتباط داری؟
مهدی باقربیگی: هر وقت بیایند اصفهان، میروم میبینمشان و هر دو خیلی خوشحال میشویم، چون همیشه به من میگویند تو پسر معنوی من هستی ! از ماجرای آشناییات با آقای پوراحمد و اصلاً چگونگی انتخاب شدنتان بگو مهدی باقربیگی: دوم راهنمایی بودم که در کلاس زده شد و مدیر مدرسه سه چهار نفر از بچههای کلاس را صدا زد بیرون. من هم جزء آنها بودم. من هم از همهجا بیخبر، گفتم ما که شیطانی یا کاری نکردیم. جریان چی هست؟
تا اینکه وقتی وارد دفتر مدرسه شدم، دو نفر مرد قدبلند نشسته بودند. مدیر گفت این آقایان آمدهاند برای تهیه یک سریال تلویزیونی هنرپیشه انتخاب کنند، بعدش کمی با هم صحبت کردیم و قرار شد برویم منزل آقای پوراحمد و تست ویدیویی بدهیم .
جالب است بگویم که من قرار را اشتباه فهمیده بودم و یک روز دیر رفتم خانه آقای پوراحمد. وقتی در زدم و ایشان آمدند گفتند دیر آمدهای و دیگر همه چیز تمام شده! من هم گفتم خب، باشد. ولی آقای پوراحمد گفتند صبر کنم تا فیلمبردار بیاید و تست بدهم. خلاصه تست ویدیویی گرفته شد و بعد چند روز به من خبر دادند قبول شدهام. خیلی خوشحال شدم. البته کلی هم نذر و نیاز کرده بودم !
مثلاً چی؟
مهدی باقربیگی: که اگر قبول شدم، نمازم را مرتب بخوانم و ترک نکنم .
برخورد خانواده و مردم پس از پخش اولین قسمت سریال چه بود؟
مهدی باقربیگی: زمان پخش سریال، اول دبیرستان بودم. شنبهای بود که میخواستم بروم مدرسه، خیلی سخت بود. از بعضی لحاظ خوب بود و از بعضی لحاظ خستهکننده و ناراحتکننده بود. خانواده و آشنایان هم باورشان نمیشد که سریال به این خوبی درآمده باشد و من به این خوبی از پس نقشم برآمده باشم .
درمورد سکانس آخر فیلم «شرم» صحبت کن، آنجایی که عصبانی شدهای ساختگی بود؟
مهدی باقربیگی: این سکانس آخر که من عصبانی میشدم و برمیگشتم به آقای پوراحمد و عوامل، ساختگی بود! خود آقای پوراحمد آن را به فیلمنامه اضافه کردند و دیالوگهای آن را نوشت و من هم بازی کردم. فکر کنم هدف آقای پوراحمد این بود که مردم و مخصوصاً جوانهای علاقمند به این کار با پشت صحنه، سختی کار، دردسرها و… آشنا شوند و بدانند که کار آسانی نیست .
بعد از پخش آن قسمت تا الان که 15 سالی گذشته، بیشترین سؤالی که از من میشود همین است که آن قسمت واقعی بود؟ بعضیها هم میگویند حیف شما بود که ادامه ندادید بازیگری را و اگر تو قسمت شرم با آقای پوراحمد دعوا نمیکردی، الان بازهم با هم کار میکردید !
بعد از این سالها چه چیزی از قصههای مجید برایت مانده است؟
مهدی باقربیگی: تنها چیزی که برایم مانده این است که هنوز که هنوز است، مردم که من را توی خیابان میبینند، خوشحال میشوند. این بزرگترین خوشحالی برای من است. واقعاً خدا خیلی من را دوست داشته .
1300/