قرآن به مناسبت هاى گوناگون، از عوامل مختلفى نام مى برد که فقط عامل ضلالت بوده و نتیجه اى جز گمراه کردن بندگان از راه راست، ندارند. شناخت این عوامل براى بندگان علاقمند به سعادت خویش مایه تکامل است زیرا...
به گزارش راسخون به نقل از شبستان، حضرت آیت الله سبحانی از مراجع عظام تقلید در پاسخ به سوالی در رابطه با عوامل گمراهی و ضلالت انسان گفته اند: قرآن به مناسبت هاى گوناگون، از عوامل مختلفى نام مى برد که فقط عامل ضلالت بوده و نتیجه اى جز گمراه کردن بندگان از راه راست، ندارند. شناخت این عوامل براى بندگان علاقمند به سعادت خویش مایه تکامل است زیرا درست است که این عوامل زیانبار، مایه بدبختى و بدفرجامى گروهى از انسان ها مى شوند که با حریت و آزادى، زمام زندگى خود را به دست آنها مى سپارند ولى همین عوامل براى افراد با ایمان و هوشیار، مایه تکامل و سبب استوارى مبانى دینى و اخلاقى مى گردند.این عوامل عبارتند از:
1. شیطان ؛ قرآن در آیات ذیل، پیروى از شیطان را مایه گمراهى مى داند. (کُتِبَ عَلیهِ اَنّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَاَنَّهُ یُضِلّهُ وَیَهْدیهِ إِلى عَذابِ السَّعیرِ).[1] این مسأله حتمى است که هر کس شیطان را دوست بدارد، وى او را گمراه مى سازد و به عذاب دوزخ رهبرى مى کند. شیطان به هنگام طرد شدن از مقام خود به خدا چنین گفت: ...لأتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً وَ لأُضِلنَّهُمْ...).[2] من بخشى از بندگان تو را مى گیرم و آنها را محققاً گمراه مى سازم. در آیه دیگر خدا از بندگان گمراه شده، به وسیله شیطان گزارش مى دهد و مى فرماید: وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبلاًّ کَثِیراً أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ).[3] شیطان گروه زیادى را گمراه ساخته است، چرا نمى اندیشید؟
2. هوى و هوس ؛
غرایز و احساسات، مایه بقاى زندگى انسان است و اگر از زندگى انسان حذف گردند، انسان نابود مى شود، ولى در عین حال اگر تعدیل نشوند، و حد و مرز آنها مشخص نگردد، و انسان بازیچه غرایز مرز نشناس خود شود، باز نابود مى گردد، قرآن در این مورد مى فرماید: وَلا تَتَّبِعِ الهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ....[4] «از هوى و هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا باز مى دارد». از نظر قرآن گروهى که زمام زندگى خود را به دست نفس وخواسته هاى تعدیل نشده او بدهند، پرستش گران هوى و هوس هستند که آن را معبود خود قرار داده اند چنان که مى فرماید: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ....[5] «آیا دیدى کسى را که هوس هاى خود را خداى خود قرار داده است».
در حقیقت هوى و هوس همان غرایز و احساسات حیوانى است که براى آن حد و مرزى نباشد و اگر از طریق فرد و یا شرع محدود و مرزبندى گردند، نه تنها هوى و هوس نیست، بلکه مایه بقاى زندگى است.
3. دوست ناباب؛
دوست یابى و زندگى با هم نوع و هم سال و هم فکر، براى انسان یک امر فطرى است وجلوگیرى از امر غریزى مانند شنا بر خلاف مسیر آب است که قهراً نتیجه اى جز شکست ندارد، ولى در عین حال هر فردى، شایسته دوستى نیست فردى که دوستى او مایه رها کردن قیود شرعى و اخلاقى در زندگى باشد، مایه بدبختى انسان مى شود، قرآن درباره این نوع از دوستان چنین مى فرماید: وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنى اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً * یا وَیْلَتى لَیْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً * لَقَدْأَضَلَّنى عَنِ الذِّکْرِ بَعدَ إِذْ جاءَنى....[6] روزى که ستمگر دست خود را به دندان مى گزد و مى گوید: اى کاش با پیامبر طرح دوستى مى ریختم اى کاش من با فلانى دوست نبودم، او مرا گمراه کرد وپس از نزول قرآن مرا از پیروى آن باز داشت. در تاریخ بشریت، داستان هاى فراوانى درباره دوست و «یار» بد وجود دارد که از نقل آنها خوددارى مى کنیم، زیرا همه مى دانیم که بارها یک معاشرت کوتاه با یک فرد ناباب مایه از هم پاشیدگى شیرازه زندگى خانواده اى شده است.
4. پیروى نسنجیده از سران؛
قرآن یکى از عوامل ضلالت را پیروى از رؤسا و سران عشایر و قبایل وغیره مى داند آنجا که از زبان گمراهان از این طریق، در روز قیامت چنین نقل مى کند: یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَأَطعنَا الرَّسولا * وَقالُوا رَبّنا انّا أَطَعْنا سادَتَنا وَکُبرائَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاً).[7] اى کاش ما از خدا و پیامبر اطاعت مى کردیم، خدایا! ما از بزرگان خود (به خاطر تعصب کورکورانه) پیروى کردیم وآنان ما را گمراه ساختند. در آیه دیگرى نیز به این عامل اشاره مى کند ومى فرماید: کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّى إِذَا أدّارکوا فیِها جَمیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لاُولاهُمْ رَبَّنا هؤلاءِأَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ...).[8] هر موقع گروهى وارد دوزخ مى شوند، گروه دیگر را لعن مى کنند، وقتى همگى در آنجا گرد آمدند، هر گروهى درباره گروه قبلى که مایه گمراهى آنان شده اند، از خدا مى خواهند که عذاب آنان را دو برابر کند». در این آیه از سرانى که مایه گمراهى آنان مى شوند، با لفظ «أُولاهُم» که به معنى پیشینیان است، تعبیر آورده است.
5. پیروى نسنجیده از پدران ؛
در حالى که پدران و نیاکان در اسلام از احترام خاص برخوردارند ولى علاقه درونى نباید سبب شود که انسان دستگاه تفکر خود را تعطیل سازد، و خود را دربست در اختیار آنان بگذارد و لذا قرآن، آنجا که دستور احترام به آنان را مى دهد، یادآور مى شود که اگر پدر و مادر فرزند را به شرک دعوت کنند، نباید از آنان پیروى کند آنجا که مى فرماید: وَإِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِى ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما...[9] اگر کوشش کنند که برا ى خدا شریک قرار دهى، از آنان اطاعت مکن». قرآن در آیاتى پیروى نسنجیده از «والدین» را مایه گمراهى مى داند و در این مورد از زبان گمراهان چنین نقل مى کند: إنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّة وَإنّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ * وَکَذلِکَ مَا أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فى قَرْیَة مِنْ نَذِیر إِلاّقالَ مُتْرَفُوها إنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمّة وَانِّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ{.10] ما پدران خود را بر این طریقه یافته ایم و به دنبال آنان مى رویم. همچنین هیچ رسولى را بر هیچ نقطه اى اعزام نکردیم، مگر این که گروه «مترف» و اسرافگر آنجا مى گفتند: ما پدران خود را بر این طریقه یافته و از آنان پیروى خواهیم کرد. قرآن در انتقاد از این نوع «تعصب»مى فرماید: ..أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلا یَهْتَدُون. [11] آیا باز از آنان پیروى مى کنید هر چند آنان چیزى را آشنا نبوده و به حقیقت پى نمى برند. انسان حر وآزاده، انسانى است که هر نوع حجاب مانع از رؤیت حقیقت را پاره کند، و حقیقت را بیش از همه چیز دوست بدارد. اگر پدر و مادر گرامى هستند ولى حقیقت جویى و پیروى از آن، از همه چیز گرامى تر، و عزیزتر است.
6. گروهى از جن و انس ؛
قرآن گروهى از جن و انس را مایه گمراهى معرفى مى کند، آنجا که مى فرماید: وَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذِینَ أَضّلانا مِنَ الجِنّ والإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا...[12] افراد کافر مى گویند: خدایا آن گروه از جن و انس را که مایه گمراهى ما شدند، نشان ما بده تا ما آنها را زیر پاى خود بگذاریم. احتمال دارد این گروه همان شیاطین و بزرگان و سران و یا دوستان ناباب باشند که مایه گمراهى انسان ها شده اند، در این صورت این نوع پیروى، همان تعصب کورکورانه است که قرآن درباره آن نیز سخن گفته است و به همین خاطر اطاعت از والدین را در حدودى لازم دانسته که فرمان به گناه ندهند.[13]
7. مجرمان و گناهکاران ؛
یکى دیگر از عوامل گمراهى، پیروى از مجرمان است، قرآن از زبان گناهکاران در روز قیامت چنین نقل مى کند: وَما أَضَلّنا إِلاَّ المُجْرِمُونَ).[14] ما را جز افراد مجرم، کسى گمراه نساخت. البته ممکن است این گروه را همان سران قبایل و بزرگان عشیره و یا رفیق و دوست ناباب و یا شخص و گروه دیگرى تشکیل بدهند که در اقسام قبلى از آنها نامبرده شد و همگى انسان را به گمراهى مى کشند.
8. بت ها؛
بت ها نیز یکى دیگر از عوامل گمراهى است آنجا که مى فرماید: ربِّ انَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النّاسِ...[15] پروردگارا! این بت ها (به ضمیمه حامیان و مروجان آنها) بسیارى از مردمان را گمراه ساخته است.
9. احساس بى نیازى ؛
در حالى که مال و ثروت مى تواند سعادت آفرین باشد، امّا احساس بى نیازى از خدا، مایه گمراهى مى گردد، در این مورد قرآن مى فرماید: وَلکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآباءَهُمْ حَتّى نَسُوا الذِّکْرَ وَکانُوا قَوماً بُوراً [16] پروردگارا آنان و پدرانشان را غرق در نعمت کردى، تا آنجا که احساس بى نیازى از تو کردند و تو و یا قرآن را فراموش کردند و گروه زیانکارى بودند».
در آیه دیگر این حقیقت به صورت دیگر بیان شده است آنجا که مى فرماید: .إِنَّ الإِنْسانَ لَیَطْغى* اَنْ رَآهُ اسْتَغْنى).[17] انسان رو به طغیان مى گذارد و حدود الهى را رعایت نمى کند آنگاه که در خود احساس بى نیازى کند.
10. پیروى از اکثریت ناآگاه ؛
قرآن پیروى از اکثریت ناآگاه را مایه گمراهى مى شمارد آنجا که مى فرماید: وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِى الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاّ یَخْرُصُونَ).[18]
اگر از اکثریت مردم روى زمین پیروى کنى، تو را از خدا باز مى دارند زیرا از گمان و تخمین پیروى مى کنند. از جمله اخیر آیه استفاده مى شود که پیروى از هر اکثریت مایه گمراهى نیست، بلکه پیروى از اکثریتى که مصداق (إِنْ یَتَّبعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ) باشد مایه گمراهى است.
البته در کنار این عوامل دهگانه گمراهى که به صورت کلى در قرآن مطرح شده اند، در قرآن، به عامل هاى جزئى گمراهى نیز اشاره شده است که فعلاً براى ما مطرح نیست، بعنوان قرآن، «سامرى» را مایه گمراهى قوم بنى اسرائیل معرفى مى کند و مى فرماید: .وَأَضلَّهُمُ السّامِرىُ)[19] سامرى قوم موسى را گمراه کرد.
پی نوشت ها؛
[1] . حج/4.
[2] . نساء/118 ـ 119.
[3] . یس/62.
[4] . ص/26.
[5] . جاثیه/23.
[6] . فرقان/27 ـ 29.
[7] . احزاب/66 ـ 67.
[8] . اعراف/38.
[9] . لقمان/15.
[10] . زخرف/22 ـ 23.
[11] . مائده/104.
[12] . فصلت/29.
[13] . (وَإِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِى ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم فَلا تُطِعْهُما)(لقمان/15):«اگر پدر و مادر کوشیدند که ندانسته بر من شرک ورزى، از آنان اطاعت منما».
[14] . شعراء/99.
[15] . ابراهیم/36.
[16] . فرقان/18.
[17] . علق/6 ـ 7.
[18] . انعام/116.
[19] . طه/85.
منبع؛ منشور جاوید، ج3، ص 164 ـ 156.
/7432/