۱. عدم آشنایی مردم مسلمان از وضعیت زندگی یکدیگر.
۲. نبود اطلاعات کافی از مبانی اعتقادی، فقهی وعملی پیروان مذاهب مختلف نسبت به همدیگر.
۳. عدم احساس مسئولیت نسبت به مشکلاتی که متوجه گروه و یا کشور و با جامعه غیر از جامعه خودی.
۴. نبود همکاری فیمابین کشورهای مسلمان در همه زمینه های زندگی ویا اگر باشد در سطح حداقل ها می باشد.
۵. ترجیح دادن دیگران «غیر مسلمانان» در روابط بین الملل و اجتماعی بر مسلمانان.
۶. سوق دادن اختلافات نظری به عملی و گاهی رسیدن به مرحله تکفیر وکشتار یکدیگر.
7. نپذیرفتن گفتگو که شرط اولیه برادری اسلامی، و افزایش جدال غیر علمی در جهت غلبه بر خصم در زمینه های نظری و عملی.
۸. به فراموشی سپردن آثار مثبت اتفاق و همدلی که موجب پیشرفت و توسعه عزت و کرامت و سر بلندی امت اسلامی در قرنهای اولیه ظهور اسلام بود.
9. ظهور چهره ها و ایده های افراطی به عنوان سخنگویان و نمایندگان مذاهب اسلامی، در نتیجه غیبت و کنار گذاشته شدن چهره ها و ایده های معتدل ومتوازن در اسلام .
۱۰. عدم بازنگری علوم اسلامی و یا نبود جرأت بر بازنگری و یا کمتر پرداختن به این مطلب که موجب عدم شناخت اولویت ها در علوم اسلامی و در روش زندگی مسلمانان شد.
۱۱. دوری علما از یکدیگر، گاهی در یک مذهب واحد موجب آن شده که علمای آن مذهب کمتر به اهم و مهم اجتماعی پیروان آن مذهب اسلامی بپردازند تا چه رسد به گردهم آمدن علمای مذاهب مختلف.
۱۲. وجود سد عظیمی به نام تاریخ که طی نمودن فاصله میان صدر اسلام تا امروز را سخت نموده، گرچه تحقیقات و تلاشهایی جهت ایجاد روزنه های مناسب برای شناخت حقایق تاریخی صورت گرفته است، اما کافی نیست؛ زیرا که بسیاری از مصادر علوم یا از بین رفته با بعض تحریف شده، و وضعیت اغلب تاریخ نویسان و وابستگی آنان به دستگاه سلطه یک ویژگی بارز و مشخص آنان است.
۱۳.طبیعت اختلاف پذیر انسانی وقدرت تعقل و تفکر او، و وجود اجتهادات معقول و نامعقول در پیدایش مذاهب گوناگون کلامی و فقهی مزید بر علت وغیر قابل انکار است.
14. قابلیت متنهای دینی برای برداشتهای گوناگون: بیشتر متنهایی که برای تبیین احکام شرعیه جزئی توسط شارع بیان شده، به گونه ای است که انسانهای مختلف با دیدگاه و مبانی متنوع برداشتهای متفاوتی از آن دارند. که این عامل نیز موجب تعدد مذاهب در فقه اسلامی گشته است . (1)
۱۵. توطئه های قلم بدستان شرق شناس و پیروان شیفته و خود باخته و به اصطلاح روشنفکر اسلامی، از یک طرف وطمع چپاولگران سلطه طلب و قدرتهای بزرگ جهانی، طی قرنهای اخیر، جهت تسلط بر سرزمینهای اسلامی و ثروتهای بیکران طبیعی و انسانی از طرف دیگر، عامل قابل توجهی در رشد بیماری تفرقه است.
با توجه به آنچه گذشت و نبود توانایی کافی در جامعه اسلامی جهت برخورد با چالشهای ناشی از این بیماری مهلک اقتضا دارد که ریشه ها و آثار تفرق را بدقت مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم و با ارائه یک بحث کاربردی بتوان زمینه مثبت در جامعه جهت تحقق اهداف والای اسلامی ایجاد نمود.
قرآن اولین و اساسی ترین منبع و نور هدایت بشریت است و هر آنچه که با این معیار در تضاد باشد و هیچگونه تأویل مشروع را نپذیرد، امری مردود و غیر قابل استناد است.
دعوت قرآن به وحدت
قرآن کریم به عنوان قانون اساسی امت اسلامی در بسیاری از آیات بر ضرورت وحدت تأکید می کند از جمله: «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ»(2) وجامعه اسلامی را امت واحدهای معرفی می کند که دارای مبانی اعتقادی و اهداف واحدی می داند و تا زمانیکه اینگونه باشد، پیشرو و الگوی دیگران است و بشریت را به سعادت رهنمون می سازد در غیر این صورت بخت آن زیان و خسران است. «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (۳) « وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» (4) «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ مَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى وَ عِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ» (5)قرآن و دعوت به گفتگو
امروزه مناسب ترین روش رسیدن به این امت واحده و ایجاد الفت میان مسلمانان، آشنایی با یکدیگر است که خود یک اصل قرآنی است «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (6) وممکن ترین وسیله تعارف، گفتگو و تبادل رأى است تا حقیقت اندیشه ها و اهداف و کیفیت اعمال برای همه اطراف گفتگو روشن گردد وکج اندیشیها و شبهات و سوء تفاهمها از میان مسلمانان بر طرف و عناصر معاند و نظریات فاسد نیز بر ملا گردد .فراخوانی قرآن به گفتگو در زمینه های مختلف است(7)
ألف- گفتگو میان مسلمانانی که اختلاف در شؤون فردی دارند
ب- گفتگو میان کسانیکه اختلاف در مسائل اجتماعی دارند
ت۔ گفتگو میان فقها
ث- گفتگوی اعتقادی
ج- گفتگوی ادیان
ح- گفتگوی تمدنها
در همه موارد فوق گفتگو باید بر اساس شرایط خاصی باشد که می توان به اهم آنها اشاره کرد:
1- مشخص نمودن محل نزاع، تا اینکه استدلال مثمر ثمر باشد.
۲- واقع بینی، موقتا دست از باورها برداشته تا به حقیقت برسیم، « قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ» (8)
٣- هماهنگی میان موضوع و داشته های دو طرف گفتگو؛ گفتگو در موضوعی که در صلاحیت علمی طرفهای گفتگو نباشد بی معناست «هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»(9) لذا مطرح کردن مباحث علمی در محافل عمومی ناصواب است.
۴- آغاز بحث باید بر اساس اصول مورد توافق باشد، در غیر این صورت مصادره به مطلوب خواهد شد و به نتیجه نخواهند رسید «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَ لَا یَهْتَدُونَ»(10) محورهای مشترک باید مشخص گردد.
۵- منطقی بودن؛ بحث باید بطور منطقی از مقدمات به نتایج پیش رفته و بدور از حیله وجدل باشد «وَ قَالُوا أَآلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ» (11) قرآن بسوی برهان و دلیل می خواند«أَمَّنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (12)
۶- دوری جستن از غوغا سالاری
۷- گفتگو باید آثار عملی و نظری داشته باشد؛ گفتگویی که سؤال و جواب غیر و اقعی و عملی را دنبال می کند بی ثمر است.« وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» (13)، « یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَ مَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ»(14)
8- جهت گیری گفتگو باید بسوی رسیدن به مساحتهای مشترک و افزایش آن«قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (15)
اهل بیت (علیهم السلام) و وحدت
از دیدگاه ما اهل بیتی که عدل قرآن و تجسیدکنندگان مقام امامت و وارثان پیامبر همان ائمه دوازده گانه هستند و حجیت اعمال، مستند به قرآن و چهارده معصوم است علیهم السلام . و شاهدی بر توسعه آن نداریم.حارث می گوید: از علی در مورد آیه «فاسئلوا أهل الذکر» پرسیدیم، ایشان فرمودند به خدا قسم ما اهل ذکریم، ما اهل علم هستیم، ما معدن تفسیر و تنزیل هستیم (16)
خداوند می فرماید: فقط آنان که در علم پایدارند، تفسیر قرآن را می دانند.(17) حضرت امام علی (علیه السلام) می فرماید « کجایند آنانیکه خیال می کنند بپاداران علم هستند و ما را در نظر نگرفته اند. و این چه دروغ و فتنه ای است علیه ما، خداوند ما را عظمت داد و آنها را هیچ، ما را عطا کرده و آنها را محروم، ما را داخل نموده و آنها را خارج، آری هدایت از ما خواسته می شود و کور از ما، بینایی می جوید »(18) در خصوص ادله اثبات کننده امامت، آیات و احادیث فراوانی وجود دارد که به مهمترین آن اشاره می کنیم مانند: آیه ذکر (19)، آیه علم (20)، تطهیر (21)، مودت (22)، ایمان (23) و احادیث از جمله: غدیر (24) ، کساء (25) ، ثقلین (26) کشتی (27)، جانشینان (28) .
با دقت در برخورد ائمه هدی با مردم زمان خویش وحتی حاکمان به خوبی روشن می شود که ایشان حفظ وحدت را مهترین عامل بقای نظام اسلام دانسته و مصلحتی والاتر و بالاتر از آن ندیده اند که باید با وحدت کلمه در راه توحید قدم برداریم، در اینجا به نمونه هایی از تعامل اولیاء خدا اشاره می کنیم.
امیر مؤمنان علیه السلام: « ...مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِی إِلاَّ اِنْثِیَالُ اَلنَّاسِ عَلَى فُلاَنٍ یُبَایِعُونَهُ فَأَمْسَکْتُ بِیَدِی......» (29) [در آن موقع چیزی مرا به درد نیاورد مگر این که دیدم مردم به فلانی هجوم می بردند و با او بیعت می کردند . لذا من دستم را از بیعت نگهداشتم و مردم را به حال خود گذاشتم . تا آن گاه که برگشت مردمی را دیدم که از اسلام برگشتند و به نابود کردن دین محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت کردند. پس ترسیدم اگر اسلام ومسلمانان را یاری نکنم رخنه و شکافی در آن ببینم یا ویرانی در آن مشاهده کنم که مصیبت آن برای من بزرگتر از فوت حکومت بر شما باشد.
همانگونه که ذکر شد حضرت به فکر سلامت دین و دولت اسلامی بود و هر آنچه که موجب تقویت این جنبه بود از جانب ایشان تأیید و در غیر اینصورت با انتقاد ورد شدید ایشان مواجه می شد.
هنگامی که ابو سفیان به مدینه آمد گفت: من آتشی را می بینم که فقط با خون فروکش خواهد کرد، ای فرزندان عبد مناف شما کجا وابوبکر کجا است؟ پس على وعباس کجایند تا امر خلافت به کمترین فرع قریش برسد ؟ پس به حضرت (علیه السلام) گفت: دست خویش را پیش آرتا بیعت کنم و اگر بخواهی زمین را پر از سواره و پیاده خواهم کرد. حضرت (علیه السلام) فرمود: به خدا قسم تو از این گفته چیزی جز فتنه را طلب نمی کنی، بخدا قسم تو همیشه بدی اسلام را می خواستی وهرگز ما به نصیحت تو نیاز نداریم .(30)
امیر مؤمنان (علیه افضل الصلاة و السلام) جز به مصلحت اسلام به هیچ چیز دیگر نمی اندیشد و آن را در عمل به اثبات رسانده بود. برای جنگ با رومیان با حضرت (علیه السلام) مشورت کرد که شخصا با لشکر حرکت کند که جواب حضرت منفی بود و فرمود: «.. إِنَّکَ مَتَى تَسِرْ إِلَى هَذَا اَلْعَدُوِّ بِنَفْسِکَ فَتَلْقَهُمْ فَتُنْکَبْ، لاَ تَکُنْ لِلْمُسْلِمِینَ کَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلاَدِهِمْ لَیْسَ بَعْدَکَ مَرْجِعٌ یَرْجِعُونَ إِلَیْهِ، فَابْعَثْ إِلَیْهِمْ رَجُلاً مُجَرَّباً وَ اِحْفِزْ مَعَهُ أَهْلَ اَلْبَلاَءِ وَ اَلنَّصِیحَةِ فَإِنْ أَظْهَرَ اَللَّهُ فَذَاکَ مَا تُحِبُّ، وَ إِنْ تَکُنِ اَلْأُخْرَى کُنْتَ رداء [رِدْءاً] لِلنَّاسِ وَ مَثَابَةً لِلْمُسْلِمِینَ.» (31) تو هرگاه شخصا بسوی دشمن روان بشوی و در برابر او قرارگیری و شکست بخوری برای مسلمانان دوردست پناهی نخواهد بود، پس شخصی با تجربه بسوی آنان روانه کن و در کنار او افراد ورزیده و خیرخواه قرار ده و اگر خداوند آنان را پیروز نمود خواسته تو تحقق پیدا کرده وگرنه تو سرپناه مردم و مسلمانان هستی.»
ترجیح مصلحت اسلامی و عزت مسلمانان بر مصلحت شخصی
اگر دقت نظر درسخنان حضرت (علیه السلام) شود خواهیم دید چگونه ایشان مصلحت اسلامی را بر مصلحت شخصی ترجیح داده وعزت مسلمانان را خواهان است و گرنه طبق منطق سیاستمداران، این فرصت ها را باید طلایی شمرده تا از دست رقیب رهایی یابد.هنگامیکه حضرت امیر (علیه السلام) شنید، عده ای از یارانش به مردم شام فحاشی و توهین می کنند، خصوصا در شرایط روزهای سخت صفین که دشمنی در اوج خود رسیده بود می فرماید «... إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ... »(32) من ناراحتم از اینکه شما مردمی ناسزا گو باشید، ولی اگر شما کردارهای آنان را توصیف کنید و حالاتشان را به یاد بیاورید، در سخن گفتن راه راست را انتخاب می کنید و برای معذور شدن شما کاری رساتر و صحیح تر را انجام می دهید، به جای ناسزا گفتن با خدا چنین نیایش کنید، خداوندا، خونهای آنان را از ریخته شدن حفظ فرما و ما بین ما و آنان را اصلاح فرما و آنان را از گمراهی که در آن غوطه ور شده اند، به راه راست هدایت فرما، تا بشناسند حق و حقیقت را، کسی که به آن نادان است و برگردد از گمراهی و تجاوز کسی که میل و اشتیاق به آن دارد.
با اندکی دقت در سخن حضرت امام علی (علیه السلام) نکات نورانی فراوانی می توان دریافت:
١- ناخوشایند بودن ناسزا نزد حضرت (علیه السلام) حتى اگر طرف مقابل دشمن خونین وی باشد.
۲- بجای دشنام تعقل را به کار بردن سزاوار دانسته و به شرح نکات منفی خصم پرداختن را عامل آگاهی برای خودی ها و دیگران می دانند.
3- جایگزین کردن خیرخواهی به جای بدخواهی و کینه با گفتار ص حیح و استدلال و از جایگاه آتش افروزی میان مسلمانان به جایگاه درخواست هدایت آنان منتقل شدن.
۴- بزرگترین هدف انبیاء و اولیاء خدا برقراری امنیت و حفظ جان انسانها است و نه برعکس که در اینجا مورد تأکید قرار گرفته و هر آنچه را موجب اختلال این قاعده گردد مردود دانست.
۵- هدف دیگر انبیاء هدایت از گمراهی و شناخت حق است که با دشنام و توهین این هدف قابل تحقق نیست و به کارگیری روشهای عاطفی نا معقول ما را به این هدف نخواهد رساند.
۶- البته نمونه های فراوان وجود دارد که مؤید مطلب فوق است که بعضی از آنها را در مبحث چگونگی برخورد ائمه طاهرین با دیگران ذکر خواهیم کرد.
امام محمد باقر(علیه السلام) در خصوص برخورد حضرت امیر (علیه السلام) با خوارج فرمود: « آن حضرت هیچ گاه آنان را به کفر و شرک و نفاق متهم نکرد و سبب قتل آنها نیز، خروجشان بر حاکمیت اسلامی بود، ونه کفرشان ؛ چرا که فرمود: هم اخواننا بغوا علینا ؛ آنان برادران ما هستند که برما شوریدند » (33) حال آنکه آنان علی (علیه السلام) را که اسلام مجسم بود تکفیر کردند.
امام حسن عسکری (علیه السلام) در وصیت به شیعیان می فرماید: « وصیت می کنم که تقوا و پرهیزگاری در دین را داشته باشید برای خدا تلاش کنید، راست گفتار و امانت دار خوبان و بدان باشید. سجده ها را طولانی کنید با همسایه خوش رفتار باشید، این رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، با خاندان خود نماز بگذارید، در تشیع جنازه آنان حاضر شوید، مریضهای آنان را زیارت کنید، حق آنان را ادا کنید، هرکدام شما اگر تقوای خدا را پیشه گرفت و راست گفتار بود و امانت را ادا نمود و اخلاق خویش را با مردم خوب نمود، خواهند گفت: این فرد شیعه است، و این امر مرا خوشنود می سازد، تقوای خدا را پیشه کنید و زینت ما باشید و ما را بد نام نکنید، دوستی را به سوی ما جلب کنید، و هر زشتی را از ما دور کنید....»(34)
روایت صحیح، حماد بن عثمان از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: « مَنْ صَلَّى مَعَهُمْ فِی اَلصَّفِّ اَلْأَوَّلِ کَانَ کَمَنْ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ . »؛ هر کس در صف اول با آنان نماز گزارد، مانند کسی است که با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در صف اول نماز بخواند».(35)
علاوه بر آنچه ذکر شد کیفیت برخورد ائمه مذاهب اهل سنت با ائمه اهل بیت (علیه السلام) تصویر متفاوتی با آنچه که در ذهن عموم مردم امروز رسوخ کرده را نشان می دهد در اینجا به نمونه هایی اشاره می کنیم:
1- ابن حجر درصواعق محرقة می گوید: در حاشیه برحدیث قدسی که امام رضا (علیه السلام) از پدران گرامیش با آوردن نام آنها ذکر کرده تا به جبرئیل از سوی خداوند متعال برسد، از این رو بنام «حدیث سلسلة الذهب» معروف شده است، امام احمد بن حنبل می گوید: اگر این اسناد را بر دیوانه ای بخوانند جنون وی از بین می رود»(36)
۲- مرحوم شیخ صدوق که از اعاظم علمای امامیه است به نقل از مالک بن انس می گوید: هنگامی که بر جعفر بن محمد الصادق وارد میشدم متکایی را تقدیم می کرد و می فرمود: ای مالک من تو را دوست دارم، برای من خوشایند بود و خدا را سپاس می گفتم، وحضرت (علیه السلام) خارج از سه حالت نبود، یا روزه دار ویا در حال قیام و یا در حال ذکر بود . ایشان از پرستشگران و زاهدان بزرگی که ترس خدای عزوجل را در دل دارند. فراوانی حدیث، همنشینی خوب، پر بهره گی، از صفات ایشان بود، و هر گاه که می فرمود:« قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رنگ به رنگ میشد بگونه ای که دیگر کسی قدرت شناسایی وی را نداشت، در یکی از سالهایی که با ایشان به حج رفتم هنگامی که آماده احرام بود، هرگاه که می خواست تلبیه کند متوقف می شد و نزدیک بود که از مرکب خویش سقوط کند: به او گفتم: ای فرزند رسول الله مگر نباید بگویی ایشان فرمود: یا أبن ابی عامر، چگونه جرأت کنم و بگویم لبیک اللهم لبیک و از آن ترس دارم که خدای عزوجل بفرماید: «لا لبیک ولاسعدیک» (37)
امت اسلامی: از تنوع مذهبی تا فرقه گرایی عنوان بصیری روایت کرد که من مرتب نزد امام صادق (علیه السلام) جهت آموختن می رفتم، امام (علیه السلام) مدتی غیبت کردند (مشغول شدند) به من سفارش کرد که سراغ مالک بروم . (38)
اختلافات فکری میان علمای اسلام
آنچه که باید بیشتر مورد تأمل قرار گیرد این است که با همه اختلافات شدید فکری که میان علمای اسلام بود، اما منطق عاقلانه و عالمانه بر روابط میان آنان حاکم بود و گاهی روابط به حدی با صفا و صمیمیت بود که اوج برادری را نشان میداد علما در درس یکدیگر حاضر می شدند و از یکدیگر بهره می جستند و روش های مختلف از مذهبی به مذهب دیگر منتقل ساخته و گاهی اجازه نقل حدیث از همدیگر می گرفتند.کتابهای فقه مقایسه ای و بازگویی دیدگاه مخالفین در آن کتابها گواه خوبی است.حال با توجه به بحث فوق و فرمان عقل که جامعه های بشری متنوع را بسوی کارکرد براساس استراتژی واحد سوق می دهد و هرروزه سخن از برآمدن اتحادهای منطقه ای، قاره ای و... مانند ایالات متحده، اتحادیه اروپا، اتحادیه آفریقا، اتحادیه عرب، سازمان کنفرانس اسلامی و ... به میان می آید، شایسته است که جامعه اسلامی وحدت گرا را بر اساس آیین حیاتبخش اسلام و قرآن به جهان امروز معرفی کنیم این نوشتار را با سخنی از مقام معظم رهبری به پایان می بریم که ایشان با یادآوری تلاش دشمنان اسلام برای ضربه زدن به نظام اسلامی اظهار می دارند: چند راه برای شکست وارد آوردن به بیداری اسلام - که منشأ آن هم، برافراشته شدن پرچم جمهوری اسلامی در ایران است - در مقابل آنها باقی مانده است. یک راه عمدهی آنها همین مسئله ی شیعه و سنی است که بگویند جمهوری اسلامی ایران، جمهوری شیعه است و آن را در مقابل جامعه ی بزرگ اهل تسنن قرار دهند؛ تعصبات و احساسات مذهبی را وارد میدان کنند. این، چیز بسیار خطرناک و مهمی است و دارند این کار را می کنند. دستهای سیاست بیکار نیستند. ما همه ی همتمان باید این باشد که این خواست استکباری را خنثی کنیم. همه باید هشیار باشند؛ ملت ما، زبدگان ما، مبلغان ما، روحانیون پر تلاش و خدوم ما، همه و همه توجه بکنند که حرکتی و اظهاری که به این نقشه ی دشمن کمک بکند، از آنها نباید سر بزند.
پینوشتها:
1- عوامل السعة و المرونة فی الشریعة الاسلامیة - د. یوسف قرضاوی - ص 49.
2- سوره انبیاء، آیه ۹۲.
3- سوره آل عمران، آیه ۱۰۵.
4- سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
5- سوره شوری، آیه ۱۳.
6- سوره حجرات، آیه13.
7- مقاله (شروط الحوار فی القرآن الکریم) ، نوشته آیت الله تسخیری.
8- سوره سبأ، آیه ۲۶.
9- سوره آل عمران، آیه 16.
10- سوره بقره، آیه ۱۷۰
11- سوره زخرف، آیه 8.
12 - سوره نمل، آیه 14.
13- سوره اسراء، آیه ۸۵.
14- سوره مائده، آیه 4.
15- سوره آل عمران، آیه 14.
16- شواهد التنزیل قواعد التفصیل ، حاکم نیشابوری ج ۱، ص ۶۳۲، ج ۲ ص 45،
17- سوره آل عمران، آیه ۷.
18- نهج البلاغه، خطبه 144.
19- سوره نحل، آیه 43 و سوره انبیاء، آیه ۷.
20- سوره رعد، آیه 43.
21- سوره احزاب، آیه ۳۳.
22- سوره شوری، آیه ۲۳.
23- سوره مائده، آیه 55.
24- کتاب الغدیر علامه امینی و ده ها منبع دیگر.
25- اهل بیت در کتاب و سنت، محمدی ری شهری، صص ۵۰-۲۷.
26- صحیح مسلم ج ۲ ص ۱۸۷۲ ح ۲۲۶۰۸ .
27- مناقب، ابن خازمی، صص ۱۳6-۱۳2.
28- صحیح مسلم ، ج ۳ ص ۱۶۵۳ ح ۱۰؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۷، ص 410.
29- نهج البلاغه کتاب ۹۲ خطاب به اهل مصر؛ بحار الأنوار، ج ۳۳، ص ۵۹۶.
30- التکامل فی التاریخ، ج 2، ص 29.
31- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 8، ص 299.
32- نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹؛ بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۵۶۱.
33- امامان شیعه و وحدت اسلامی،على آقانوری، ص ۲۸۷.
34- تحف العقول: 487-488.
35- الکافی، ج ۳، ص ۳۸۰.
36- الصواعق المحرقة، ص ۲۰۳.
37- الخصال للشیخ الصدوق ، ج ا، ص ۱۹۷.
38- همان.
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی؛ از تنوع مذهبی تا فرقه گرایی»، نویسنده: محمد ابراهیم تسخیری، چاپ اول، ناشر:مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1389 ش، صص 86-78.