نقش نظریه های «اجتهادگرایی و قرائت پذیرانگاری» در همگرایی و واگرایی دینی

یکی از تفاوت های اساسی بین نظریه اجتهادگرایی با نظریه قرائت پذیرانگاری در این است که نظریه های قرائت پذیرانگار، متن مدار و مفسر محورند؛ اما نظریه اجتهاد و اکتشاف، مؤلف مدار است و قائل به اصالت مؤلف می باشد.
پنجشنبه، 6 آذر 1399
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: زهرا فریجی
موارد بیشتر برای شما
نقش نظریه های «اجتهادگرایی و قرائت پذیرانگاری» در همگرایی و واگرایی دینی

چکیده

میان «اجتهادگرایی» و «قرائت پذیرانگاری» از لحاظ مبانی، مدعیات و تبعات، تفاوت های بسیار وجود دارد. اجتهاد عبارت است از تلاش روشمند برای اکتشاف گزاره ها و آموزه های دینی از طریق مدارک معتبر؛ و براساس آن، معرفت دین ممکن و روشمند است. قرائت پذیرانگاری یک باور به این انگاره است که به جهت سرشت متن و ماهیت ذهن و مکانیزم فهم و ...، متون دینی خوانش های گوناگون حتی متناقض را بر می تابند، و از یک متن فهم های متفاوت شکل می گیرد. براساس آن، دستیابی به فهم واحد عینی نهایی از متن دینی میسر نیست.
 
نظرات هرمنوتیکی به سه گروه: ۱. مؤلف مدار، ۲. متن مدار، ۳. مفسر مدار، تقسیم می گردد. قرائت پذیرانگاری مبتنی بر نظریه های متن مدار و مفسر مدار است؛ اجتهادگرایی، بویژه براساس الگوی روشن شناختی پیشنهادی مؤلف، (منطق دیالکتیک - دینامیکال اکتشاف گزاره ها و آموزه های دینی) مبتنی بر مؤلف مداری و گزینه بایستگی درک قصد ماتن است.
 
مؤلف مقاله پس از برشمردن ده تفاوت میان دو گفتمان، به نقد اجمالی قرائت پذیرانگاری می پردازد، و در پایان تأکید می کند: پذیرش قرائت پذیری متون دینی، علاوه بر این که تن در دادن به نظریه غلط و غیربومی است، منشأ تشتت بسیار خطرناکی در میان مسلمانان خواهد گشت.
 

مقدمه

به دلیل خلط و خطاهایی که گاه حتی از سوی برخی عالمان دینی برجسته میان اجتهادگرایی و مسأله اختلاف آرای اجتهادی، با قرائت پذیرانگاری دین و مسأله قرائت های مختلف از دین صورت می گیرد، به اختصار این دو نگرش را با هم مقایسه می کنیم. سپس به نقد اجمالی انگار قرائت پذیرانگاری دین می پردازیم. از این رو این مقال را در سه قسمت سامان می بخشیم: به مفهوم شناسی اجمالی خواهیم پرداخت، به مقارنه نظریۀ «تفسیر اجتهادی متن» با «قرائت پذیرانگاری دین» می پردازیم و به نقد اجمالی نظریه قرائت پذیری خواهیم پرداخت.
 

مفهوم شناسی

اصطلاحاتی مانند تفسیر و تأویل فهم و فتوا، اجتهاد و استنباط، کاربردهای مختلفی دارند که در قاموسها، کتب اصولی و سرآغاز تفاسیر، مذکور افتاده است. ما در مقدمه این اثر به معانی یا تعاریف مختار از کلمات کلیدی تحقیق حاضر پرداختیم. همه آنها را این جا تکرار نمی کنیم؛ تنها معانی اجتهاد، تفسیر و قرائت پذیری را متذکر می شویم.
 
اجمالا می توان گفت: اجتهاد عبارت است از تلاش روشمند برای دستیابی به گزاره ها و آموزه های دینی از طریق مدارک حجت.» به تعبیر مشهور «تحصیل الحجة علی الأحکام الشرعیة الفرعیة عن ملکة و استعداد »(1) این جا منظور ما از تفسیر «کشف روشمند مراد مؤلف، به استناد عبارات و مفردات متن و براساس مبانی، قرائن و قواعد معتبر) است. بدین سان فهم و تفسیر متون مقدس عبارت خواهد بود از اکتشاف مرادات و مقاصد الهی به مدد کاربست منطق معتبره.
 
قرائت پذیری نیز عبارت است از پذیرش این انگاره که به علل گوناگونی که به خصلت مقوله فهم و خصوصیات ذهن و ذهنیت آدمی، یا خصوصیات و سرشت متن باز می گردد، حاق و حقیقت متن قابل درک نیست یا تفسیر واحد ندارد؛ بلکه فهم های متفاوت بلکه متهافت را بر می تابد.»
 
توضیح این که به دلیل سرشت و فرایند فهم و ساختار ذهن انسان، و به خاطر تفاوت ذهنیت ها و شخصیت ها، که از سویی ناشی از تأثیر پیش دانسته ها، پیش نگرهها، و پیشانگاره ها است، و از دیگر سو متأثر از نقش متغیرهای صورت بخش اذهان، مانند عوامل زیست بومی، اجتماعی، وراثتی و روانی در فهم آدمی است؛ و نیز به خاطر این که متون صامت و احیانا زمانمند هستند. از مواجهه با متون - از جمله متون مقدس - لاجرم خوانش ها و برداشت های گوناگون پدید می آید. به این ترتیب محتمل و ممکن است از یک متن برداشت ها و قرائت های بی شمار (و بر اساس برخی قرائت ها از قرائت پذیری، حتی به عدد نفوس بشری صورت ببندد!
 
نقش نظریه های «اجتهادگرایی و قرائت پذیرانگاری» در همگرایی و واگرایی دینی
 

مقارنه بین دو نظریه

به منظور شرح بیش تر مفهوم قرائت پذیری و برای اینکه بستر لازم برای ارزیابی نظریه قرائت پذیرانگاری فراهم آید، به صورت مقایسه ای مبانی و مدعیات دو دیدگاه را میکاویم و بررسی می کنیم.
 
یکی از شبهات رایج و بدفهمی ها درباره مسأله تنوع و تفاوت فتاوی این است که گفته می شود با توجه به وقوع دریافت های متفاوت و متضاد و برداشت های متنوع و متکثر از متون دینی، قرائت پذیری متون دینی و قرائات مختلف از دین، یک واقعیت است، نه یک فرضیه ! (2)در حالی که تفاوت های هستی شناختی، معرفت شناختی و روش شناختی بسیاری بین نظریه اجتهاد و نظریه قرائت پذیری وجود دارد که باید در فرصتی موسع و با تفصیل مناسب بدان پرداخته شود. در این جا به اجمال به ذکر پارهای از تفاوت ها بین این دو نظریه بسنده می کنیم:
 
پیش از پرداختن به شرح تفاوت ها، ارائه یک توضیح بایسته است؛ نظریه های قرائت پذیرانگاری برساخته بر برخی نظریه های هرمنوتیکی اند و از آنجا که نظرات هرمنوتیکی، به حیثیات گوناگونی به گونه ها و گرایش های مختلف تقسیم می شوند، بالتبع قرائت پذیرانگاری نیز به گونه ها و گرایش های مختلف تقسیم می شوند. بدین ترتیب نفس قرائت پذیرانگاری دین، خود مبتلا به قرائات مختلف است. مجموع نظریه های هرمنوتیکی به سه گرایش کلی تقسیم می شوند:
 
برخی اصحاب هرمنوتیک
اصالت را به مؤلف و پدید آورنده می دهند و می گویند: وقتی شما با یک متن یا یک اثر هنری، مواجه می شوید، باید در صدد باشید که قصد مؤلف و نیت پدید آورنده را کشف کنید؛ یعنی مفسر باید به مراد کاوی مؤلف و خالق اثر بپردازد. کمابیش نظرات ویلهلم دیلتای (۱۸۳۳ - ۱۹۱۱ م) مبنای چنین رویکردی است. مجموعه گرایش هایی را که چنین می اندیشند، رویکرد «مؤلف مدار» نام گذاری می کنیم. این رویکرد لزوما به قرائت پذیری نخواهد انجامید.
 
برخی دیگر از هرمنوتیسین ها قائل به اصالت و استقلال متن اند
نص اعم از نص دینی، (و نصوص دیگر) منقطع از پدید آورنده خود، هویت مستقلی دارد؛ و فارغ از قصد مؤلف، حامل معانی مختلف است. فهم مؤلف از متن تألیفی خود او، نیز یکی از تفسیرهای ممکن از آن متن است! و این تفسیر، رجحانی ترجیحی بر سایر تفاسیر ندارد. حافظ اگر غزلی سرود، به محض این که شعر از او صادر شد، رابطه غزل با حافظ قطع می شود. «هر کسی» در مواجهه با این اثر، چیزی می فهمد و یکی از افراد مشمول قاعده «هرکس از اثر چیزی می فهمد» خود حافظ است. بدین سان مؤلف به شارح و مفسیر بدل می گردد؛ و حافظ هر چه درباره شعر خود بگوید، درواقع قرائت خود را از آن متن بازگو کرده است. نظریه مرگ مؤلف و استمرار حیات اثر منقطع از صاحب اثر، که از سوی هانس گئورگ گادامر طرح و ترویج شد، تأمین کننده زیرساخت نظری این رویکرد از قرائت پذیرانگاری است. از این گرایش به «متن مداری» تعبیر می کنیم.
 
دسته سوم هم می گویند: اصالت با مفسر است
مغیرها و متغیرهای شناخته و ناشناخته در زمینه فهم بشر، بی شمار است؛ تا آن مایه که شاید نتوان دو انسان را سراغ گرفت که یک متن را یکسان بفهمند؛ بلکه هر کسی تحت تأثیر ذهنیت، شخصیت، ظروف اجتماعی و شرائط روانشناختی، پیش دانسته ها و پیش گمانه های خود، با متن مواجه می شود و به تناسب، هر کس فهم خاص خود را از متن شکل می دهد. در نتیجه هر کسی در فرایند دیالوگ با متن، به قرائتی خاص می رسد؛ از این رو اصالت با مفسر است.
 
تأثیر و محوریت مفسر در تکون فهم تا بدانجاست که متن از میان برمی خیزد، «مفسر» به جای «مفسر» می نشیند و مفسر به مفسر بدل می شود. در واقع هر کسی خود را تفسیر می کند نه متن را. از این گرایش به «مفسر مداری» تعبیر می کنیم. دو گفتمان اخیر مبنای قرائت پذیرانگاری دین انگاشته می شود.(3)
 
هر یک از سه گفتمان و گرایش یاد شده، در دائرۂ طیفی از افراط و تفریط، و انگاره ها و ادعاها، مشتمل بر خرده نظرهای مختلف اند. بدین سان قرائت پذیری طیف وسیعی از دیدگاهها را تشکیل می دهد. امروز بویژه در ایران، عمدتا هرمنوتسین ها تحت تأثیر گادامر هستند؛ لهذا اصالت را به مفسر می دهند و مدعیات آنان می تواند از سنخ فلسفه فهم قلمداد شود.

نقش نظریه های «اجتهادگرایی و قرائت پذیرانگاری» در همگرایی و واگرایی دینی
 

متون دینی و اجتهادگرایی و نظریه های هرمنوتیکی

اکنون پس از این توضیح و تقسیم باید گفتیکی از تفاوت های اساسی بین نظریه فهم پذیرانگاری متون دینی و اجتهادگرایی با طیف غالب نظریه های هرمنوتیکی و نحله های قرائت پذیرانگار، این است که در نظریه اجتهاد، اصالت با مؤلف است. اجتهادگرایان می گویند در مواجهه با یک متن باید ببینیم مراد مؤلف و پدید آورنده چه بوده است. عمده مباحث علم اصول و دانش تفسیر با این پیشانگاره طراحی شده است. ما نیز در طراحی «منطق اکتشاف گزاره ها و آموزه های دینی» در پی تأمین و افزایش ضمانت دست یابی به مرادات الهی کماهی هستیم (ان شاء الله) و بر این باوریم که با القاء و اعمال الگوی پیشنهادی ما متن مداری پنهان در روش شناسی رائج، از میان برخواهد خواست و دین فهمی به سوی مؤلف مداری مطلق و کامل میل خواهد کرد.

پس یکی از تفاوت های اساسی بین نظریه اجتهادگرایی با نظریه قرائت پذیرانگاری در این است که نظریه های قرائت پذیرانگار، متن مدار و مفسر محورند؛ اما نظریه اجتهاد و اکتشاف، مؤلف مدار است و قائل به اصالت مؤلف می باشد.
 
برخی گرایش های قرائت پذیرانگار
برخی گرایش های قرائت پذیرانگار - نه همه آنها - اصولا برای دین واقعیت و نفس الامری قائل نیستند. کم نیستند کسانی که می گویند دین همان است که با فهم شما شکل می گیرد و مقبول شما واقع می شود. تا جایی که امروز در الهیات غربی جریانیظهور کرده است با عنوان «الهیات ناواقع گرا». از نظر این عده، خدا همان ارزش هایی است که مورد توجه آدمی قرار می گیرد؛ لذا نباید در پی شناخت و اثبات یک موجود مشخص و متعین در خارج به نام خدا بود.( گاه میان مسلمانان نیز کسانی اندک مایه، ادعاهایی از این دست را مطرح کرده اند. کسی به نام حبیب الله آشوری در سال ۱۳۵۹ کتابی نوشت با عنوان توحید؛ وی تصوراتی نظیر آنچه در بالا بدان اشاره شد را در آن مطرح کرده بود.) دان کیوییت دوست قدیمی جان هیک در کتاب دریای ایمان از این دیدگاه به تفصیل سخن گفته است. (البته او نیز تأکید می کند که گروهی از قرائت پذیرانگاران چنین می اندیشند.)
 
گفتمان اجتهاد و اکتشاف و نظریه فهم پذیری دین، مبتنی بر واقعمندی متعلق باورهای دینی، واقع نمونی آموزه های قدسی است. براساس اجتهادگرایی قضایای اخباری (عقیدتی و علمی) حاکی از واقع اند، و قضایای انشایی (فقهی و اخلاقی) نیز هر چند عمدتا مجعول شارع اند البته با ضمن پذیرش تفاوتهایی که میان گزاره های اخلاقی و حقوقی وجود دارد، اما او فطرت نمون اند، پس جایگزین پذیر نیستند؛ ثانیا در پیوند با واقع اند و اعتباری به معنی قراردادی صرف نیستند؛ ثالث تابع مصالح و مفاسداند. رابعا چون مجعول شارع اند محکی تشریعی دارند؛ به تعبیر دیگر مفسر باید مراد و مجعول شارع را که دارای «نفس الامر صدوری» است کشف کند.
 
اگر دین نفس الامری هم داشته باشد
قرائت پذیرانگاران بر این باورند که اگر دین نفس الامری هم داشته باشد، کشف آن میسور نیست؛ یعنی کشف عینی (به گونه ای که فهم و متن کاملا بر هم مطابق درآیند) به جهانی که در صدر بحث اشاره کردیم، ممکن نیست؛ بدین سان قرائت پذیرانگاری جز به نسبی گرایی ره نمی برد، هم از این روست که معاصران گادامر از جمله «هابرماس» وی را بشدت متهم به نسبی گرایی کرده اند.(4) اما مطابق نظریه فهم پذیری و گفتمان اجتهاد، قضایای دینی دارای ما بازاء خارجی یا صدوری اند و می توان متن دین را فهمید و حقایق و مرادات الهی را کشف کرد. در نتیجه، حاق و حقیقت دین و دین حقیقی، قابل دستیابی است؛ و علی رغم امکان وقوع پاره ای خطاها در فهم های آدمیان، اکثر فهم های مبتنی بر مبانی صائب و متکی بر منطق صحیح، صائب و صحیح اند.
 
قرائت پذیرانگاران، فهم را معلل می پندارند
قرائت پذیرانگاران، فهم را معلل می پندارند و معتقدند فهمها بیش از آنکه متکی بر دلیل باشند، مبتنی بر علت اند؛ این علل و عوامل تاریخی، اجتماعی، روانشناختی اند که معرفت دینی را می سازند و معرفت دینی تابعی از این عوامل است. وانگهی، بسا دلایل دو طرف قرائت ها به تکافو منتهی شود؛ اما نظریه فهم پذیری و گفتمان اجتهاد، فهم را مدل می داند و بر این باور است که هر فهمی متکی به دلایلی است و تنها فهمی حق و حجت است که متکی بر دلیل موجه باشد.
 
اجتهادگرایان، فهم را منطقمند می دانند
علاوه بر آنکه فهم متن دینی و کشف حاق مراد شارع ممکن است، روشمند و منطق مدار نیز هست. از دیدگاه آنان، تفسیر دین از قواعد شناخته ای پیروی می کند؛ اما اکثر دیدگاه های قرائت پذیرانگار به سمت قاعده ناشناسی و منطق ناپذیری فهم - نظیر آن چه لودویک ویتگنشتاین بر آن است - گرایش دارند یا دست کم بر این باورند که به دلیل دخالت تعداد بیشمار مغیرهای متغیر - اعم از شناخته و ناشناخته و گاه شناخته اما دور از دسترس - عملا نمی توان قواعد قاطع و ثابتی به دست داد که به مدد آنها بتوان دین را کماهی فهم کرد. قواعد قاطع و ضوابط زلال خود نیز تحت تأثیر این عوامل اند! اندک قواعدی را که برخی صاحب نظران هرمنوتیک تعریف و ارائه می کنند، عملا گره از کار فروبسته متن نمی توانند گشود.
 
 همه فهم ها از نگاه نظریه های قرائت پذیرانگار برابرند.
برابر انگاری فهم ها و قرائت های مختلف (و حتی متضاد) از جمله پیامدهای پرهیزناپذیر قرائت پذیرانگاری است؛ زیرا آنان نوعا به تفکیک فهمها به درست و نادرست، روا و ناروا، یا . امکان شناخت فهم سره از ناسره، راجح از مرجوح قائل نیستند. حال آنکه در نظریه اجتهاد و فهم پذیرانگاری، فهمها سنخ بندی و سطح بندی می شوند. به اعتقاد اصحاب نظریه اجتهاد، از آنجا که اکتشاف دین روشمند است، فهم کسی که با منطق کشف دین آشنا است و از تخصص لازم برخوردار است و می تواند با متن دینی به درستی مواجه شود، با فهم غیر متخصص برابر نیست. و چون میزان اشراف افراد بر قواعد و منطق فهم دین و نیز میزان دقت آنها در کاربرد منطق فهم، متفاوت است، ولاجرم به هر اندازه که فهمنده در کاربرد منطق فهم دین متبحرتر و دقیق تر باشد، و به هر مایه که معرفت حاصله بر نفس الامر دین انطباق افزون تری داشته باشد، فهم و تفسیر او دقیق تر و طبعا ارزشمندتر خواهد بود. از سوی دیگر چون احتمال خطا در فهمها، حتى فهم های متخصصان متبحر - به نحو قضیه موجبه جزئیه - منتفی نیست، فهمها می تواند به صواب و ناصواب تقسیم شود و از همین رو، فهمها به سه گروه سنخ بندی و سطح بندی می شوند:
 
الف. برخی فهمها، هم «حق» و هم «حجت» اند. آنجا که فهم مصیب است و فهمند؛ آن نیز محق است، یعنی فهمند؛ آن صاحب صفات و صلاحیت های لازم برای دین فهمی و اجتهاد است، و نظرش نیز به واقع اصابت کرده است. از آنجا که فهم، فهم مجتهد است، «حجت» است، و چون فهم او اصابت کرده، «حق» است.
 
ب. برخی فهمها، غیر حق و غیرصائب اند اما حجت اند؛ آن گاه که فهمنده مجتهد باشد، اما در فهم خود از متن خطا کرده باشد. چون فهمنده حق استنباط داشته، و با احراز صلاحیت لازم و براساس منطق - منطقی که خود شرع آن را تعیین یا تأیید کرده است - پیش رفته و به معرفت دست یافته است، حجت است.
 
ج. برخی دیگر از فهمها نیز غیر حق و غیر حجت است. آن، فهم کسی است که فاقد صلاحیت های لازم برای استنباط و اکتشاف است (یا منطق معتبری را به کار نبسته است) و رأیش نیز به واقع اصابت نکرده است.
 
 قرائت پذیرانگار، به نحو موجبه کلیه، به تکثر معرفتها و «قرائت پذیری متن » حکم می کند
بر این پندار است که تمام متون برای همه کسان می تواند متفاوت جلوه کند و همه کسان از همه متن ها، فهم های متفاوت بلکه متضاد به دست می آورند، حکم تکثر فهمها «شمول عرضی و طولی لایقفی» دارد، آنان می گویند:
 
هیچ متنی تفسیر منحصر به فرد ندارد و از همه متون، تفسیرها و قرائتهای متفاوت می توان داد و هیچ متنی به این معنا «نص» نیست که فهمیدن آن گونهای تفسیر نباشد و تمام متون بدون استثنا تفسیر می شوند. اسلام به هر صورت که تصویر شود گونه ای فهم و تفسیر از کتاب و سنت است و هیچ فهم و تفسیری از کتاب و سنت تا آنجا که به انکار نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نرسد، خروج از اسلام به شمار نمی آید. همه فهم و تفسیرهای کتاب و سنت، همیشه و از سوی همه کس در افق فرهنگی - تاریخی معینی انجام شده است. (5)
 
اما اصحاب نظریه اجتهاد معتقدند که تنها برخی افراد ممکن است در فهم برخی موارد متنها (به نحو موجبه جزئیه) خطا کنند. و برخی افراد ممکن است با برخی دیگر در برخی تفسیرها متفاوت باشند. به نظر آنان، هر چند ما نمی دانیم چند درصد فهمها خطاست، با تکیه بر قرائن، علم اجمالی داریم که بعضی از فهمها خطاست؛ اما به طور قطع علم داریم که اکثر فهم های مبتنی بر مبانی صواب و منطق صحیح، صائب و صحیح اند.
 
فهم های متفاوت و قرائت های مختلف می توانند همگی متناقض و متضاد باشند
 از نظر قرائت پذیرانگاران، فهم های متفاوت و قرائت های مختلف می توانند همگی متناقض و متضاد باشند؛ اما اجتهادگرایان بر این باورند که لزوما فهم های متفاوت، متناقض و متضاد نیستند؛ زیرا بسیاری از فهم های متفاوت در طول همدیگراند، نه در عرض هم. فهمی را که ده قرن پیش تر، بزرگی چون شیخ طوسی(رضی الله عنه) از یک متن ارائه کرده است، ممکن است امروز از سوی بزرگ دیگری، چون امام خمینی (رضی الله عنه) تکمیل شود؛ هر چند ممکن است که امام، از همان عبارت و همان مسأله، فهمی متفاوت با شیخ الطائفه فراچنگ آورد، اما لزوما فهم جدید امام متعارض و متناقض با فهم قدیم شیخ نیست، بسا کامل تر و ژرف تر از آن باشد. این هیچ ایرادی ندارد. در واقع این دو فهم، دو قرائت و دو حکم معطوف به یک موضوع نیستند؛ بلکه دو فهم متتالی و در طول هم اند. تطور در معرفت دینی، اقسام گوناگونی دارد. همگی قهقرایی یا متعارض نیستند. اکثرة ارتقایی و متکامل اند؛ کما اینکه گاه تفاوت در معرفت، ناشی از تفاوت و تحول در زمان و مکان، گاه ناشی از تبدل موضوع، گاه ناشی از اولویت سنجی و قیاس حکمی با حکم دیگر و فعلی با فعلی دیگر است. این تطورها را نمی توانیم دو قرائت بنامیم بلکه دو حکم اند معطوف به دو موضوع. مثلا این عبارت که «مصرف تنباکو مباح است» حاوی حکمی است که موضوع آن مصرف توتون و تنباکو است، که فاقد نص و نهی است.

نقش نظریه های «اجتهادگرایی و قرائت پذیرانگاری» در همگرایی و واگرایی دینی


وابستگی اقتصاد کشور به بیگانگان

 (مالانص فیه است) اما در عبارت «الیوم مصرف تنباکو حرام و در حکم محاربه با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است»، دیگر متعلق حکم حرمت «مصرف توتون» نیست. اینجا «وابستگی بالمرة اقتصاد کشور به بیگانگان» و سپردن سرنوشت ایران به دست اجانب موضوع حکم حرمت است. موضوع عوض شد حکم نیز تغییر کرد. در اینجا عبارت «مصرف تنباکو حرام است»، تنها صورت قضیه است؛ اما در باطن قضیه، موضوع عوض شده است. مصرف توتون مصب بحث نیست، بلکه وابستگی محل بحث و مصب حکم است. آیا وابستگی کشور اسلامی به اجانب و کفار مباح است یا حرام؟ روشن است که وابستگی همیشه حرام است. موضوع تفاوت کرده و لذا حکم نیز خود به خود متفاوت شده است. همچنین است در احکامی که در طول هم هستند. «حکم اولی» و «حکم ثانوی»، «حکم واقعی» و «حکم ظاهری»، هر یک در جای خود بر موضوعات متناسب خود بار می شوند..
 
در اجتهاد به تفسیر عینی و نهایی قائل هستیم
یعنی معتقدیم با کاربست منطق و قواعد حقیقت دین و حقایق دینی کشف می شوند، و پس از به دست آمدن حقیقت دین، تفسیر مجدد معنی ندارد. غرض از تفسیر، دستیابی به حقیقت و حقایق دین بود که حاصل شد؛ اما قرائت پذیرانگاران می گویند: فهمها نهایت ندارد و قرائت ها به نحو الایقفی نامتناهی اند؛ فهمها عرض و طولا حد یقف ندارند.
 
آنچه در دست ماست، قرائتی از دین است، نه خود دین
قرائت پذیرانگاران می گویند: چون آنچه در دست ماست، قرائتی از دین است، نه خود دین، و معرفت دینی یک نوع معرفت بشری در کنار دیگر معرفتهای انسانی است، پس معرفت دینی مقدس نیست؛ ولى اجتهادگرایان می گویند: از آنجا که روش معتبر فهم دین عمدتا طبق قواعدی که صاحب شریعت ارائه فرموده، صورت می بندد، آنچه که با کاربست آن از متن دین می فهمیم، منطبق و مطابق با حاق دین است؛ پس معرفت دینی مقدس است.
 
خلاصه و نهایت سخن این که: قرائت عبارت است از «برداشت دستگاه وار متفاوت از دین» با «برداشت دستگاهوار دیگر از دین». این که این آیه را من طوری فهمیدم و شما طوری دیگر، دو قرائت نیست. وقتی به نحو مجموعی و دستگاه واره من از دین فهمی دارم و شما هم دستگاه وار فهمی دیگر، تعدد قرائت پدید آمده است؛ زیرا سرشت متن - و همه آن - قرائت پذیر است. مکانیزم فهم آدمی - هماره، و ساختار ذهن انسان، همه انسانها به سبب پیدایش «فهم»ها و به تعبیر دقیق تر «معرفت» های متکثر و متفاوت می گردد.
 
این کمین تلقی برخی از منتقدین قرائت پذیری، از قرائت پذیری را که موهم اطلاق قرائت به «برداشت متفاوت هر چند جزئی» است، درست نمی انگارم.(6)

نقش نظریه های «اجتهادگرایی و قرائت پذیرانگاری» در همگرایی و واگرایی دینی


نقد اجمالی نظریه قرائت پذیری دین

با دو رویکرد می توان مدعیات نظریه قرائت پذیری دین را نقد کرد: ۱. درون دینی ۲. برون دینی. نقد برون دینی دست کم در سه سطح و از سه زاویه ممکن است: نقد هستی شناختی، نقد معرفت شناختی، و نقد روش شناختی. و قهر نقدها باید معطوف به تفاوتهای دهگانه ای باشد که بر شمردیم؛ ولی از آن رو که اکنون مجال کافی برای طرح تفصیلی نقدها نیست، با ذکر چند رخنه نظری، به صورت اجمالی و تنها به نقد برون دینی و عمومی این گفتمان بسنده می کنیم.
 
فهم هر کسی در ظرف خصائص و شرایط خاص خود او شکل می گیرد
قرائت پذیرانگاران می گویند: فهم هر کسی در ظرف خصائص و شرایط خاص خود او شکل می گیرد و طبعا فقط برای خود او حجت است؛ و می گویند: فهم حجت مطلق نداریم. به اصطلاح آنان، هیچ فهم و قرائت رسمی وجود ندارد و لهذا هیچ کس نمی تواند قرائت خود را بر دیگری تحمیل کند!( محمد مجتهد شبستری، نقد قرائت رسمی از دین)
 
می توان گفت: نظریه قرائت پذیرانگاری دین، مبتنی بر تلقی خاصی از دین و ماهیت و مؤلفه های متن دینی است؛ و خود این یک فهم دینی خاص است. پس تنها برای کسانی که به آن رسیده اند، حجت است. طبعا اصحاب گفتمان قرائت پذیرانگاری حق ندارند.
 
دیدگاه خود را بر کسانی که متن دینی را قرائت پذیر نمی دانند، تحمیل کنند. این یک فهم شخصی است و به حکم مبانی حضرات، این نظریه برای دیگران معنادار و حجت نخواهد بود، و نباید اصرار کنند که همگان آن را بپذیرند! والا این یک قرائت رسمی و نهایی قلمداد خواهد شد و اصرار بر آن برخلاف مرام و مدعای قرائت پذیرانگاری است.
 
اصولا باید قرائت پذیرانگاری دین دست از تبیین و ترویج نظریه خود بردارند
اصولا باید آنان دست از تبیین و ترویج نظریه خود بردارند؛ زیرا مخاطبان آنها به لحاظ ظروف و شرائط متفاوتند و طبعا قادر نخواهند بود دیدگاه آنان را درک کنند.
 
قرائت پذیرانگاران  به حجیت و حقانیت قرائت های گوناگون معتقد باشند
 قرائت پذیرانگاران اگر به حجیت و احیانا صحت و حقانیت قرائت های گوناگون معتقد باشند . که چنین اند - قرائت پذیرانگاری، پارادوکسیکال و خودشکن خواهد بود؟ زیرا در ورطه پذیرش فهمهای متناقض در خواهند افتاد.
 
قرائت پذیرانگاران موارد اختلاف آراء دینی قبول داردند
 چنان که در بیان تفاوت ها گفته شد، قرائت پذیرانگاران با تمسک به موارد اختلاف آراء دینی می گویند: ببینید، فتوای این مجتهد با آن مجتهد، در فلان مسأله متفاوت است، و این مفسر با مفسر دیگر، فلان آیه را به دو صورت فهمیده اند، نظر این فیلسوف دینی با آن فیلسوف دینی در فلان مبحث مختلف است، و رأی آن متکلم با متکلم دیگر در فلان مطلب مغایرت دارد؛ پس دین قرائت پذیر است. به نظر می رسد آنان در این جا مرتکب مغالطهای آشکار می شوند؛ مغالطه «تعمیم جزئی به کلی». می گویند: چون در چند مورد مشاهده شده است که فهمها متفاوتند، پس «همه فهمها درباره همه متن ها با فهم های دیگر متفاوت است»؛ حال آنکه هرگز نمی توان از مدعیات جزئیه، و استقراء - آن هم ناقص - قضیه موجبه کلیه به دست آورد. واقع و وجدان نیز چنین نسبتی را برنمی تابد. موارد وفاق معرفتی حتی میان مفسران دارای مشربها و مذهب های مختلف و مخالف در مسائل دینی بسیار است. اگر قرائت پذیری خصلت دین و خصوصیت متن دینی بود و اگر مفسران لزوما می بایست متفاوت فهم می کردند، همه نصوص و متون باید قرائت های مختلف را بر می تافت و همه آراء باید متفاوت و متهافت می گردید؛ اما چنین نیست. اجماعات و مشهورات و مشترکات در حوزه های مختلف معرفتی، میان مذاهب، فرق و مدارس مختلف کم نیستند. « در کنار دانش خلاف (فقه مقارن بین مذاهب) دانش مختلف (وارسی تطبیقی اختلاف آراء فقهی درون مذهب) تحقیقات ارزشمندی در استقراء اجماعات صورت بسته که در خور توجه است. از جمله در روزگار ما، اجماعیات فقه الشیعه در چهار جلد، از سوی آیت الله اسماعیل حسینی مرعشی تألیف و انتشار یافت.»
 
جانبداران هرمنوتیک «مفسر مدار» و «متن مدار»
میان فکر و فعل دچار تعارض اند. اگر مقرر باشد به لوازم مبانی هرمنوتیک مفسر مدار و متن محور، ملتزم باشند، اصولا مناسبات اجتماعی مختل خواهد شد. کسی که می گوید: هر کسی و احیانا همه آحاد انسانی ممکن است حتی چنین متحقق است که متون و همه متون را چندگانه و چند گونه فهم کنند، دیگر نباید سخن بگوید، نباید بنویسد، نباید قانون وضع کند، نباید استدلال کند، نباید تدریس و تدرس کند؛ زیرا من هر چه بگویم و بنویسم، شما طوری دیگر خواهید فهمید و در صدد اکتشاف قصد من نیستید. و اگر درصدد هم باشید نخواهید توانست مراد مرا کشف کنید؛ پس من نگویم و ننویسم، بهتر است؛ زیرا گفتن و نوشتن من یاوه سرایی و بیهوده پیمایی خواهد بود. بلکه سخن گفتن من بر حیرت شما خواهد افزود. آن گاه، پارلمان یعنی چه؟ دانشگاه برای چیست؟ کتاب چرا؟ و صدها چرا»ی دیگر! سخن معروف گادامر که می گوید: «هرگز نمی توانیم [دقت بفرمایید چقدر کلی است و اطلاق دارد] واژگانی را بیابیم که چیزی را به طور قطع بیان کنند.» این جا در خور تأمل است.
 
اگر چنین است، هرگاه سخن بگویم نخواهم دانست که مخاطبان من از آنچه می گویم، چه چیزی دریافت کردند و یا هر یک چه مقدار از مراد مرا دریافتند. همین قدر خواهم دانست که هر یکی چیزی غیر از دیگری فهمیدند و طبعا غیر از آنچه که من اراده کرده بودم! (تأکید می کنم: طبعا غیر از آنچه که من اراده کرده بودم!) اما قرائت پذیرانگاران، تنها در مقام نظر بدین سخنان اشاره می کنند؛ ولی در مقام عمل بدان اعتنا ندارند و عملا به لوازم نظر خویش ملتزم نیستند.
 
صامت انگاری متن یک خلاف عقلانی و عقلایی است
همه آحاد بشر آشکارا وجدان می کنند که متن ها صامت نیستند. نسل ها، ملل، آحاد آدمی، با همدیگر تفاهم و تحاور دارند؛ آحاد و اجتماعات همواره در گفت و گو با همدیگرند. هم از این رو، سیر و سیره عملی عقلا نیز بر خلاف مدعای صامت انگاری است؛ طول تاریخ گواه آن است که عقلا به متون استناد می کنند، انواع متون را ترجمه می کنند؛ بر انواع آثار شرح و تعلیقه می زنند.
 
در پایان بر این نکته نیز تأکید می کنیم که تجربه و وجدان آدمی گواه است که در مواجهه آدمی با متن همواره یکسان نیست؛ بلکه وضعیت های مختلفی متصور است و مواجهات مفسران با متن هماره نتیجه یکسانی به دست نمی دهد. در مواجهه با یک متن، ۱. یا توأم با پیش فرض ها و پیش فهم های مشخص وارد فرایند تفسیر می شویم، ۲. یا خالى الذهن و بدون پیش فرض و پیش فهم به تفسیر متن می پردازیم. در صورت نخست، یکی از سه وضعیت در انتظار ماست: ۱ / ۱. یا تفسیری موافق با پیشانگاره ها و پیش نگره های خود به چنگ می آوریم، 1/2 یا تفسیری متفاوت با انتظار، فراچنگ ما می افتد، 1/3. یا به تفیسری متناقض با انتظارات و انگاره ها دست می یابیم؛ کما اینکه ممکن است گاه متن را هیچ فهم نکنیم و تهیدست از فرایند تفسیر بیرون برویم در صورت دوم مواجهه بدون پیش انگاره نیز دست کم بایکی از دو وضعیت مواجه می شویم:
 
۲ / ۱. بدون دست آورد از عرصه مواجهه با متن بیرون می رویم،
۲ / ۲. با دست آوردی در خور، سر از دالان متن بر می آوریم.
 
هر کسی این صور و اوضاع را بارها و بارها تجربه کرده است، و این واقعیت نشان می دهد پیرنگ و پیشینه، فرایند و برایند تفسیر متون، چنان که اکثر اصحاب هرمنوتیک ادعا می کنند، نیست.

نقش نظریه های «اجتهادگرایی و قرائت پذیرانگاری» در همگرایی و واگرایی دینی

آنچه برشمرده شد و نکات بسیار دیگر، اعتبار و علمیت مدعیات قرائت پذیرانگاری را زیر سؤال می برد. و اگر ما از منظر و پایگاه دین به این دیدگاهها نگاه کنیم، ادله بسیاری به کف می آوریم که على الاطلاق قرائت پذیری را طرد می کنند؛ اما چنان که عرض شد، به خاطر کمی فرصت، به اشاره به نقد درون دینی (نقلی) نظریه قرائت پذیری امید می بریم، در فرصتی دیگر قرائت پذیری را از این زاویه نیز مورد بحث قرار دهیم. در آیاتی، صریحا فهم پذیری قرآن مورد تأکید قرار گرفته است:
 
- (أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) (7)
- (کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ) (8)
- (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ ...)  (9)
- (وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) (10)
- (بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ) (11)
- (...قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ) (12)
 
سنت فعلی و سیره نبوی و ولوی نیز آشکارا بر رد قرائت پذیری دین و اثبات فهم پذیری متون دینی دلالت دارد. همچنین آیاتی نظیر:
 
- (مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ ...)(13) 
- (أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ)(14) که در مقام نکوهش تحریفگران معنوی وحی الهی صادر شده، ضمن نهی از این رفتار، بر فهم پذیری و امکان تفسیر صائب و صحیح انگشت تأیید نهاده، بر تفاوت فهم صواب و ناصواب تصریح می دارد.
 
نیز روایاتی چون: (وَ مَنْ فَسَّرَ اَلْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ اِفْتَرىٰ عَلَى اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ) (15)
با دلالت ضمنی بر امکان فهم، بر حرمت تفسیر ناصواب دلالت کرده و دخالت عامدانه و عالمانه دواعى انفسی و آفاقی در ارائه قرائت ناصواب از دین را مورد ملامت قرار می دهد.
 

قرائت پذیرانگاری؛ برات بدعت و کثرت

قبول انگاره قرائت پذیری متون دینی از سوی مسلمانان، پذیرش یک دیدگاه غیربومی است؛ زیرا این دیدگاه در بافت و بستر فرهنگی دینی مسیحیت که مبتلا به متن محرف و نص ناقصی است که از سلامت محروم است، پدید آمده.
 
منشأ پیدایی و پذیرش آن نیز حاجت ارباب کلیسا به یک نظریه که از سویی فهم متعارض و برداشت های قرون وسطایی از اناجیل را توجیه کند، از دیگر سو برای تصرف و تطبیق آموزه های غیر پویا و غیرپایای این متون را با نظرات و نیازهای نوپدید توجیه کند.
 
پذیرش عملی چنین انگارهای در غرب مسیحی باعث ظهور فزاینده فرق و نحله های دینی بسیار گردید. با توجه به این نکته، پذیرش قرائت پذیر انگاری راه را بر پیدایش و پذیرش هرگونه تفسیر فاقد مبنا و منطق معقول و معتبر اسلامی خواهد گشود. بدینسان بدعت در دین و تحریف معنوی در متون دینی رواج و رونق مضاعف خواهد یافت؛ و تن در دادن بدان، تشتت و تفرقه میان مسلمین را صد چندان خواهد ساخت. اما اجتهادگرایی، سنت پذیرفته میان مسلمین است و منطق مجرب بین مذاهب اسلامی است؛ و اختلافات نظری میان فرق مختلف را مضبوط ساخته و منازعات را مهار کرده است.
 
پی‌نوشت‌ها:
1 - على مشکینی، اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها (چاپخانه حکمت، قم ۱۳۶۸)، ص 16.
2- محمد مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، پیشگفتار، ص ۷.
3- همان.
4- دیوید کوزنز هوی، حلقه انتقادی، ترجمه مراد فرهادپور، صص ۷۲ و ۷۳.
5- محمد مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ص ۱۱۶.
6 - عطاء الله مهاجرانی در کتاب قرائت های دینی، در صفحه 43 به بعد و صفحه ۱۰۱ به بعد.
7- سوره محمد، آیه ۲۶.
8- سوره ص، آیه ۲۹.
9- سوره آل عمران، آیه ۷.
10- سوره اعراف، آیه 204.
11- سوره نحل، آیه 44.
12- مائده، آیه 15.
13- سوره نساء، آیه 46.
14- سوره بقره، آیه ۷۵.
15- عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج ۲، ص ۱۰۷.
 
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی، چالش‌ها، راهبردها»، نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر رشاد، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1390 ش، صص 244-229.


مجله راسخون مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.