راسخون:
شخصیت شناسی فیلم مادر
مادر / بازیگر: رقیه چهره آزاد/ دوبلور: بدری نوراللهی
مادر یا همان ترنجبین بانو که در فلاش یک متوجه می شویم نام حقیقی اش ساراست، نقش موتور محرک فیلم و پیش برنده ی درام را بازی می کند. بعد ازمرگ هم اتاقی اش در آسایشگاه، فرزندانش را فرا می خواند تا در خانه ی پدری گرد هم بیایند و برای مرگ قریب الوقوع وی آماده شوند. داستان فیلم از دوشنبه که مادر در آسایشگاه پی به مرگ دوستش می برد شروع می شود و با مرگ خود وی در شب جمعه به پایان می رسد.
دیالوگ برگزیده: چشم دروغ گو رسوا است. اما بچه می گه و مادر باور می کنه برین پسرا پی برادرتون. خدا پشت و پناهتون. کجاست بره گم شده ی این گوسفند پیر صحرا؟ وقت ذبح نزدیکه و قربانی مشتاق و منتظر. برک پرواز من، غلامرضا.
حسین قلی خان ناصری/ بازیگر: امین تارخ/ دوبلور: خسرو خسروشاهی
در فلاش بک میانه ی فیلم امین تارخ نقش پدر زندانی خود را بازی می کند که در شبی بارانی برای تجدید دیدار با همسرش به خانه سر می زند، پدر در عصر پهلوی اول از دستور تیرباران متحصنین مسجد گوهرشاد سرپیچی کرده است و به همین دلیل در انتظار مجازات به سر می برد. حسین قلی خان برخلاف منصب نظامی اش لحنی شاعرانه دارد و با ترکیب ها و کنایات ادبی به هم کلامی با محبوب مشغول می شود.
دیالوگ برگزیده: وقتی یک زن کدبانو در خانه داری هر چه فقیر باشی توانگری، کدبانوی عاشق نیاز چندانی به رفتن بازار نداره. از برکت دست هایش مطبخ همیشه دایره و از حسن سلیقه اش، سفره، سفره ی ضیافت.
محمد ابراهیم / بازیگر: محمدعلی کشاورز/ دوبلور: منوچهر اسماعیلی
پسر بزرگ خانواده که به شغل روده پاک کنی و صادرات به آلمان مشغول است. اما به قول خودش چون «زهتابی کفاف اردوی مفت خورهارو نمی ده» علاوه براین ، به کار بساز و بفروشی و هزار حرام و حلال دیگر هم مشغول است. نمونه ی یک تازه به دوران رسیده که برای رسیدن به ثروت بیشتر به بردار خودش هم رحم نکرده. محمد ابراهیم برای همه ی اعضای خانواده یک لقب انتخاب کرده است و در عوض همسرش طوبا هم او را بوفالو صدا می کند.
دیالوک برگزیده: پرهیز مرهیزش می دین که چی؟ خورشید دم غروب آفتاب صلات ظهر نمی شه. مهتابی اضطراریه، دوساعته باتریش سه ست. حال و وضع ترنجبین بانو عینهو وقت اضافی بازی فیناله، آجیل مشکل گشاشم پنالتیه.گیرم که این جور وجودا موتورشون رولزرویسه، تخته گازم نرفتن سر بالایی زندگیو. دینامشون وصله به برق توکل. اینه که حکمتش پنالتیه. یه شوت سنگین، گله. گلشم تاج گله. قرمزته، آبی آبلیموجات!
طوبا/ بازیگر: حمیده خیر آبادی/ دوبلور: نیکو خردمند
همسر محمد ابراهیم که به فکر ادا و اطوار خودش است و جز یک جیب پر پول هیچ نیازی به شوهرش ندارد. محمد ابراهیم او را بوم غلتونی می نامد که خودش را با ما ماساژ وسونا «پرنسس آن» می کند. طوبا با دوستان هم شکل خود به فکر بردن صندل پلاستیکی به دوبی و آوردن شلوار جین است.
دیالوگ برگزیده: زنای مردم شانس دارن والا. شوهرانشون به موقع سرشون رومی ذارن زمین با عزت، زناشون یه نفس راحت می کشن یه چار صباح. شوهر بانو، بنده خدا تو چهل سالگی سکته کرد. یه کرور دلار و ملک و املا گذاشت واسه زنش تو فرنگستون بگرده و حظ کنه. مراد خان شوهر و جبهه جای پسر تو بود، سرطان خون گرفت؛ نه زاقی نه زوقی. اونچه جواهر فروش و بوتیک دار تو تهرونه دست به سینه ی زنش. وضع رفیعه ماشالا از همه بهتره. شوهرش تو سیستان بلوچستان جاده صاف می کنه، زنشو فرستاده ساحل نیس. اینارو می گن مرد!
جلال الدین/ بازیگر: امین تارخ/ دوبلور: خسروخسروشاهی
پسر شاعر مسلک خانواده که قرار است هر کلامی که از دهانش بیرون می آید کلام قصار باشد! جلال الدین به رغم روحیه ی لطیفش کارمند بانک است و در یک شرکت هم کارمی کند. به دلیل بدعهدی برادر مجبور شده درسش را در آلمان رها کند و به ایران برگردد. محمد ابراهیم او را آبلیموی حال برمی نامد.
دیالوگ برگزیده: آدم برهنه به دنیا می آد، برهنه هم از دنیا می ره. هر چه سبک بارتر بهتر. دنیا حکم دریا رو داره، زندگی زورق. آب در کشتی هلاک کشتیه. بحری بی جامه، امید نجاتش بیشتره تا مسافر با اثاث.
مهین / بازیگر: محبوبه بیات/ دوبلور: شهلا ناظریان
همسر همیشه معترض جلال الدین که خودش را وقف کار کرده و شب ها در بیمارستان پرستار کشیک است. او و جلال الدین سخت کار کرده اند تا بتوانند آپارتمانی بخرند که اتاقی برای بچه داشته باشد اما حالا که اتاق بچه جور شده دیگر حوصله ای برای بچه دار شدن باقی نمانده.
دیالوگ برگزیده : (خطاب به جلال الدین) موندگار شدی؟ پس محفل انس اونجا بود. صلح کردی با اشقیا. اگه خواسته ات زندگی فامیلی بود از اول می موندی با اونا. منم به جای پرستار همیشه کشیک روزازندگیم رو می کردم. بعد از ظهر ام یه سرم می زدم مطب. گیتی تو درس پس قافله بود حالا مطبش وقت شیش ماهه می دن. ما شدیم خانوم پرستار. دختر تنبلای دانشگاه رفتن پس پسر بازاریا، که یه کم آب و رنگی داشتیم و خط و ربطی، خواستیم هگلمون بره بالا شدیم هم صبحت آقا. حالا اونا از برکت پول پسر بازاریا متخصص و ماما و استاد دانشگان، ما بوتیمار شب بیدار.
ماه طلعت / بازیگر: اکرم محمدی / دوبلور: ژاله کاظمی
نمونه ی زن ایده آل علی حاتمی که به عقد یک نجار ساده درآمده و به زودی بچه ی شومش را هم به دنیا می آورد. زنی که برای شوهرش ناز می کند و برای خان داداش، شیرین زبانی. میان اعضای خانواده تنها طلعت از آرامش نسبی برخوردار است و رابطه ی خوبی هم با مادر دارد.محمد ابراهیم او را زولبیا صدا می کند
دیالوگ برگزیده: (خطاب به مادر) این یه دونه چایی رو با قند بخورین. امروز در بند رژیم نباشین. چایی ای که شما با سماور زغالی دم می کردین طعم و عطر دیگه ای داشت. با سماور برقی چایی عمل نمی آد. می شه ترکه جوش.
ماه منیر/ بازیگر: فریماه فرجامی / دوبلور: زهره شکوفنده
ماه منیر یا بهار نارنج کیجا ناشناس ترین فرد خانواده است که از اختلالات روانی رنج می برد. و دو ازدواج ناموفق با حاج آقا زاویه و یک دکتر فرنگ نشین را پشت سر گذاشته است. ماه منیر با استفاده از ثروتی که از طلاق هایش به دست آورده در ویلایش در شمال کشور زندگی می کند. دوبلور او در صحنه ی فلاش بک که نقش مادر را بازی می کند مهین کسمایی است.
دیالوگ برگزیده: می ترسیدم از این موجود ناشناخته. جانداری در جان من. ناچار به سقط بچه شدم. زاویه خانمان شد. دکتر در غربت موند. پدر، بیماری منحوس من از مادر جداش کرد؛ پدر از درد جدایی مرد. مردای زندگی من همه بزرگوار بودن. طالع نحس من شوم بختشون کرد.
جمال / بازیگر: جمشید هاشم پور / دوبلور : منوچهر اسماعیلی
بردار ناتنی خانواده که از همسر صیغه ای حسین قلی خان در زمان تبعید متولد شده است. ناخدای کشتی است و فارسی را هم به سختی صحبت می کند و در فیلمنامه ی اولیه یک نریشن شاعرانه ی بلند به سبک مونولوگ های جلال الدین درباره ی رابطه اش با برادران وخواهران ناتنی داشته که در نسخه ی نهایی فیلم حذف شده است.
دیالوگ برگزیده: اگر در قبول خودم تردّد دارین در قبول هدایام دودل نباشین. ارزش الهدایا، در اصحاء آن نیست. اینها تصور خودم از شما بود، آن طور که اُم شما نقل کرد از اولاد خود برای ناپسر.
غلامرضا / بازیگر: اکبر عبدی/ دوبلور: منوچهر اسماعیلی
پسر وسطی خانواده که از ناتوانی ذهنی رنج می برد و در بیشتر سکانس ها همدردی مخاطب را برمی انگیرد. محمدابراهیم که غلامرضا را سنجد می نامد عقده های فروخورده ی خود را با تحقیر و کتک زدن او رفت و رجوع می کند. غلامرضا در میان خواهران و برادران به ماه منیر علاقه و دل بستگی بیشتری دارد.
دیالوگ برگزیده: ما...دربا....دام دا...رد. مادر..ما .... در درد دارد.ما....در مادر مرد، از بس که جان ندارد.
اوس مهدی/ بازیگر و دوبلور : حمید جبلی
همسر مطیع و سر به زیر ماه طلعت که همراه با پدر خود، اوس باقر در دکان نجاری به کسب و کار مشغول است. اوس مهدی نقش داماد حرف شنو و مظلوم خانواده را بازی می کند که احترام بزرگ ترهای خانواده را نگه می دارد و روی حرف آنها حرف نمی زند. نقش پدر وی را حسین کسبیان با صداپیشگی ایرج رضایی بازی می کند. اوس مهدی دو پسر شیطان به نام های علی و محمود دارد که دوبلورهای آنها فریبا شاهین مقدم و نوشابه امیری هستند.
ادامه دارد...
999