نظریه سیاسی شیعه
1. شیعه مبنای خود را بر اساس امامت و عشق ورزیدن به آنها بنا نهاده است، و نظریه سیاسی این مذهب نیز بر اساس این دو یعنی (امامت) و (محبت) پایه گذاری شده است. به همین دلیل نام (شیعه) بر آن نامیده شده است. چرا که معنای شیعه، هر دو مفهوم را در بر دارد، پس مبنای سیاسی شیعه براساس (محبت و احساس) می باشد.2. امامت یک مقوله عام معرفتی است که نظریه های حوزه های متفاوت شیعه از آن خارج می شود. (حوزه های فرهنگی و اجتماعی ـاقتصادی و سیاسی) امام در معنای پیشوا و جلودار، هم از نظر معرفتی وهم از نظر ساختاری مطرح می باشد و از باب شاهد و مشهود است (ویکون الرسول علیکم شهیدٹ) و این مبنای اصلی این باب است؛ یعنی شهادت امام برای امت.
3. امامت در مقابل امت واقع می شود که از کلمه (ام) یا (مادر) گرفته شده است. یعنی امام، مادر یک جامعه است و رابطه (امام) و (امت)، رابطه (مادر) و (فرزند) است. پس بر اساس (محبت) رابطه شکل می گیرد. عشق مادری و محبت فرزندی مبنای شناخت سیاسی شیعه واقع می شود، پس در نتیجه مبنای نظری شیعه (محبت) است نه (عقلانیت) و (محبت) یک علم حضوری است نه حصولی.
4. چون مبنای سیاسی شیعه محبت و علم حضوری است، پس اخلاق، محور اساسی آن است و از آن جایی که از نظر معرفتی، خدشه پذیر نیست، ملاک های اخلاقی پدیدار می شوند. پس نظریه سیاسی شیعه، اخلاقی است و سیاست غیر اخلاقی، از لحاظ ساختاری ومعرفتی در پیشه شیعه نیست؛ پس با ماکیاولیسم اخلاقی سیاسی سرسازگاری ندارد و این آن چیزی است که آن را مدرن و یا سیاست واقع گرامی خوانند.
5. چون (محبت) یک (امر شهودی) و مبنای شیعه می باشد بالطبع بایستی چارچوب نظریه ای شیعه بر همین اساس واقع شود. شعورعمومی که مبنای دموکراسی است در فقه اسلامی (عرف) نامیده می شود و بر اساس شهود بنا می شود. به این علت که شعور عمومی (Common sense) بر اساس شهود و علم حضور بنا می شود و سپس درعالم ذهن به میان ذهنیت تبدیل می شود.
6. (میان ذهنیت)، آن چیزی است که (ذهن عرف) را شکل می دهد؛ چون عرف (زندگی محور) است و زندگی روزمره دارای سازوکاری است که (عقلانیت عرفی) می نامند و این عقلانیت بر وجود دیگری بنامی شود و وجود دیگری مفروض گرفته می شود و عقلانیت عرفی برچگونگی (دیگر محوری) در معرفت شناسی اجتماعی تأکید می کند واینکه چگونه دیگری را در معرفت شناسی خود شریک کنیم تا بتوانیم بادیگری زندگی کنیم و سلول و واحدهای اجتماعی را شکل دهیم.
پس عقلانیت عرفی بر (تفاهم) یا (فهم متقابل) بنا می شود.
7. میان ذهنیت بر مبنای (شهود) می باشد و در (شهود) اشتباهی وجود ندارد چرا که بر میان ذهنیتی بنا شده که افراد بر اساس زندگی واقعی و حقیقی خود آن را بنا می کنند و معرفت میان ذهنیتی بر اساس زندگی مستقیم و بدون واسطه، به وجود می آید. پس در آن اشتباهی وجود ندارد، پس به عرف یا شعور عمومی، عقل سلیم می گویند که درمرتبه ذهنیت قرار دارد.
8. میان ذهنیت زمانی که به مرتبه شهودی بر می گردد، نام قلب سلیم را بر خود می گیرد و این پشتوانه معصومیت (عقل عرفی) است که اگرنباشد، عقل عرفی دچار وهم، خطا و اشتباه خواهد شد چرا که شهود درقلب رخ می دهد نه در عقل. پس ملاک عدم اشتباه، قلب است، نه عقل، چرا که بدون معنویت و عشق، دیگری را نمی توان دید، بلکه شخص فقط خود را می بیند که سر و پا گناه و تقصیر است.
9. آنچه در اصول فقه شیعی، در باب اجماع آمده به مقوله فوق برمی گردد که اجماع به خودی خود اهمیت ندارد، یعنی واقع نما نیست، مگرزمانی که وجود امام معصوم در آن شهود شود. (از باب لطف و یا کشف) چون امام معصوم بر امت شاهد است (و یکون الرسول علیکم شهیدٹ) واین شهادت است که امت را از اشتباه دور می کند (لاتجتمع امتی علی خطاء) و قلب سلیم را برای امت، به ارمغان می آورد (با همان شهادت).
10. آن کسانی که عقل سلیم و میان ذهنیت را، مبنای دموکراسی خودقرار می دهند و قلب سلیم را در نظر نمی گیرند، بر مقوله ای به نام (ایدئولوژی) به منظور ایجاد فضای میان ذهنی، پناه می برند و بر اساس ایدئولوژی، احزاب را شکل می دهند و دموکراسی حزبی را در یک جامعه جاری می سازند که اهل سنت و روشنفکران به اصطلاح دینی در این وادی قدم و قلم می زنند. که می توان بر این دموکراسی، (دموکراسی نخبگانی) نام نهاد.
11. دموکراسی شیعی بر اساس (امت مشهود) و (امام شاهد) شکل می گیرد و عقل سلیم را در پناه قلب سلیم و قلب سلیم را در پناه فیض امام می بیند، پس (عقل عرفی ناظر به امام) را مبنای دموکراسی خودقرار می دهد که همان اجماع شیعی است و این بوسیله آیاتی از انسان هاشکل و نسق می گیرد که ما از آنان به حجت یاد می کنیم.
12. و این دموکراسی بر اساس آیات خداوندی که در قالب (انسان های وارسته ای) تجلی می یابند، نظم و نسق می یابند که، پراکنده می باشنداینها نشانه هایی هستند که انسان را به شهود می رسانند و این شهود، مارا به قلب سلیم و سپس عقل سلیم، رهنمون می سازد و دموکراسی را برآن بنا می کند.
13. پس دموکراسی شیعی از مردم و خبرگان به وجود می آید. خبرگانی که در کنار عقل سلیم مردمی، قلب سلیم را روایت می کنند. پس مردم درمیدان اصلی حرکت می کنند و با عقل سلیم، زندگی روزمره خود را شکل می دهند و خبرگان با قلب سلیم در میان آنها زندگی می کنند و با الهام بخشی، عقل سلیم مردم را یاری می بخشند. پس خبرگان از زندگی روزمره جدا نیستند، پس در کنار قلب سلیم، از عقل سلیم حاکم بر زندگی روزمره برخوردار می باشند. پس این دموکراسی یک (دموکراسی خبرگانی) است.
14. فرق اساسی این دو نوع دموکراسی در این است که دموکراسی نخبگانی بر اساس دروغ و ایدئولوژی دروغین بنا می شود و احزاب بارسانه های متفاوت فضا سازی غیر واقعی و مجازی می کنند و بر اساس آن رأی مردم را می خرند و از اینجاست که از طریق آن فساد را در جامی پراکند و وارثان این دموکراسی هنر پیشه ها و ورزشکاران مشهور وزیبارویان درون تهی می باشند که در دموکراسی غربی و شرقی تقلیدی، بخوبی واضح است، اما در دموکراسی خبرگانی از ابتذال و سطحی شدن خبری نیست، چون خبرگان از شهوت زدگی و وهم زدگی عقل سلیم جلوگیری می کنند، چرا که خود دارای قلب سلیم می باشند. پس تمدن براساس (دموکراسی نخبگانی) در فساد فرو می رود، ولی تمدن بر اساس دموکراسی خبرگانی، به فساد مبتلا نخواهد شد.
منبع: مرکز مطالعات شیعه