امت اسلامی و ضرورت "تقریب مذاهب" و رویارویی با چالش ها

تردیدی نیست که کنفرانس ها و سمینارهایی که از سوی مجامع علمی و مراکز فرهنگی برگزار می شود، مردم را روشن می سازد و راه صواب را برای آنها مشخص می کنند. وقتی امتی رو به جلو دارد باید که شروعی قدرتمندانه، آگاهانه...
پنجشنبه، 13 آذر 1399
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سهیلا قصیل زاده
موارد بیشتر برای شما
امت اسلامی و ضرورت "تقریب مذاهب" و رویارویی با چالش ها
کاملا روشن است که امت اسلامی انتظار دارد و امیدوار است که بتواند نقش خود را در حرکت زندگی ایفا نماید ؛ این امت دچار تکانهای متعددی شده و از آن میزان آگاهی و درایت برخوردار است که آن را شایسته دریافت آن آتش زنهای کند که مسلمانان را به عزت و عظمت گذشته باز گرداند.
 
ناگفته پیداست که معیارها و ضوابط و ملاکهایی ، نشان از نزدیکی ظهور این آگاهی دارند و امت اسلامی در این زمان شایستگی آن را دارد که با اقتدار در ساخت آنچه بشریت بدان نیاز دارد و امت را متحد می گرداند ، سهیم گردد.
 
اگر غربت زمانی و مکانی از جمله موانع موجود بر سر راه امت تلقی می شود ، امت اسلامی دارای آنچنان فلسفه حیاتی امیدوارانه و پرنشاطی است که آن را در استقبال از عوامل پیروزی یاری می رساند. از دیدگاه پژوهشگران و ناظران ، حوادث گوناگونی که بر امت اسلامی گذشته ، راه ظهور عوامل خیزش و رویارویی با چالش ها را هموار ساخته است. تحلیل های آینده نگرانه حکایت از آن دارد که این امت در آستانه بنای شخصیت خود بدور از هر گونه انفعال و چیرگی اندیشه های مادی یا انحراف های فکری برگرفته از سیلان عقلی و روندهای نابخردانه است.
 
اگر جوامع اسلامی تاکنون چنان گرفتار جریانها و فرقه گرایی های نفرت انگیز بوده اند که آنان را از همگامی علمی ، کار و تولید باز داشته بود اینک چشم این جوامع به شکل گیری آگاهی و هشیاری برای روبرو شدن با دشمنان امت روشن شده است. تردیدی نیست که کنفرانس ها و سمینارهایی که از سوی مجامع علمی و مراکز فرهنگی برگزار می شود ، مردم را روشن می سازد و راه صواب را برای آنها مشخص می کنند. وقتی امتی رو به جلو دارد باید که شروعی قدرتمندانه، آگاهانه و با درایت و درک عمیق داشته باشد.
 
آنچه امت اسلامی با آن مواجه گردید، "شبیخون فرهنگی" برنامه ریزی شده ای بود که هدف از آن انحلال ملتها و گسستن آنها از اعتقادات و مذاهب و تمدنهای خویش است تا امت مسخ و بی ریخت و مطیع حلقه بگوش گردد، این شبیخون به گمراهی و فریب جوامع انسانی پرداخت و حقایق را واژگونه کرد و حقیقت را نیز با یاری گرفتن از شعارهای پرطمطراق و نفوذ به عقل و ذهن مخاطب و بهره گیری از نقاط ضعف و فریب او و القای اینکه اندیشه ی درست ارایه می دهد و در صحت مفاهیم فریبکارانه و دروغین واژه های مربوط به شبیخون هیچگونه تردیدی وجود ندارد، مشوه ساخت.
 
چه بسیار امت ها و خلق ها و نسل ها که بر اثر جلوه گری های فریبکارانه و زرق و برق دار این شبیخون که تنها ساده لوحان را به وجد می آورد و نادانان را به ساز آن می رقصاند و شیفته ظاهر آراسته و فریبایش می سازد ، به منجلاب گمراهی و انحراف و فساد اخلاقی و عقیدتی و اجتماعی کشانده شدند.
 
بشریت و خلقها ، از صحنه گردانان شبیخون فکری و فرهنگی و کسانی که این برنامه ها را به صورت امواج رادیویی و ماهوارهای راهی خانه ها و سرزمین ها می کنند، چه رنج ها و بدبختی هایی که نکشیده اند. بشریت به ورطه گمراهی و انحراف افتاد و شبیخون فرهنگی در هر نسل و دوره ای نقش ویرانگر خود را در زندگی مردم بجای گذاشت ، این بشریت در هیچکدام از مراحل حیات خود شاهد وضعی چون وضعیت کنونی نبود که شبیخون فرهنگی دارای کارشناسان ، مدعیان فلسفه ، دستگاهها و مؤسسات ویژه ای برای خود است، در این شرایط شبیخون فرهنگی ، رنگ فلسفه و اصولی بخود گرفته که پیروانش آن را می پذیرند و از آن دفاع می کنند و سرسپرده آنند.
 
نمی توان منکر شد که هیچ یک از ادیان و عقاید ، همچون اسلام با چالش هایی این چنینی روبرو نگردیدند. اسلام از آغاز پیدایش خود با چالش های کین توزانه ای از سوی مخالفان روبرو شد. در مکه با مشرکان و در مدینه با یهودیان و در دوره های گوناگون با مذاهب بدعت گرا و تکفیر کننده. پس از آن نیز با کشورگشایی های اسلام و گسترش آن فرهنگ اسلام با اندیشه "شعوبی" الحادی و فلسفه های بت پرستانه از جمله فلسفه های افراطی و فرقه گرایی ها و ... روبرو شد. ولی اسلام در برابر همه این چالش ها مقاومت کرد و بر آنها پیروز شد. جامعه اسلامی آن زمان ، به درستی اسلام را می شناخت و به خطرات اندیشه ها و گرایش های مطرح شده از سوی فلاسفه و زنادقه و شبهاتی که بر می انگیختند ، بخوبی واقف بود. اندیشه های مزبور عموما در راستای انتقال اندیشه از عرصه اصالت فطرت و منطق عقل و خردمندی درست و راه توحید و انگ ایمان به عرصه های الحاد و ولنگاری و لاابالیگری ، قرار داشتند ولی جامعه اسلامی در برابر آنها ایستادگی کرد و پرده از فریب ها و نیرنگ ها و انحرافات آنها برگرفت ، این اندیشه ها طی دوره های متمادی هرگز نتوانستند ضربه ای بر اسلام وارد کنند.
 
ولی از جمله خطرناکترین این چالش ها، چالش هایی است که جوامع اسلامی امروزه با آن دست به گریبانند ؛ چالش هایی که گاه شکل آشکار و عیان و گاهی نیز شکل پنهانی و پوشیده ای بخود می گیرد، این چالش امروزه در شبیخون غربی دینی [مسیحی] رخ نمایانده است.(1)

امت اسلامی و ضرورت
 

علل گرفتاری های امت اسلامی

پژوهشگران بر آنند که اروپا اندیشه اسلامی را در دو مرحله از مراحل تاریخ خود کشف کرد، یکبار در مرحله قرون وسطی و پیش و پس از "توماس الاکوینی"(توماس الاکوینی، متولد سال 1226م. و متوفی سال 1274م. است. او از بزرگترین فیلسوفان و لاهوتیان عصر کلاسیک مسیحی بشمار می رود: در سال ۱۳۲۳ میلادی، کلیسای کاتولیک لقب قدیس به وی داد.) که در پی کشف این اندیشه و ترجمه آن برآمد تا فرهنگ خود را غنی سازد و در واقع نیز گامهایی که در این راه برداشت آن را از اواخر قرن پانزدهم میلادی در راستای رنسانس ، هدایت کرد.(2)
 
و بار دیگر در مرحله استعمار که یکبار دیگر ولی این بار نه برای یک تأثیر فرهنگی بلکه با انگیزه های سیاسی و برای نقشه ها و برنامه های سیاسی خود و متناسب با شرایط سرزمین های اسلامی از یک سو و طبق مقتضیات سیاست در کشورهای اسلامی ، اندیشه اسلامی را کشف کرد. مؤرخان برآنند که زمانی که لشکریان صلیبی سرزمین های اسلامی را آماج حملات خود قرار دادند دو انگیزه داشتند:
 
انگیزه نخست: انگیزه دینی و تعصب های کورکورانه  ای بود که مردان کلیسا در اروپا برانگیخته بودند و زشت ترین افتراها را نثار مسلمانان کردند و شدیدا مسیحیان را به نجات مسیح از دست کفار - یعنی مسلمانان - برانگیختند ؛ به همین دلیل بخش اعظم جنگجویان ارتش صلیبی از میان کسانی بودند که تعصب های مذهبی آنان را با حسن نیت و نیروی ایمان ، از شهر و دیارشان بیرون کرد تا به استقبال مرگ و کشته شدن و آوارگی و حملات پیاپی ... بشتابند.
 
انگیزه دوم: انگیزه سیاسی استعماری بود؛ زیرا پادشاهان اروپا از تمدن و ثروت های سرزمین های اسلامی چیزهایی شنیده بودند به همین دلیل لشکریان خود را به نام مسیح به حرکت در آوردند ولی در دل تنها خواست و هدف آنان استعمار و کشورگشایی بود، ولی این خواست خدا بود که حملات صلیبی همگی با شکست مفتضحانه ای روبرو گردید.(3)
 
همه می دانند که اروپا جمع هشت حمله صلیبی علیه شرق اسلامی بعمل آورد و جنگهای صلیبی از نیمه قرن یازدهم میلادی آغاز شد و تا پایان قرن سیزدهم - یعنی نزدیک به دویست و بیست و پنج سال و طی هشت حمله با تمام نیرو و تجهیزات - ادامه پیدا کرد. کشیش "لوبوی ریموند واجیل" رفتار صلیبی ها را به هنگام ورود به بیت المقدس چنین توصیف می کند:
 
«بهنگام چیره شدن هم کیشان ما بر برج و باروهای "بیت المقدس" ، وضع شگفتی در میان اعراب پیش آمد ؛ سر برخی از آنان بریده شد و حداقل چیزی که با آن مواجه شدند دریده شدن شکمشان بود، آنها از ترس ناگزیر می شدند خود را از بالای برج و باروها به پایین پرت کنند. برخی از آنها پس از شکنجه های فراوان ، در میان آتش سوزانده شدند. در خیابانها و میدانگاههای بیت المقدس چیزی جز تلی از سر و دست و پای عرب ها دیده نمی شد. اگر کسی از آنجا می گذشت ناچار می شد از روی اجساد کشته ها عبور کند و تازه اینها همه قسمتی از بلایی بود که بر سر آنها آمده بود.»(4)
 
همین کشیش خبر کشته شدن ده هزار مسلمان در مسجد عمر را می دهد و در این باره می گوید: «هم کیشان ما در خونریزی در هیکل سلیمان زیاده روی فراوانی کردند. اجساد کشته ها در اینجا و آنجا شناور بود، و دست و پاهای قطع شده همه جا بچشم می خورد و شناور بود گویی می خواست به اجساد غریبه ای که اینجا و آنجا به فراوانی دیده می شدند بپیوندند. سربازانی که این حماسه را آفریدند خود تاب بوی تعفن برخاسته از آنها را جز با دستمالی که بر بینی می گرفتند نداشتند.»(5)
 
در تاریخ آمده است که «صلیبی ها بهنگام ورود به بیت المقدس در پانزدهم ماه مه ۱۰۹۹م. بیش از هفتاد هزار مسلمان را از دم شمشیر گذراندند به گونه ای که اسبان تا سینه در خون شنا می کردند. در "انطاکیه" نیز بیش از یکصدهزار مسلمان را کشتند. می بینیم که مسئله از اهمیت بسزایی برخوردار است مسئله کینه توزی باطل نسبت به حق و رذیلت علیه فضیلت و دشمنی شرک با توحید و خصومت گمراهی با رهنمونی است.» (6)

امت اسلامی و ضرورت
 

ایستادگی امت اسلامی

امت اسلامی در برابر این جنگ های بربر منشانه ای که به قتل و غارت و چپاول و اینهمه وحشیگری پرداخت ایستادگی کرد و پس از گذشت بیش از دو قرن از جنگ های خونینی که با شدت تمام میان نیروهای ایمان و لشکریان شر ، ادامه داشت ، این جنگ با شکست سختی به سود لشکر مسلمانان به پایان رسید و قدیس "لویی نهم" فرمانده هشتمین حملة صلیبی و پادشاه فرانسه ، در شهر "المنصورة" در مصر به اسارت در آمد و با فدیه آزاد شد. وقتی او به "فرانسه" بازگشت ، مطمئن گردید با مسلمانان - که دارای ایمان و عقیده راسخی هستند که آنان را به جهاد و فداکاری تشویق و ترغیب می کند و جان بر کف به دفاع از عقاید و ایمان خود می پردازند - هرگز آهن و آتش کارساز نیست و به این نتیجه رسید که باید شیوه کار خود را تغییر دهند، لذا از جمله توصیه های وی از این قرار بود که پیروانش پس از مطالعه اسلام با هدف دشمنی با مسلمانان ، در پی تغییر اندیشه مسلمانان برآیند و در عقاید و شریعت ایشان ایجاد تردید نمایند. بدین گونه بود که کارزار از عرصه آتش و آهن به کارزار اندیشه انتقال یافت (7) زیرا چیرگی بر اسلام با رویگردانی مسلمانان از دین خود نمی توانست از طریق قدرت مادی و اشغال مسلحانه تحقق پیدا کند. حرکت شبیخون فکری و فرهنگی از این خاستگاه آغاز شد که طبق توصیه لویی نهم در پی شکست در جنگ های صلیبی مسلمانان را باید از راه کلمه مورد ضربه قرار داد و در این راستا و برای دستیابی به نقاط ضعف و جستجوی موارد قابل شبهه باید به ترجمه قرآن و سنت و علوم مسلمانان پرداخت. آنها به صراحت اعلام کردند که اسلام ، بزرگترین دشمن آنهاست و مهمترین هدفشان نیز ضربه زدن به آن و تیشه زدن به ریشه آنست.(8)
 
 در جنگهای صلیبی از نظر نظامی ، با شکست مواجه شدند ولی آنها با اشغال یا شبیخون فکری هنوز هم به ایجاد تردید و سمپاشی های خود ادامه می دهند و گرایش های صلیبی در پوشش دیپلماسی و ریاکاری های سیاسی و تحریک و توطئه و یورش فکری با تمام توش و توان و دانش خود همچنان باقی است. این دوران تردیدی نیست که دشمنی های صلیبی با اسلام ، انگیزه اساسی و اصیل بورش فکری و شبیخون فرهنگی است که امروزه بر جوامع اسلامی سایه افکنده است، این دشمنی نزد ملل غربی "صلیبی"، صورت شعارهای اپیدمیکی بخود گرفته و آنها را به سمپاشی همه جانبه و دروغ پردازی و پنهان سازی حقایق و فریبکاری و ... واداشته است و در عین حال به خود و هم نوعان خود چنین القا می کنند که برترین نژاد و خردمندترین ملت و رستگارترین دین را دارند و قیم بشریت و سروران انسانیت و راهبران و راهنمایان جهانند.(9)
 
استعمار غرب و کوشش های تبشیری و کینه های صلیبی در جنگ علیه مسلمانان و غارت و چپاول سرزمین های آنها به باد دادن میراث اسلامی دست بدست یکدیگر دادند و همچون ابری از کینه و نفرت بر آسمان سرزمین های اسلامی خیمه زدند.
 
این وضع زمانی تجسم یافت که در سال ۱۹۱۸م. "لرد لنبی وارد بیت المقدس شد و اعلام کرد: «اکنون جنگ های صلیبی به پایان رسید. این فرمانده مسیحی بیانگر روح اروپایی ها و روح صلیبی بود که طی تمام آن دوره ها در اعماق وجودشان شعله ور بود. با همان کینه و نفرت "ژنرال لنبی" انگلیسی ، "عورة" ژنرال فرانسوی و فرمانده ارتش فرانسه در "دمشق" زمانی که بر سر قبر "صلاح الدین ایوبی" از اتومبیل روباز خود پیاده شد و روی سوی قبر نهاد و جملات مشهور خود را بر زبان راند ، براین جمله تأکید کرد: «ما اینجاییم ص لاح الدین!» روز بعد نیز همین کار را در "حمص" کرد و بر سر قبر "خالد بن الولید" پای گذاشت و گفت: «ما اینجاییم خالد!»(10)
 
این با این کینه و نفرت و انزجار جان مایه حملات همه جانبه و به هر وسیله ممکن علیه مسلمانان بشمار می رود. هنوز هم این موج به لحاظ فکری و فرهنگی در راستای ویرانسازی پایه های اسلام و اخلاق اسلامی و اشاعه اندیشه ها و جریانات ویرانگر ادامه دارد تا امت اسلامی را مشغول امور حاشیه ای نماید تا متوجه توطئه هایی که علیه او چیده می شود نگردد و به آگاهی و بیداری نرسد.(11)

امت اسلامی و ضرورت
 

استعمار جوامع اسلامی از سوی غرب

جامعه اسلامی در آسیا و آفریقا چه در قرن نوزدهم یا در قرن بیستم ، تحت تأثیر جنبه های ایدئولوژیک جامعه اروپایی قرار گرفت، جامعه اسلامی در آن زمان از مصونیت کافی برای چالش و عدم پذیرش آن برخوردار نبود. لذا زمانی که رنسانس اروپایی در رهایی و آزادی از سلطه کلیسا و کسب آزادی های تجاری و مالی و نیز آزادی اندیشه و گرایش سیاسی به بار نشست ، این جامعه در معرض یورشها و تجاوزهای اروپایی قرار گرفت.(12)
 
وضع در ابتدا و پیش از استعمار ، جنبه آماده باش و به کمین نشستن از سوی [صلیبی ها و تسلیم و پذیرش قیمومیت بیگانه و استعمار اروپایی ، از سوی جوامع اسلامی بخود گرفته بود.(13)
 
براساس آنچه در صفحات تاریخ ثبت شده ، جامعه اسلامی قربانی استعمار گردید؛ بریتانیای کبیر هند را در سال ۱۸۵۹م. ، مناطق خلیج فارس و جنوب شبه جزیرة العرب را در سال ۱۹۴۹م. و مصر را در سال ۱۸۸۲م. و سودان را در سال ۱۸۸۹م. به اشغال خود در آورد.  فرانسه نیز در سال ۱۸۳۰م. الجزایر و در سال ۱۸۸۱م. تونس و در سال ۱۹۱۲م. مراکش را به اشغال درآورد. و ایتالیا طرابلس الغرب (تریپولی را در سال ۱۹۱۱م. به اشغال درآورد. و هلند جزایر مجمع الجزایر اندونزی را یکی پس از دیگری از سال ۱۹۰۳م. اشغال کرد. از روسیه نیز پیش از قرن نوزدهم در سال ۱۸۷۳م. کریمه را اشغال کرد و در قرن نوزدهم میلادی و در پی اشغال کریمه بر جوامع اسلامی آسیای میانه یعنی: آذربایجان ، قزاقستان، ازبکستان ، نوکیستان و کازاخستان سلطه کاملی پیدا کرد و در این میان جز یمن و حجاز و ایران و ترکیه مرکزی، سرزمین های اسلامی از یوغ اشغالگران اروپایی جان سالم بدر نبردند.(14)
 
ناگفته پیداست که تحت سلطه استعمار قرار گرفتن جوامع اسلامی ، بازار مصرف کالاهای تولیدی غرب صنعتی را چنان گسترش داد که به برتری صنعت غربی انجامید. و در پی قدرت گیری هرچه بیشتر جوامع اروپایی و برتری صنعتی آنها ، پهنه تحت استعمار آن در دو قاره آفریقا و آسیا گسترده تر شد. با تحکیم قبضه اروپا بر مستعمرات ، نفوذ سیاسی و استعماری آن نیز افزایش یافت و بر ضعف جامعه اسلامی تحت سلطه استعمار و وابستگی ها و پذیرش کورکورانه هر آنچه غربی است افزوده شد.
 
زمانی که جامعه اروپایی استعمار جوامع اسلامی را آغاز کرد در اوج عظمت خود قرار داشت و تازه به جدایی کلیسا و دولت و استقلال قدرت های زمینی و نیز آزادی های سیاسی دست یافته و بیشترین گرایش را به "لائیسم" به عنوان ایده آل بشریت پیدا کرده بود. استعمار نیز در همین گرایش همراهی اش کرد و در حکومت ، دیدگاهها ، قوانین و اقتصادهای جامعه اسلامی تحت سلطه ، جلوه گر شد.
 
با همراهی استعمار در گرایش های لائیک و کوشش برای تحقق این گرایش در جامعه اسلامی - که جامعه ای با ویژگی ها و تاریخ و واقعیت متفاوتی نسبت به جوامع غربی بود - استعمار اروپایی ناگزیر به انتخاب راهی برای اعمال این گرایش گردید. این راه عبارت از جداسازی کامل جامعه اسلامی از گذشته و میراث عقلی و معنوی و رفتاری و اخلاقی خود بود. وقتی این جداسازی صورت گرفت و آن گسست حاصل شد، به زیر سلطه کشاندن آن آسان گردید و بویژه در مورد نسل هایی که در پرتو چنین عزلت و فاصله ای پرورش می یابند، به عامل فرمانبردار و گوش بفرمانی ، تبدیل شد.(15)

امت اسلامی و ضرورت
 

پیشرفت علمی غرب

غرب از برتری علمی چشمگیر و پیشرفت مادی شگفت و نبوغ سازماندهی خلاق و شکیبایی بالایی در تلاش و تولید و روحیه علمی والایی به لحاظ رویارویی با مشکلات - هم از نظر تئوری و هم از نظر عملی - برخوردار بود.(16) تردیدی نیست که پیشرفت های علمی شگفت انگیز غرب قدرت و نیروی انتشار و گسترش فوق العاده و خیره کننده ای به دنبال داشت که بدون تردید همه پیشرفهای علمی جهان در آن روزگار و آنچه را که جهانیان در تاریخ پهناور و دور و دراز خود شنیده بودند پشت سر گذارد و توانست از آن برج و باروی خود بدر آید و اختراعات و ابتکاراتی را رقم زند که همگان را شیفته و مسحور خود می کرد.(17) بویژه آنکه غرب در آستانه کشفیات تازه و دستاوردهای علمی نوینی هم قرار داشت.(18)
 

ضعف فکری و گسیختگی اجتماعی

زمانی که جامعه اسلامی دچار ضعف فکری و گسیختگی اجتماعی گردید طعم تلخ عقب ماندگی را چشید. وقتی ضعف فکری به سراغ امتی یا جامعه ای آید، انحطاط در اندیشه و توجه به خرافات و اساطیر را به ارمغان می آورد؛ گسیختگی اجتماعی نیز نتیجه حتمی همین ضعف فکری است؛ زیرا ضعف فکری باعث می شود خطرات برخاسته از در افتادن به گرداب خطر درک نشود، لذاست که می بینیم جوامع اسلامی دچار فرقه های متعدد و متخاصم و مذهب گرایی های تعصب آمیز و تعدد واحدهای قدرت حکومتی ای شد که بر پایه قومی یا مذهبی در این جامعه شکل گرفته بودند. و اینها همه جامعه اسلامی را به هرج و مرج کشانده و دشمنی های حقیقی و غارت و قتل و چپاول بی حد و حصری سوق داد. چنین جامعه ای مسلما در معرض قدرتهای شیطانی که همواره گوش به زنگ چنین طعمه هایی هستند، قرار می گیرد؛ سلطه سیاسی در جوامع اسلامی وضع واژگونه ای داشت و در این وضع حتما باید تصویر مرگبار هر امپراتوری در حال سقوطی - صرفنظر از شعاری که سر می داد - کامل گردد؛ در این امپراتوریها - "بیزانس" باشد یا "روم" - ناگزیر رشوه رواج پیدا می کند و مصادره اموال افزایش می یابد و هرج و مرج های داخلی بالا می گیرد و فساد اخلاقی و مشغول شدن به مسایل بی ارزش یا کم ارزش ناقوس خطر را بصدا در می آورد(19)
 
علة العلل فروپاشی ملت ها از درون سرچشمه می گیرد و عوامل خارجی در این میان می توانند نقش شتاب دهنده داشته باشند ولی بهرحال فروپاشی داخلی، آغازی بر پایان ایک امپراتوری و عامل اساسی فروپاشی کامل آنست.(20)

امت اسلامی و ضرورت
 

عقب افتادن ملل اسلامی از قافله تمدن

وقتی جوامع اسلامی دچار ضعف فکری و گسیختگی اجتماعی گردیدند اسیر مسایل جزئی و پیش پا افتاده شدند و این امر آنان را از همراهی با کاروان دانش و پیشرفت و تمدن بازداشت این بدان معناست که جوامع اسلامی از آموزه های اسلامی که به فراگیری دانش و معرفت و بکارگیری عقل و اندیشه در تمامی مواردی که می تواند مردم را به راه راست زندگی رهنمون شود، روی گردان شدند. این رویگردانی ، انحطاط در ارزش ها و فراخوان تن دهی به لذت های زودگذر و حیف و میل اموال تا حد جنون و بلاهت و اسراف فسق و فجور را در پی داشت و نادانی عمیق و نفاق آشکار و فساد فراگیر در همه جا و بیماری وجدانها و تنفر از ارزش ها و پایمالی حق و لگدمالی حقوق و قربانی فضایل، فراگیر گردید.(21)
 
این عقب ماندگی به ضعف اعتماد به نفس انجامید و چرخهای پیشرفت و حرکت در ملل اسلامی را متوقف گرداند و باعث شد در همه چیز، تکیه و اعتمادش به دیگران باشد.مطمئنا امتی که تن به گدایی و تن پروری و وابستگی و تکیه بر دیگران می دهد، سزاوار زندگی شرافتمندانه نیست؛ زندگی شرافتندانه بهایی دارد و بهای آن فداکاری است.
 
هیچ امتی نمی تواند راه خود را در زندگی بگشاید و کرامت و عزت خود را بازیابد و زندگی دوباره ای برای خود بسازد مگر آنکه مجدانه بکوشد خود را با تکیه بر خویش، بسازد. این نکته کاملا بدیهی به نظر می رسد که ریشه و جوهره فقر امت، در سلاح و تجهیزات یا در مال و امکانات مادی نیست، فقر در جانها و ناتوانی ها و ضعف در اراده ها و پریشانی احوال آنست.(22)
 
بنابر این عقب ماندن از کاروان پیشرفت و تمدن، جوامع اسلامی را به انحطاط می کشاند، آنها را داوطلبانه راهی تباهی می سازد درست همانگونه که گوسفندان را به پای خود به مسلخ می کشاند؛ به همین دلیل این عقب ماندگی از جمله عوامل و اسباب اصلی شبیخون فرهنگی است که سرزمین و مردم جوامع اسلامی را درنوردیده است.
 

خلاء عقیدتی

پژوهشگران اطمینان دارند که این عقیده است که در درون، مورد اعتماد واقع می شود و دلها به آن محکم می شود و صاحبش را به یقین سوق می دهد و از هر گونه شک و تردید و دودلی می راند. عباس محمود العقاد می گوید: «مراد ما از باور دینی، نه طرز فکر یا روش مطالعه که شیوه زندگی است، منظور ما چیزی است که جان را سرشار می سازد نه آنچه که سرها و صفحات را پر می کند.(23)
 
عقیده ای را که می توان آن را عقیدۂ دینی نامید، باوری است که یابنده از آن بی نیاز نیست و کسی یارای از دست دادن آن را ندارد و هرکس بدان چنگ زند قادر به رها کردن آن نیست .(24)
 
کسی که تأملی در عقیده اسلامی کند و به تأمل در مفاهیمی که به مشکلات زندگی پرداخته اند، بپردازد احساس اطمینان می کند و از شک و تردیدی که بسیاری از اندیشمندان با آن دست بگریبانند رهایی می یابد. (25)
 
حقیقتی که طی صدها سال سرشار از حوادث و بدبختی ها و ناگواری ها آن را به اثبات رسانده آنست که عقیدۀ اسلامی عقیدهای همه جانبه و ایده آل برای انسان و جامعه است، و به کار جان و تن، دنیا و آخرت، و در صلح و جنگ، و ساماندهی روابط و پیوندهای اجتماعی افراد و گروهها و ملت ها می آید.
 
"عقیده" ضرورتی است که هیچ فرد و گروهی از آن بی نیاز نیست. ضرورتی است تا هم اطمینان پیدا کند و هم سعادتمند شود و خود را پاک سازد، ضرورتی است تا جامعه ثبات پیدا کند و همبسته بماند و حرکت رو به جلویی داشته باشد و بپا خیزد. فرد منهای عقیده همچون کاهی در معرض باد است که به این سو و آنسو می رود و در جایی پایداری ندارد و آرام نمی گیرد و ریشه ای برای ثابت ماندن ندارد. (26)
 
عقاید برای ملت ها، همچون دیواری آنها را از اندیشه های وارداتی یا مذاهب سرازیر شده پاسداری می کند و به بناها و جوامع و افراد ، عمق می بخشد و به انسان نیز در زندگی، ثبات و پایداری می دهد. ولی اگر ملتها، عقاید خود را ترک گویند و از غذای روحی و عمق ایمانی خود صرف نظر کنند به سادگی قربانی هر از راه رسیده ای می شوند.(27)

امت اسلامی و ضرورت
 

نشانه های خیزش

پس از روشن شدن ابعاد اثرات مخربی که جریانها و مذاهب انحرافی با فعالیت های شبانه روزی خود بر امت اسلامی بجای گذاشته اند، این پرسش بزرگ مطرح می شود: ما چه کرده ایم؟ موضع ما در برابر چنین پیامدهایی برجامعه اسلامی چیست؟
 
بخش بزرگی از گرفتاریهایی که جامعه با آن روبرو شده، حرکت فکری عظیم و نتایج و پیامدهایی است که به مسلمانان و به عقیده و زبان و میراث و تاریخ و خود ما مربوط می شود. بخش بزرگ دیگری نیز حرکت عملی سترگی است که بر دلها و مغزها اثر می گذارد و آنچه حرکت نظری و عملی جامعه اسلامی را تحت تأثیر قرار داده از جمله خطرناکترین حرکتهایی است که با آن روبرو شده است؛ زیرا دشمنان، ستونها و شالوده ها را آماج حملات خود قرار داده اند و عمق فکری - عقیدتی امت را نشانه گرفته اند. مسلمانان نیز راهی جز رویارویی و پذیرش چالش ها و اظهار وجود ندارند. در غیر این صورت شایستگی زندگی و زنده بودن را از دست می دهند.
 
ناگفته پیداست که کوشش در اظهار وجود و تلاش برای رویارویی با این چالش ها و جریانات ترکتاز، دلیل درستی کار و نشانه سلامتی و شادابی جامعه است، بنابراین حتما باید آیین و نظامی برای اینکار وجود داشته باشد.
 
آیین صحیح نیز آنست که امت اسلامی، اندیشه را با اندیشه پاسخ گوید. و در این راستا باید شخصیت امت ساخته شود. ما باید خود را مصونیت بخشیم تا تحت تأثیر این شبیخون قرار نگیریم. و قابلیت پذیرش و اثرپذیری از آن را نداشته باشیم. وقتی مصون گشتیم هیچ یک از موانع آنچنانی نیز تأثیری در ما نخواهد داشت.
 
چه بسا خطرناکترین آماج شبیخون فکری فرهنگی مسلط بر جوامع اسلامی، ویران ساختن عقیدتی، فرهنگی و فکری شخصیت مسلمانان است. ویرانی شخصیت نیز به پذیرش همه دروغها و اباطیل می انجامد و وابستگی و انحلال شخصیت را در پی دارد. به همین دلیل اگر امت اسلامی خواهان آنست که نقشه های دشمنان قسم خورده در آنها مؤثر واقع نشود باید شخصیت خود را آنچنان بسازد که رنگ و انگ اسلامی و نشان ایمانی داشته باشد. چنین شخصیتی، شخصیت مثبتی است که در یک حرکت فکری، روانی و جسمی سازنده ای زندگی می کند و در معادله داد و ستدی، خیلی بیش از آنچه می گیرد، می دهد. تردیدی نیست درک اینکه اسلام برای ما و دیگران، یک ضرورت است، چشمان ما را نسبت به جایگاه خود باز می کند و جامعه و امت را نیز هشیار می سازد.
 
در گام برداشتن به سوی مجد و عظمتی که انتظار داریم باید بر حقیقت ایمان واقف شویم؛ زیرا وقتی این حقیقت را دریافتیم و به آن تعلق پیدا کردیم ، نقشی ایفا خواهیم کرد. هنگامی که شروع به گام برداشتن در این راه کردیم باید نشانه هایی را که در سرلوحه تدارک راه خیزش جامعه و امت قرار دارد ، شناسایی نماییم
 
ضرورت اسلام
تماس با ما این استان انسان از نشانه های خدا در آفرینش است ، خداوند او را به این شگفتی آفرید و چنین صبغه یگانه ای به وی بخشید و شماری از غرایز و امیال را در او به ودیعه نهاد. وقتی فطرت وی او را به پاکی و پاکنهادی و هدف مداری سوق می دهد، غرایز راه کاملا مختلفی را فرارویش قرار می دهند و در این میان انسان چشم به پاکی طبیعت خود و صفای جوهر وجودی و پاکیزگی جان و طهارت دل و اعتدال اخلاق و درستی رفتار خویش میدوزد که او را در راه درست و مستقیمی قرار می دهد که از انگیزه های والا و هدف متعالی و راه راست و درستی بهره مند می گردد و چشم به تعالی دارد و از همه موارد حقارت آمیز در می گذرد و اینها همه را جز در گستره ایمان به خدا و در دامان اطاعت از پروردگار و زیر سایه تقرب به درگاه او نمی یابد.
 
انسان بنابر فطرت خود ، نمی تواند در این جهان پر عظمت و بسیار بزرگ ، بی حرکت باشد و ناگزیر باید با پیوندهای معینی با جهان هستی مرتبط باشد تا ثبات و پایداری اش را تضمین کند و جایگاه خود را بشناسد.(28)
 
بنابراین حتما باید باورها و عقایدی داشته باشد که پیرامون و موقعیت وجودی اش را توجیه و تفسیر کند. این یک ضرورت فطری - شعوری است که جوهر فطرت آدمی را ریشه دار می گرداند و در راستای تضمین تداوم حرکت و کار خیزش آن را پیگیری می نماید. به همین دلیل ، نیاز انسان به عقیده ، نیازی فطری است که ریشه در فطرت وی دارد و در احساسش کاشته شده و با خون و رگش عجین می گردد ولی ممکن است در درک چنین حقیقتی به گمراهی رود و خودسری نماید و سرگشته شود و استقرار و ثبات خود را از دست بدهد.(29)
 
این نیاز فطری در انسان به عقیده است که درک انسان از حقیقت جایگاه و مقام خود در این جهان و رسالت و کار و نقش وی را تحقق می بخشد: (30) «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُبِینًا ، فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ و َفَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا» (31) (ای مردم، به راستی برهانی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است و نوری آشکار برای شما فروفرستاده ایم، اما آن کسان که به خداوند ایمان آوردند و به او چنگ در زدند (خداوند) آنان را در بخشایش و بخششی از خویش در خواهد آورد و ایشان را به راهی راست به سوی خود راهنمایی خواهد کرد. هنوز هم جهان شدیدا نیازمند این دین است و بشریت برای رهایی از دردها و رنج های خود راه نجاتی جز ایمان به دین ندارد.) این ایمان است که امر به معروف و نهی از منکر می کند و به سوی حق فرا می خواند و راه مستقیم را نشان میدهد.

امت اسلامی و ضرورت
 
حقیقت ایمان
می دانیم که ایمان و صدق و صفات آن سرچشمۂ فطرت آدمی است، اگر ایمان واقعا در دل نشسته باشد در عقیده و احساس فرد مؤمن و در ارتباطش با خدا و در جهادش در زندگی تأثیر دارد و بدین ترتیب جز حق نمی پذیرد و جز خداوند متعال نمی پرستد و در طلب رضای الهی از هیچ سرزنشی نمی هراسد و در گفتار و کردار ، پیوندی با باطل برقرار نمی کند. چنین فرد مؤمنی ، شاهدی برای مردم پیرامون خود می شود و گمراهان را راهنمایی می کند و خطاکاران را اندرز می دهد و از خود و اخلاق و رفتارهای خود ، الگو و اسوه ای برای ایشان می سازد و با نور و یقینی که در دل دارد در آنها مؤثر واقع می شود و البته تحت تأثیر باطل ایشان قرار نمی گیرد.
 
کسی که ایمان واقعی دارد روز به روز بر یقینش افزوده می شود و وقتی نعمتی به وی رسد خدای را سپاس می گوید و حق نعمت های الهی را بجای می آورد و اگر گزند و ناملایمی بدو رسد خدای را شکر می کند و راضی به قضایش می شود و از ایمان و اعتقادش به خداوند چیزی کاسته نمی شود.
 
خداوند متعال در سوره حجرات می گوید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» (32) (مؤمنان تنها کسانی هستند که به خداوند و پیامبرش ایمان آورده اند سپس تردید نورزیده اند و با دارایی ها و جانهایشان در راه خداوند جهاد کرده اند آنانند که راستگویند.)
 
و در سوره انفال می گوید: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ، الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ، أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» (33) (مؤمنان تنها آن کسانند که چون یاد خداوند پیش آید دلهاشان بیمناک می شود و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان می افزاید و بر پروردگارشان توکل می کنند. کسانی که نماز را برپا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم ، می بخشند، آنانند که به راستی مؤمنند آنها نزد پروردگارشان پایه ها و آمرزش و روزی ارجمندی دارند.)
 
تردیدی نیست که ایمان صادقانه و عمیق ، وجدان مؤمن را زنده می سازد و گرایش های او را درستی و سلامت می بخشد. زمانی که میلیونها نفر در سیاهی های تاریکی و راههای گمراهی دست و پا می زنند می بینیم که انسان مؤمن با الهام از درهم آمیختگی ایمان با وجود خود ، احساساتی پاک و عزیمتی صادقانه و کرداری شایسته دارد و هرگز در زندگی تن به خواری نمی دهد و سختی ها - هرچند زیاد و طاقت فرسا باشند او را از پای در نمی آورد.
 
خداوند متعال در سوره زمر می گوید: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ» (34) (خداوند است که بهترین گفتار را به گونه کتاب همانند دوگانه (با آیات کوتاه و بلند) فرو فرستاده است که پوست آنان که از پروردگار خویش می هراسند، از آن به لرزه می افتد ، سپس با یاد خداوند پوست و دلشان نرم می شود، این رهنمود خداوند است که با آن هرکه را بخواهد راهنمایی می کند و هرکه را گمراه گذارد ، رهنمونی نخواهد داشت.)
 
بنابراین قدرت ایمان در دل مؤمن ، مقتضیات ایمان را فراتر از هر چیزی قرار می دهد و فرد مؤمن را در ارتباط تنگاتنگ با هر آنچیزهایی می سازد که ایمانش به وی القا می کنند. هیچ چیز وی را از این روند باز نمی دارد، سختی ها و گرفتاری هایش نیز هر چقدر افزایش یابد، جز یقین و ثابت قدمی برای وی نتیجه ای ندارد؛ زیرا قدرت ایمان در قلب اوست که در همه حال مؤمن را از نور هدایت و نور امید برخوردار می گرداند.
 
مؤمن در همه کارهای خود در پرستش خدا ، در ذکر او و در توجه به جلب رضایت الهی به رغم فراوانی گرفتاری های زندگی و در خضوع و خشوع دائمی اش در برابر فرمان های خدا و در کمال اعتماد گفتاری و کرداری و قلبی و جسمی و رفتاری و عقیده ای به خدا ، چنین است. همچنین ، مؤمن هرگز با اهل باطل سازش نمی کند و در مقاومت در برابر ایشان ، مستی نمی پذیرد.

امت اسلامی و ضرورت
 

احساس امت در همراهی با کاروان تمدن
امروزه واژه تمدن در مفهوم عمومی و معاصر آن ، نسبت به مفهوم لغوی و سنتی این واژه ، از گستردگی فزاینده ای برخوردار شده است لذا در فرهنگ های جدید آمده است: «تمدن عبارت است از پیشرفت علمی ، هنری ، ادبی ، اجتماعی و اقتصادی در شهرها.»
 
و به عبارت کلی تر: «تمدن حاصل مدنیت و فرهنگ و اندیشه و مجموعه زندگی در انواع مادی و معنوی آنست. یعنی که تمدن ، همان شاهراهی است که تاریخ هر امتی در آن حرکت می کند و بیانگر مراحل تمدن های بزرگی است که انتقال انسان با گروههای انسانی از یک مرحله به مرحله دیگر را به تصویر می کشد.» (35)
 
بنابراین معنای تمدن به زبان ساده کوشش های ما موجودات بشری برای کمال بخشی به نوع بشر و تحقق پیشرفت - هر نوع پیشرفتی - در اوضاع و احوال انسانی و جهان واقعی است. تمدن زمانی شکل می گیرد که مردم عزم جزم و صادقانه ای برای پیشرفت داشته باشند و خود را متناسب با این هدف و برای خدمت به زندگی و جهان ، وقف نمایند. (36)
 
و در تعریفی بسیار فشرده تمدن عبارت است از مجموعه نمودهای معنوی بجای مانده از تاریخ و آنچیزهایی که طی زمان در جامعه باقی می ماند و نشان توان ذهنی برجسته و بیانگر روح این جامعه و ملتی است که آن را نمایندگی می کند.
 
تردیدی نیست که نمودهای معنوی ، دارای قالب های مادی گوناگونی است که معنویات یاد شده در آن شکل می گیرند، نمودهای معنوی نیز به صورت های گوناگونی از جمله: هنر ، ادبیات ، علوم و معارف و مجموعه موارد بجای مانده از آثار و بناها و شیوه های زندگی و آداب زندگی روزمره هستند. (37)
 
بنابراین تمدن ، به مفهوم آسایش بشریت در جنبه های متعدد و همه جانبه جسمی ، عقلی ، روانی و معنوی است ؛ رفتارهای تمدنی نیز پاسخ انسان به چالش های فراروی اوست. چالش در برابر طبیعت مادی از یک سو و چالش در برابر نیازهای وی از سوی دیگر و سرانجام چالش با دیگران یا با جامعه از سوی سوم است.
 
این پاسخ انسانی ، در عرصه های مختلف ادبی ، علمی و هنری رخ می نماید و به شکل تولیدات مادی در بناها ، راهها ، پل ها و گذرها و ... تبلور پیدا می کند.
 
نتایج علمی در پیوند با یکدیگر و متکی به همدیگرند و تمدنهای بشری نیز از آن ملت مشخصی نیستند و برای گروه معینی از مردم وقف نشده اند؛ زیرا بخشی از بنای عظیمی هستند که همه امت در ساخت آن نقش داشته اند.
 
ممکن است تمدنهای بشری در نمودها ، عناصر ، بویژه در صورتی که در شرایط نزدیکی زیسته باشند ، مشابهت هایی با یکدیگر داشته باشند. این تمدنها ، زنجیره ای از حلقه های بهم پیوسته ای هستند که از یکدیگر بهره مند شده و در موارد بسیاری از یکدیگر تأثیر می پذیرند و این اثر پذیری ها به پیشرفت بسیاری از آنها انجامیده است.(38)
 
هر تمدنی ، مجموعه صفات و ویژگی ها و مزیت های مشترکی برای جامعه یا مجموعه ای از جوامع تشکیل می دهد که بطور کلی نشان دهنده مجموعه راه حل هایی است که یک مجموعه اجتماعی بهم پیوسته ای که در فضای بسیار گسترده و مکان جغرافیایی وسیعی از تاریخ در یکدیگر ادغام شده اند ، ارایه داده اند. این شیوه های مادی و فنی و مفاهیم برای حل همه مشکلات مطرح در وجود این مجموعه از جمله: ارتباطات ، اصلاحات ارضی و توزیع زمین ، بهره برداری از ثروت ها و نیز زندگی اقتصادی ، فکری و سیاسی و دینی بکار گرفته می شوند.
 
یک ناظر دقیق متوجه این نکته می شود که جریان اندیشه تمدنی بشری معمولا جنبه واحدی به خود می گیرد که با تاریخ خود انسان چندان تفاوتی ندارد. بنابراین تمدنها و فرهنگ های مختلف با همدیگر در آمیختگی دارند و آنچه را که نیازهای فکری و مادی وی را برآورده سازد برای انسان تولید می کنند. بدین ترتیب همه تمدنهای بشری در طول تاریخ ، یک مجموعه بهم پیوسته ای است که عناصر آن همچون حلقه های یک زنجیر پیوند ارگانیکی با یکدیگر دارند و هرگز از یکدیگر جدا نیستند. نمی توان پیدایش هر تمدنی را برکنار از دیگر تمدنها یا به دور از در آمیختگی با یکدیگر تلقی کرد، دیدگاه اساسی ما بر این پایه است که تمدنها داد و ستد دارند، آنچه را که با طبیعت بنیان عقلی و فکری امت همخوانی دارد می گیرند و آنچه را که کیفیت و جنب و جوش فعال آن ایجاب می نماید ، میدهند. طبیعتا این تفسیر ، نزدیکی بیشتری با درک روح اندیشه و فعالیت های انسانی مربوطه ای که تاریخ آغاز آن همزمان با ابتدای حضور انسان در این کره خاکی است ، دارد. (39)

امت اسلامی و ضرورت
 

دانش و مطالعه
نگاه اسلام به انسان بر این پایه است که او جانشین خدا بر روی زمین است. خداوند متعال می گوید: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ...» (40) (... می خواهم جانشینی در زمین بگمارم...)، خداوند متعال همچنانکه در آیه زیر روشن ساخته آدمی را ارجمندی و برتری بخشیده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» (41) (و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردیم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده ایم نیک برتری بخشیده ایم. این ارجمندی که خداوند تنها به انسان ارزانی داشته دارای ابعاد گوناگونی است و در واقع حمایت الهی از انسان است و ناظر به احترام به آزادی ، خرد ، اندیشه و اراده [ آزاد] اوست.
 
این ارجمندی در آخرین تحلیل به معنای آزادی حقیقی و آن آزادی آگاهانه و مسؤولی است که بر اهمیت امانت تکلیف و مسؤولیتی که بر دوش دارد و مورد اشاره قرآن کریم در این آیه است بخوبی واقف است: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (42) (ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم ولی از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت...)
 
اگر خداوند تنها انسان را شایسته ارجمندی دانسته و او را مکلف و مسؤول قرار داده ، در عوض این جهان و هر آنچه در آنست را برای او آفریده تا فعالیت های مادی و معنوی خود را در آن داشته باشد. خداوند متعال می فرماید: «وَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (43) (و آنچه را در آسمانها و در زمین است . که همه از اوست - برای شما رام کرد، بی گمان در این نشانه هایی است برای گروهی که می اندیشند.)
 
اندیشیدنی که در این آیه مطرح شده ، امری جوهری است که نباید بدان بی توجهی کرد.(44) اگر خداوند این جهان را در تسخیر انسان قرار داده است نباید نسبت به آن بی تفاوت باشیم و شایسته است با مطالعه و تعمق و بررسی و بهره برداری از آن در راستای نفع و خیر و صلاح بشریت ، برخورد سازنده ای با آن داشته باشیم. بهره برداری از همه اینها در جهان هستی نیز جز با دانش و مطالعه و درک و تحلیل ، میسر نیست.
 
چنین نگاهی به آفرینش آسمانها و زمین مطمئنا به پیشرفت مادی و در همان حال به پیشرفت معنوی و تمدنی می انجامد. (45)
 
تمدن اسلامی ، آبادانی این جهان و پیشرفت اخلاقی علمی ، ادبی ، هنری و اجتماعی زندگی بر روی آن بر اساس آیین و شریعت الهی است.
 
بنابر چنین مفهومی ، جامعه اسلامی به مثابه جامعه ای که ارزش های انسانی را در تمامی جنبه های زندگی بمورد اجرا می گذارد ، تنها جامعه متمدن بشمار می رود. (46) جامعه متمدن نیز جامعه ای است که ارزش های انسانی و اخلاقی انسانی مبتنی بر آن ارزش ها در آن ساری و جاری باشد. همین ارزش هاست که باعث رشد و نمو ویژگی های انسانی انسان و وجه تمایز وی از دیگر آفریده ها می گردد.(47)
 
این ارزش ها ، ارزش هایی انسانی و با معیار و ملاکهای ثابتی هستند که از همان ابتدا در شریعت اسلامی مقرر شده بودند و انسان وظیفه ای جز آن ندارد که در راستای بنا و صیانت از آنها در همه جوامع بدوی یا حضری ، صنعتی یا کشاورزی که تشکیل می دهد ، کوشا باشد. آنچه در هر حال مهم است اعتلای حقایق انسانی و پاسداری از آنها در برابر گرایش های حیوانی منجر به عقب ماندگی است.
 
تمدن اسلام با این ارزش ها و اخلاق است که در هرجا و در هر محیطی ، شکل می گیرد ولی اشکال و انواع مادی آن ، بسیار فراوان و متنوع است؛ زیرا در هر محیطی از داده ها و امکانات همان محیط استفاده می کند و براساس معیارهای ثابت الهی و ارزش های مقرر در شریعت خدا آنها را رشد و اعتلا می بخشد.(48)
 
وقتی اسلام وارد جوامع ابتدایی می شود ، تمدن متناسب با این جوامع را شکل می بخشد، و هنگامی که وارد جوامع پیشرفته صنعتی یا کشاورزی یا ...... می شود نیز همه داشته های خود را بکار می گیرد و با بهره گیری از همه امکانات تمدن این جوامع را پی ریزی می نماید.
 
اگر تمدن اسلامی چنین مفهومی داشته باشد باید گفت که عقب ماندگی حقیقی در مفهوم جامعة متمدن اسلامی ، تبدیل شدن دستاوردهای عظیم دانش به نیروهایی یاغی و شورشی برای ویرانی و تحکیم سلطه و بهره گیری از امکانات نامحدود و دانش برای گسترش هرج و مرج و عادات غیر اخلاقی بجای استفاده از آنها در راستای اعتلای ارزش های انسانی و خدمت به انسان به دور از هرگونه ظلم و تحکم و قتل عامی است. وظیفه و مأموریت دانش در مفهوم جامعه متمدن اسلامی ، چیرگی بر طبیعت نیست همراهی و همنوایی و مهرورزی با آن و کوشش برای کشف قوانین الهی در آنست.(49)
 
اگر کار اسلام به هنگام ایجاد تمدن چنین باشد باید گفت که ویژگی چنین تمدنی ، گشودگی فکری ، روانی و مادی در برابر دیگران است.در پرتو همین آیین اسلامی بود که ما با دوره های طلایی اسلامی روبرو شدیم که طی آن ، آغوش مسلمانان برای بهره مندی از دانش و معرفت مادی بشریت متعلق به تمدنهای ملل و خلقهای پیشین باز بود.(50)
 
وجود عناصر خارجی ، ضرورتی حتمی است که هیچ تمدنی به رغم پیشرفت ها و والایی های خود ، از آن بی نیاز نیست. این عناصر در تمدن مورد نظر در هم می آمیزند و فرم و جوهر متفاوتی نسبت به میراث دیگر تمدنها را تشکیل می دهند. این عناصر خارجی از راه اقتباس ارادی ، مستقیم و هدفمند فراخوانده می شوند. کار اقتباس و جابجایی نیز در میان همه ملتها ، امر رایج و متداولی است، هر تمدنی دارای خلاقیت ها و داد و ستدهای خود است و هرگز تمدنی یافت نمی شود که ابداع و خلاقیتی داشته باشد ولی آن را منتقل نکرده باشد. در اینجا داد و ستد أمر پسندیده است و گرفتن یا به عبارت بهتر به عاریه گرفتن ، نه عار که افتخار هم دارد.
 
بدین ترتیب می توان گفت تأثیرهای تمدنی و داد و ستدهای فرهنگی و اندیشه ها و دیدگاهها و نظریات متقابل در میان ملتها و خلقها ، پدیده بهداشتی سالم و طبیعی است و کمترین خطر یا نگرانی ندارد.(51)
 
مسلمانان خود وارثان تمدن های باستانی بودند و پیش از اسلام نیز از همسایگانی که دارای فرهنگ ریشه داری بودند ، جدا نبودند، صحرای عربی [شبه جزیرة العرب] در میان تمامی صحراهای جهان این ویژگی منحصر به فرد را داشته که از همان ایام باستان ، در وسط پیشرفته ترین تمدن های جهان قرار داشت. در شمال تمدن مصریان باستان، در شرق تمدن ایرانی و در آن سوی آن دیگر تمدنهای آسیایی و در جنوب ، تمدن یمن قرار داشت.

امت اسلامی و ضرورت
 

درهم آمیزی تمدنی
در هم آمیزی تمدنی ، یک ضرورت انسانی است که برای شکل گیری تمدنها و پیشرفت انسان در خصوص هر آنچه که می تواند باور انسان باشد و در جوامع انسانی صلح و امنیت را گسترش بخشد ، ناگزیر باید صورت گیرد.
 
در مقابل ، بسته بودن و انزوا ، قاتل انسان است همچنانکه دنباله روی های تمدنی نیز قاتل هرگونه خلاقیتی است. تمدنها باید با هم گفتگو داشته باشند، چنانچه تأملی در حال و روز امت اسلامی داشته باشیم خواهیم دید که از دیدگاه ما این امت در محاصره دو نوع غربت: غربت زمانی و غربت مکانی قرار دارد، غربت زمانی به معنای دوری امت از گذشته تمدن درخشان خویش است به گونه ای که با عوامل فعال فرهنگی کمترین پیوندی ندارد. و غربت مکانی نیز به معنای دوری امت از اوضاع تمدن معاصر است. با همه چیز بیگانه است و گرفتار تنگناهای تمدنی بزرگی است که امت اسلامی نمی تواند آنها را نادیده بگیرد یا از آنها در گذرد.
 
لذاست که این امت باید به درهم آمیزی تمدنی باز گردد و از تمدنهای بشری بهره گیری کند؛ امت اسلامی باید با پیوند یافتن با واقعیت ها و اصول ثابت تمدن اسلامی و سرچشمه عوامل پیشرفتهای معاصر از غربت زمانی و مکانی خود خارج گردد. برای برقراری چنین پیوندی ، ابزاری جز دین ، دانش و زندگی در چارچوبی از آزادی اندیشه و سیاستی عقلانی برای پیشرفت و تسامح روشنگرانه ، وجود ندارد.(52)
 
اگر امت ، چنین کاری انجام دهد، قدم در ابتدای جاده تمدن گذارده است و پیشرفت بشری در مراحل و عرصه های گوناگون نیز چیزی جز رهاورد خلاقیت های فکری و همکاری و هم آویزی جوامع مختلف نیست. این عیب نیست که آنچه را به کارمان می آید از تمدن های دیگر بگیریم. عیب در آنست که سربار و طفیلی ملتها و تنها گیرنده باشیم و چیزی برای دادن به آنها نداشته باشیم.
 
شایسته است متوجه باشیم که بسته بودن دربها به روی خود ، موضع خردمندانه ای نیست ، دنباله روی تمدنی نیز فایده ای ندارد و حداقل برای آنهایی که از ویژگی های تمدن اسلامی برخوردارند، مناسب نیست. انزوای تمدنی مترادف با جهل است ؛ هر دو عقب ماندگی است و هر دو حجابی است که مانع از رسیدن تابش نور می شود ؛ هر دو مانع بزرگی بر سر راه پیشرفت و تکامل است. این تقریبا قطعی است که هیچ تمدنی ، ابتدا به ساکن شکل نگرفته و تنها به خود بسنده نکرده و از دیگران بی نیاز نبوده است ؛ این حرکت نتیجه تکامل تمدنی دائمی و درهم آمیزی تمدنهای دیگر و اثرپذیری آنها از همدیگر است.
 
رشد تمدنی مطمئنا متکی به دیگر تجربیات تمدنی است. هرچه فرصت درهم آمیزی و پیوند تمدنها بیشتر باشد ، فرصت های زندگی ، رشد و تحصیل و آموزش بیشتر می گردد. امت اسلامی که چشم به آینده تابناکی دارد حتما باید درگیر کارزار خودسازی و تجدید نیروی خود با استفاده از ارزش ها و اندیشه ها و میراث خود باشد.
 
ناگفته پیداست که امت اسلامی دارای پشتوانه شگرفی از ارزش های هدفمند و رهنمودهای اسلامی است ؛ با بهره برداری از این ارزش ها ، امت اسلامی در وضع و موقعیتی قرار می گیرد که به آن اجازه می دهد فلسفه تمدنی - انسانی خود را رشد و توسعه بخشد و در بنای تمدن بشری ، با دیگر ملتها به رقابت بپردازد. می دانیم که هر کاری که از انسان صادر شود ، در تمدن انسانی دخیل نیست و تنها آن کارهایی دخیل است و به رشد تمدن می انجامد که از خود انسان و برای انسان صورت گرفته باشد.

امت اسلامی و ضرورت
 

تدارک نیرو
نبرد میان موجودات زنده ، در شمار طبیعت زندگی است، به تجربه نیز ثابت شده که این امر ناگزیر میان مردم - به رغم اعتلای اندیشه ها و پیشرفت تمدن و معرفت ایشان به صورت می گیرد، دلیل روشن آن نیز جنگ های جهانی بوقوع پیوسته میان ملت ها [؟!] و مسابقه تسلیحاتی سلاح های ویرانگر و مرگبار به رغم دانش و تمدن مادی و پیشرفت هایی است که بدان دست یافته اند.(53)
 
بنابر این ، امکان آن نیست که جنگ از این جهان رخت ببندد یا از شدت آن کاسته شود یا بدبختی های آن محدود گردد؛ زیرا با تمام تلخیها و دردها و خشونت ها و ناامنی ها و به خطر انداختن صلحی که در آنست ، از رازهای زندگی است؛ زیرا زندگی حرکت است و حرکت با درگیری ها و برخوردها و کارزار مستمر ، ماده را متحول می گرداند. وقتی انسان سلامتی روانی اش را از داخل از دست می دهد ، سلامت اجتماعی و جهانی اش نیز از خارج از دست می رود و آسایش و آرامش و نظم و انضباطش از میان می رود.
 
خداوند متعال می گوید: « ... وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ» (54) (... و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان بر نمی داشت بی گمان دیرهای راهبان و کلیساهای مسیحیان و کنشت های یهودیان و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار می برند ویران می شد و بی گمان خداوند به کسی که وی را یاری کند، یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است.)
 
امید و آرزو
رسالت خداوند متعال برای خلق خدا فرستاده شد و وحی وی از بارگاه کبریایی و عظمت و رحمتش بر بندگان نازل گردید تا اوضاع ایشان را اصلاح کند و آنان را در آنچه خیر و صلاح آنهاست رهنمون شود، در این رسالت واجبات و حدود الهی قید شده و شیوه های گوناگونی برای تربیت مردم و آیین هایی برای اصلاح وضع آنان بکار گرفته شده است.
 
تشویق و تهدید از جمله برجسته ترین شیوه هایی است که اسلام با طغیان و سرکشی و تمرد انسان بر حقوق الهی و معصیت ها و انحراف های مرتبط با این تمرد ، برخورد کرده است. این نحوه برخورد به لحاظ فطری به جنب و جوش انسان و رهایی از رخوت و کسالت و بیداری از خواب می انجامد و انگیزه های تشویق در کنار عوامل تهدید یکجا گرد می آیند و اسباب هراس و موجبات امید درهم می آمیزند.
 
اگر روح امید نبود بندگی درونی و جسمی وجود نداشت و اگر روح امید نبود اندام هاتن به اطاعت از خداوند نمی سپردند و اگر نسیم های خوش امید نبود ، هرگز کشتی اعمال ما در دریای اراده هایمان رهسپار نمی گردید.
 
خداوند متعال آنقدر که از رحمت و بخشایش خود ما را سرشار کرده از چیز دیگری سرشار نساخته و به اندازه ای که از عقاب خود برحذر داشته ، از چیزی برحذر نداشته است ، خداوند در پذیرش و خشنودی و نزدیکی به امیدواران به خدا و کسانی که چشم به یاری و رضایتش دوخته اند نیز شتاب بیشتری به خرج می دهد.
 
کمال ایمان و درستی پرستش در صورتی است که مؤمن در دین و اعمال خود از هر دو بال بیم و امید یاری بجوید بگونه ای که بیم و هراس ، او را به اجتناب از تفریط و عدم کوتاهی و کاهلی و حسن انجام کار و اخلاص سوق دهد.
 
یقین و ایمان انسان و عمل و عبادت وی و پاکی فطرتش نیز تنها با ترس از خدا و امید به او کامل می گردد ؛ انسان ، زمانی متعادل است و مسیر حرکتی درستی را دنبال می کند و شایستگی قرار گرفتن در محضر الهی را می یابد که زندگیش ترکیبی از ترس و امید و آمیخته ای از عشق به خدا و ترس از او باشد.
 
لذاست که اسلام ما را به ترس از خداوند متعال و امید نسبت به او فرا می خواند. ترسی که طی آن عظمت و جلال و الوهیت و هراس از او را احساس کنیم و حدود و حریمش را پاس داریم و فرمانهایش را بطور کامل به انجام رسانیم و از آنچه نهی فرموده کاملا به دور باشیم. با چنین امیدی است که برای مؤمن به خدا دروازه امید به فضل و ثواب الهی و اجر مضاعف و نعمت های بیشتر برای مؤمنان را به ارمغان می آورد. بدین ترتیب امید و آرزو دو بالی است که مؤمنان به خداوند عزوجل می توانند با استفاده از آنها به هر مقام شایسته ای دست یابند و مرکب راهواری است که مقربان درگاهش ، هر مانع و رادعی را از میان بر می دارند.
 
مسلمانان نیازمند درک آگاهانه ای از عمق مفهوم امید: در رسالت اسلامی هستند. برای مسلمانان هیچگونه امیدی در شرق یا غرب یا مذاهب دیگری که دلالان اندیشه بشری دست و پا زده اند وجود ندارد. همه امیدها باید به خداوند متعال باشد، به رسالت اسلامی باشد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ما به ارمغان آورده است.
 
اینک می توان آشکارا درک کرد که خداوند متعال مسلمانان را در پیوند با رسالت اسلام و اقتدای به صاحب این رسالت یا حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده تا آنها راه را گم نکنند و به بیراهه نروند؛ به همین دلیل خداوند متعال می فرماید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا»(55) (بی گمان برای شما در فرستاده خداوند، سرمشقی نیکوست برای آن کس که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می کند.)
 
از اینجاست که هر یک از افراد امت اسلامی امیدوار به خداوند متعال، در بیان و جهاد و عبادت و استواری و عزم و ثبات خود، تصویر زنده ای از زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار می روند. اگر مردم بدانند که خداوند متعال چه فضل و بخشایشی برای پرهیزکاران و نزدیکان و امیدواران به خدا قایل است، در این راه جدیت و تلاش بیشتری بعمل می آورند. روزی که مسلمانان تنها به خداوند متعال امید بسته بودند، واقعا تبدیل به اربابان جهان گشتند و دشمنان، از آنها حساب بردند و از قدرتشان در هراس افتادند و شرق و غرب نیز روی آنان هزار و یک حساب باز می کرد.
 
امت اسلامی و ضرورت


امت اسلامی و کوشش در تقریب مذاهب

خداوند متعال می گوید: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» (56) (شما بهترین گروهی بوده اید که (به عنوان نمونه برای مردم پدید آورده اند که به کار پسندیده فرمان می دهید و از کار ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و ... ) و نیز می فرماید: «و َلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (57)(و باید از میان شما گروهی باشند که مردم را به نیکی فرا می خوانند و به کار شایسته فرمان می دهند و از کار ناشایست باز می دارند و اینانند که رستگاراند.) در ونیز می فرماید:« وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (58) (و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می دهند و از کار ناشایست باز می دارند و نماز را بر پا می دارند و زکات می پردازند و از خداوند و پیامبر فرمان می برند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش می آورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است.)
 
تقریبا این نکته مسلم است که امت اسلامی، هر چند به صورت ملل و اقوام مختلفی با زبان و رنگ و نژادهای متفاوت است، امت واحدی است؛ زیرا این دین حنیف، مسلمانان را با پیوند برادری دینی - که خود از میان برنده همه تفاوت هاست - به یکدیگر پیوند داده است. فراخوان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) به برادری دینی از جامعه اسلامی، واحدهم بسته ای ساخته بود. این از فضل و رحمت الهی بر امت اسلامی است که راه وحدت کامل و پیوندهای نیرومند و گروههایی عظیم را با فرستاده پیامبری مهربان و نزول قرآن مجید برای آنان هموار ساخته است، برادری مسلمانان با یکدیگر فراتر و بالاتر از همه موانع جنسی، نژادی، قومی، حزبی و سیاسی است. و این برادری مسلمانان را به یکدیگر پیوند داد و صفوف آنان را وحدت بخشید و ایشان را امت واحدی ساخت زیرا آنها از:
 
- اصل انسانی واحد.
- عقیده واحد.
- منابع تشریع یگانه.
- عبادات و ارزش های واحد.
- اصول و اخلاق وأحد.
 
و اهداف، آماج ها، سرنوشت، رسالت و عرف های واحدی برخوردارند. روزی که امت اسلامی تمامی این ارزش ها را درک کند اعتبار و شأن شایسته خود را خواهد یافت. ولی امت اسلامی [تا کنون] انواع کارزارهایی را داشته که مانع از وحدت فعال آن شده و همین امر باعث گشته تا دشمنان، همواره مترصدش باشند و قصد سلطه بر آن را داشته و مانع از آن شوند که به عنوان قدرتی، کلمه "الله" را در دنیای مردم اعتلاء والایی بخشد. برخی از این درگیری ها به صورت تعصب های کور مذهبی ای بود که مسلمانان را - به رغم وحدت اصول در مذاهب فقهی و کلامی و اینکه اختلاف میان آنها در مسایل فرعی و موارد جزیی است . به طوائف و فرقه های متعددی تقسیم کرد.
 
این اختلاف های فرعی نباید منجر به دشمنی و درگیری شود؛ زیرا در واقع نمایانگر آزادی اندیشه در اسلام و خود نشانه های صلاحیت اسلام برای هر زمان و مکانی کافی است. در این زمان نیز شمار زیادی از علمای دلسوز نسبت به منافع و مصالح امت اسلامی، به تقریب مذاهب اسلامی کلامی و فقهی فرا خوانده اند تا بتوانند خطراتی را که از هر سو آنها را احاطه کرده و با مسلمانان درگیری های شدید و بی رحمانه ای دارند، از آن دور سازیم. از جمله پیامدهای فراخوان علما به "تقریب" می توان به موارد زیر اشاره کرد:
 
۱- در سال ۱۹۴۹م. "جماعة التقریب بین المذاهب الإسلامیة" با شرکت و عضویت علمای بزرگ در قاهره تأسیس یافت.
۲- اولین شماره از مجله "رسالة الاسلام" به عنوان سخنگوی تقریب در سی ام ربیع الاول سال ۱۳۶۸ هجری قمری منتشر گردید.
٣- تداوم انتشار مجله "رسالة الإسلام" از "قاهره" که دارای اثرات مثبتی بر جوامع مسلمانان بود.
۴- دومین دوره انتشار آن از سوی "دار التقریب " قاهره نیز مطرح شد.
۵- اولین سیمینار با عنوان "تقریب مذاهب اسلامی در ماه رمضان ۱۳۸۴ هجری قمری برابر ۱۹۶۵م. در دانشکده شریعت (دانشگاه الازهر) برگزار گردید.
6- کتاب "دعوة التقریب" (فراخوان تقریب) در سال ۱۹۶۴م. از سوی شورای عالی امور اسلامی ، انتشار یافت.
۷- در تهران مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی" از خاستگاه تلاش های خالصانه برای تحقق وحدت امت اسلامی ، تأسیس یافت.
8 - سازمان اسلامی تربیت ، علوم و فرهنگ (ایسسکو) در تاریخ ۹ تا ۱۱ ربیع الاول ۱۴۱۲ ه.ق برابر با ۱۶ تا ۱۸ سپتامبر ۱۹۹۱م. ، سیمیناری پیرامون تقریب مذاهب اسلامی در "مراکش" برگزار کرد.
۹- در دوره ریاست جمهوری "جمال عبدالناصر" و در اواخر دهه شصت قرن گذشته میلادی ، علمای مذاهب اسلامی توافق کردند تا به انتشار "دایرة المعارف فقه اسلامی جمال عبدالناصر" ، اقدام کنند که تاکنون نیز ۲۸ جلد از آن شامل مذاهب: اباضی ، زیدی ، امامی، ظاهری و در کنار مذاهب اهل سنت منتشر شده است و اینک نام آن به دایرة المعارف فقه اسلامی" تغییر یافته و از نعمت های الهی بر صاحب این قلم بوده که جزو مصححان و ویراستاران این دایرة المعارف بوده و از آن بهره های فراوانی برده ام.
۱۰- شورایعالی امور اسلامی (در قاهره) در سال ۱۴۱۲ هجری قمری / ۱۹۹۱ میلادی کتابی با عنوان: "فراخوان تقریب: تاریخ و اسناد منتشر ساخت.
۱۱- در راستای تقریب مذاهب در زمان دکتر عبدالحمید الانصاری ریاست دانشکده شریعت دانشگاه قطر در ۲۲ جمادی الثانی ۱۴۱۲ هجری قمری برابر با ۱۹۹۲/ ۱۲ / ۱۷ م. سیمیناری در باره شیعه و سنی برگزار شد که نویسنده این سطور نیز با ارسال مقاله ای در آن شرکت داشت.
۱۲. همچنین در راستای تقریب مذاهب اسلامی و در بیروت (لبنان) دارالتقریب نخستین کتاب خود را با عنوان مسئلة التقریب بین المذاهب الاسلامیة" را در ابتدای سال ۱۴۱۵ هجری قمری منتشر ساخت.
۱۳- کما اینکه در همین راستا ، پادشاهی بحرین نیز به تاریخ ۲۳ تا ۲۵ رجب ۱۴۲۴ هجری قمری برابر ۲۰ تا ۲۳ سپتامبر ۲۰۰۳ میلادی کنفرانسی برای تقریب مذاهب اسلامی در این کشور برگزار کرد.

امت اسلامی و ضرورت


گسترش فرهنگ تقریب مذاهب اسلامی

بنابراین می بینیم که امت اسلامی راه نسبتا درازی را در بسط و گسترش فرهنگ تقریب مذاهب اسلامی پیموده است. باید خاطرنشان سازیم که به دور از کیاست است که تقریب مذاهب کلامی اسلامی را به مفهوم توافق این مذاهب تلقی کنیم. همچنانکه خردمندانه نیست که از "تقریب" چنین برداشت کنیم که معتزلی ، اشعری یا امامی معتزلی و یا شیعه سنی و سنی شیعه گردد؛ زیرا هیچکدام از این تبدیل و تحولها مطرح نیست. مراد از "تقریب" بهره گیری از نتایج حاصل از مذاهب فقهی و کلامی اسلامی برای رسیدن به خاستگاه جدیدی در اندیشه اسلامی و بیان گسترش افق آن و توان این اندیشه در رویارویی و مقاومت در برابر جریانهای رنگارنگ ضد اسلامی است.
 
بنابراین "تقریب" ، مسلمانان را بر اساس اصول اسلامی که هیچ مسلمانی جز به آنها مسلمان نیست ، متحد می سازد ، همگان باید به مسئله از این دیدگاه بنگرند که نه در پی غلبه بلکه به دنبال حق و معرفت واقعی باشند. ما همگی به خداوند متعال به عنوان پروردگار و به محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله وسلم) به مثابه پیامبر و فرستاده او و به قرآن مجید به عنوان کتاب آسمانی و به کعبه که قبله همه ماست ، ایمان داریم. و نیز بر این باوریم که اسلام مبتنی بر قرآن کریم و سنت شریف نبوی است و دینی پس از آن نمی آید و پیامبر با فرستادهای بعد از وی وجود ندارد و هر آنچه حضرت محمد (صلى الله علیه و آله وسلم) آورده حق است ، روز جزا حق است ، رستاخیز حق است. پاداش اخروی و بهشت و دوزخ و ... حق است.
 
موارد اختلافی مذاهب را نیز باید به خدا و رسول خدا بازگرداند، یعنی که امت در مورد نحوه برخورد با اختلاف ها هم اتفاق نظر دارد ، بنابراین امت اسلامی اگرچه مدارس فقهی مختلفی دارد ، دارای پایه های مشترکی است که می تواند با استفاده از آنها جمع پراکنده خود را گرد هم آورد و خود را وحدت بخشد و با چالش های دشمنان رویارو گردد. امت اسلامی ، امت واحدی با دین واحد ، کتاب (قرآن) واحد و پیامبر واحد است. اینها أصول ثابتی است که همه افراد امت اسلامی در آن مشتر کند. اگر این مسئله خوب درک شود و به مقتضیات آن پایبندی نشان داده شود ، از این امت ، امتی ساخته می شود که دارای:
 
یک هدف؛
یک آیین؛
یک رهبری؛
یک عقیده؛
و یک سری عرف هاست.
 
این حقیقت باید در اذهان مسلمانان کاملا روشن شود؛ زیرا به میزان روشنی و پایبندی به آن ، گردهم آیی آنان برای تصحیح مفاهیم مشترک میسر می گردد.  عقیده شالوده ای است که بنای دین بر آن ساخته می شود و بلندا می گیرد حال اگر این شالوده قوی باشد ، امت قادر است به سادگی اوضاع خود را تصحیح نماید و بخش های گوناگون آن به نشست و دیدار با یکدیگر بپردازند.
 
وقتی عقیده در اذهان روشن و در دلها تابناک باشد همه موانع موجود میان امت برطرف می گردد. اختلاف مسلمانان با یکدیگر فی نفسه هیچ ضرر و زیانی در پی ندارد، اختلاف از قانونمندی های جامعه و ضرورتی حیاتی است ، ضرر و زیان در آنست که این اختلاف ها به گسست و خروج از مقتضای برادری اسلامی بیانجامد که خداوند متعال در قرآن کریم به آن اشاره کرده و به عنوان فرمانی برای عمل کردن و حقیقتی واقعی خطاب به مسلمانان صادر کرده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» (59) (جز این نیست که مؤمنان برادرند پس میان دو برادرتان را آشتی دهید و از خداوند پروا کنید باشد که بر شما بخشایش آورند.)
 
اختلافهای مربوط به عقاید ، از حد نظری و گرایش های فکری فراتر نمی رود. علمایی که به این مسایل پرداختند دچار آنچنان اختلاف های عمیقی نشدند، طبیعت زندگی علمی آنان نیز اجازه نداد این اختلاف ها را از عرصه گفتار و نظر به صحنه عمل [و درگیری های فیزیکی] بکشانند.
 
اختلاف های نظری نیز به آنچنان شدت و حدتی نبود که آن را عملی سازند و نهایت اختلاف نیز به آنجا می انجامید که یکدیگر را بر خطا یا بدعت گذار بنامند. اختلاف های نظری در علوم اعتقادی به هر میزان که برسد، آسیبی به اسلام نمی رساند و در عین حال این اختلاف ها در موارد قطعی دین و آنچه که تردید ناپذیر است ، یا در مورد اصولی که جای انکار ندارند و در شمار ارکان اسلام هستند و بنای اسلام بر آنها استوار است ، نیست.
 
اختلاف مربوط به مقوله ها و معارف کلامی که پیرامون معارف اسلامی است تجلی بخش بسیاری از حقایق است و خردها و اذهان را صیقل می بخشد و در برخورد آنها با یکدیگر جرقه هایی از حقیقت روشن می شود که راههای بحث و بررسی و استدلال را روشنی می بخشند. اختلاف های مذاهب کلامی اسلامی چنین است و در باطن نشان از وحدت و نه تفرقه دارند و گویای اجماع و نه تفرقه هستند.
 
ر اختلاف ها در وحدانیت خداوند متعال و گواهی پیامبری حضرت محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله وسلم) و در قرآنی که از سوی پروردگار بزرگ و توانا نازل شده و معجزه بزرگ پیامبر بشمار می رود ، در روایات متواتری که نسل های پیاپی اسلامی آنها را یکی پس از دیگری نقل کرده اند و بالاخره در اصول فریضه هایی چون: نمازهای پنجگانه و زکات و حج و روزه و یا در نحوه انجام این فرایض ، نیست.
 
به عبارت دیگر اختلاف ها در ارکان اسلام یا در ضرورتهای دین از جمله مثلا در تحریم خمر و گوشت خوک و خوردن مردار و قواعد کلی حاکم بر ارث نیست و به ارکان و اصول کلی مربوط نمی شود. این اختلاف ها در جوهر خود حاکی از همدلی است و در پیوند با یک اصل یعنی کتاب خدا و سنت شریف نبوی قرار دارد.

امت اسلامی و ضرورت
 

مدارس اسلامی فکری گوناگون

وجود مدارس فکری گوناگون در اسلام ، امری طبیعی و پسندیده و در عین حال - و مادام که اسلام دین زنده ای است و می خواهد پویایی بیشتری هم داشته باشد. اسلام خود سرشار از فعالیت های عقلی است و نمی خواهد مسلمانان نسخه های مشابه یکدیگر باشند و تکرار شوند و هیچگونه اختلافی با هم نداشته باشند. مطمئنا مذاهب و مکتب های کلامی و فکری تا زمانی که مسلمانان نیازمند بیان میراث عقلی و معنوی خود و تداوم ارتباط با اصول دین و واقعیت های زندگی خود هستند ، باقی خواهد ماند.
 
از مصلحت اسلام و مسلمانان نیست که این فعالیت های عقلی و روحی درون اسلام سرکوب شود، اگر اندیشه ای در کار نباشد ، اسلام تبدیل به میراث جامد و خشکی می شود که تنها ابلهان و نادانان و مزدوران را خوش می آید. روش مندی عقلی به عنوان یک جریان فکری برای رویارویی با چالش های فکری که اسلام به هنگام گسترش جهانی خود با آنها روبرو بود ، باید ظهور و بروز یابند.
 
اسلام به عنوان یک قدرت سیاسی ، سرزمین ادیان کهن را فتح کرد و وجود خود را در آنجا مستقر ساخت ولی به عنوان یک دیدگاه ویژه معنوی به مبارزه فکری خود با پیروان ادیان و عقاید گوناگون ادامه داد. برای مدتی طولانی ، مؤمنان مخلص و عقل گرا در جنگ سختی با هواپرستان و اهل بدعت و زنادقه و دهریها و حلولی ها و ... قرار داشتند و مبارزات فکری شدیدی بعمل آوردند و طی این مبارزات ، بنای معنوی و فکری اسلام را از گزند آن دیدگاههایی که صفای عقاید اسلامی را خدشه دار می ساختند، مصون داشتند.
 
برای آگاهی بیشتر باید خاطر نشان ساخت که اختلاف نظر و تباین فکری امری ضروری است؛ زیرا ورود آیات متشابه در قرآن آنچنانکه در این آیه بر آن تأکید شده ، علت اختلاف علماست: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» (60) (اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد ، برخی از آن آیات محکم (استوار یک رویه) اند که بنیاد این کتابند و برخی دیگر (آیات) متشابه (چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کزی دارند از سر آشوب و تأویل جویی ، از آیات متشابه آن پیروی می کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی داند و استواران در دانش ، می گویند: ما بدان ایمان داریم ، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان ، کسی در یاد نمی گیرد.)
 
علما در مورد خود آیات قرآنی اختلافی با هم ندارند ، اختلافشان در تفسیر آنهاست و به قول زمخشری، در متن آیه اتفاق ولی در تفسیر آن اختلاف نظر دارند. در قرآن کریم آیات محکم و متشابه وجود دارد اگر همه قرآن آیات محکم بود مردم به آن پایبند بودند؛ زیرا به سادگی آنها را در می یافتند و برای رفع نیازهای خود به تأمل و نظر و استدلال و بررسی نیازی نبود و کافی بود شیوه تقلید در پیش گیرند.
 
وجود آیات متشابه ، باعث شده که مردم اندیشه و ذهن خود را برای استنباط احکام به کار گیرند و برای شناخت حق ، به خود زحمت دهند و به منظور استخراج معانی و مفاهیم نهفته در آیات ، کوشش و تلاش نمایند.
 
ارجاع آیات متشابه به آیات محکم ، دارای فواید فراوانی است و درجات بالایی نزد خدا دارد، برخی علما در تفسیری بر اظهار نظر زمخشری ، یادآور شده اند: زمخشری به یکی از عوامل مهم شکوفایی تمدن اسلامی در پی ظهور اسلام اشاره کرده؛ زیرا قرآن کریم مسلمانان را ملزم ساخت که برای دریافت معانی و مفاهیم نهان و پیچیده آیات محکم و متشابه آن ، به بحث و نظر و اندیشه و استنباط بپردازند.
 
اگر قرآن به سادگی دریافته و آسان فهمیده می شد ، بیشتر به تقلید و تحجر می انجامید، بنابراین اختلاف ، همراه با آزادی اندیشه و نظر است. اگر همه ملتها و خلق ها گرفتار اختلافند ، شالوده اصلی اختلافی که میان مذاهب وجود دارد ، برگرفته از ویژگی های متن قرآن و احادیث است، مراد ما از ویژگی ، همان اعجاز قرآن و وجه تمایز آن با دیگر متون است.
 
گفتمان قرآنی دارای معانی گسترده و دلالت های متعددی است، کلامی است که نمی توان بر تمام معانی آن وقوف یافت یا دلالت های آن را منحصر ساخت. الزرکشی می گوید: «معانی قرآن بی شمارند و فهم و درک کلام خدا ، پایانی ندارد و هیچ کس نمی تواند بر آن احاطه پیدا کند یا حقیقت آن را دریابد.»
 
از اینجاست که تفسیرها متباین درآمده و مذاهب و فرق و نحله ها دچار اختلاف گشته اند. بنابراین ما بیش از هر چیز نیاز داریم که حق اختلاف را به عنوان یکی از حقوق انسان - اگر نگوییم برجسته ترین حق وی - به رسمیت بشناسیم تا در اصل اختلاف با دیگری ، هیچ بحثی نباشد یعنی که هر گروه، گروه دیگر را با هر آن اعتقاد و مذهبی که دارد بپذیرد. حال که به دلیل عدم به رسمیت شناختن حق دیگران به وحدت نرسیده ایم باید این حق را به رسمیت بشناسیم. وحدتی که در پی تبعیت و پیروی از دیگران با تکفیر و رد دیگری است، چندین دوامی نمی آورد و خیلی زود بنای آن فرو می باشد.
 
همچنانکه گفتمانی که چیزی جز تکرار بدون معنا و فاقد عناصر اصلی باشد، هرگز وحدتی بدنبال نمی آورد بدینگونه شایسته است که همگان اقرار کنند که اختلاف داشتن یک ضرورت است و بپذیرید که هر کدام، بخشی از دیگران است و عقاید و مذاهب نیز چهره های گوناگونی از یک حقیقتند و حق دیگران را به رسمیت بشناسند و بپذیرند که هر گروه و فرقه ای حقیقت و سهم خود را از وجود دارد که برای درک آن نیاز به ذهنی باز و خردی روشن است.
 
ناگفته پیداست که اگر مسلمانان اختلاف ها را بپذیرند و اذعان کنند که از ضرورتهای زندگی است می توانند حرکت در جاده صحیح و راه راست را آغاز کنند. اختلاف علما و مجتهدان در عقاید یا فقه، مسلمة رحمتی برای امت اسلامی است. البته اهل قبله جملگی به این آیه الهی ایمان دارند:« وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ»(61) (و این امت شماست، امتی یگانه و من پروردگار شمایم پس، از من پروا کنید. بنابراین هرگز خصومتی میان هرکدام از پیروان شعار (لا اله الا الله) - حنفی باشند یا مالکی یا شافعی یا حنبلی، زیدی یا امامی، ظاهری یا اباضی و... وجود ندارد. اختلاف در فروع، ضرورتی طبیعی است و به لحاظ مادی گرد آمدن مردم در مسایل گمانی - که قابل اجتهادند و تا قیامت چنین است - به گرد یک مذهب یا یک نظر غیر ممکن است: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً ...»(62) (و اگر پروردگارت می خواست مردم را امتی یگانه می کرد و ..)

مادام که مرجع همگان کتاب خدا و سنت پیامبر خداست و اختلاف در فرعیات نیز برگرفته از درک و توجیه و ترجیح و حق جویی است، هرگز خصومتی مطرح نیست، همدلی و اندرز دهی در بستری از عشق الهی و به منظور نزدیکی به آن چیزی است که به ارکان و هدایت الهی، نزدیکتر است؛ صحابه گرامی نیز با پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) در همان حال که وحی بر آن حضرت نازل می شد، اختلاف نظر داشتند.
 
پی‌نوشت‌ها:
1۔ نظریات فی الثقافة الاسلامیة ص ۳۱.
۲ - انتاج المستشرقین و أثره فی الفکر الاسلامی، ص ۸ دارالارشاد، بیروت، ۱۹۹۹م.
3 - السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، صص ۱۸۷ - ۱۸۸
4- گوستاو لوبون، حضارة العرب، ص 2
5 - لوتوپ استوارد، حاضر العالم الاسلامی، ج1، ص 60
6- اضواء على الثقافة الاسلامیه، صه 164
7 - الاسلام امام تحدیات الغزو الفکری، ص ۱۲.
8- المد الاسلامی فی القرن الخامس عشر الهجری، ص ۱۲۶
9- الحضارة الاسلامیة مقارنة بالحضارة الغربیة، صص ۷۰۶ - ۷۰۰.
10- الحضارة الاسلامیة مقارنة بالحضارة الغربیة، ص ۷۰۷
11- همان
12- الفکر الاسلامی و المجتمع الاسلامی، صص ۵۱ - ۵۲
13 همان، ص ۵۱.
14- همان ،ص ۵۲.
15- همان
19- واقعنا المعاصر ص ۳۶۳
17 - الحضارة الاسلامیة مقارنة بالحضارة الغربیة،ص 185.
18 - احمد السایح: اضواء على الحضارة الاسلامیة، ص۱۵۰.
19 - تراثنا الفکری فی میزان الشرع و العقل ،ص ۱۱۰
20- همان،ص۱۱۳
21 - الحضارة الاسلامیة مقارنة بالحضارة الغربیة، ص ۹۹۹.
22- عبدالرحیم السایح، معارک حاسمة فی حیاة المسلمین، صص: ۱۵۵-۱۵۶
23- عباس محمود العقاد، العقائد و المذاهب، ج11ص ۶۰۲
24- همان،ص ۳۱.
25- دکتر احمد السایح: عباس محمود العقاد، تز فوق لیسانس،ص 161.
26- خصائص الدعوة الاسلامیة، ص ۲۵۷
27- الحضارة الاسلامیة مقارنة بالحضارة الغربیة، صص ۷۰۱ - ۷۰۲
28- العقیدة فی الاسلام، مجله جوهر الاسلام، شماره دوم و سوم، ص 16 (سال دوم)
29- همان
30- ندوة المحاضرات لموسم حج سنة ۱۳۸۹ه. ص ۲۰۰
31- سوره نساء، آیات ۱۷۴ و ۱۷۵
32- سوره حجرات، آیه آیه ۱۵
33- سورة أنفال، آیات ۲و۳و۴
34- سوره زمر، آیه ۲۳
35- اضواء على الحضارة الاسلامیة، ص ۱۸.
36 - فلسفه الحضارة ص 5
37- همان، ص ۱۸.
38- اضواء على الحضارة الاسلامیة،ص ۱۸.
39 - دکتر ماهر عبدالقادر محمد: (المشکاة)،ص ۱۹۹
40- سوره بقره ، آیه ۳۰
41- سوره اسراء ، آیه ۷۰
42- سوره احزاب ، آیه ۷۲
43- سوره جاثیه ، آیه ۱۳
44- دور الاسلام فی تطور الفکر الفلسفی، ص ۹
45- همان
46- الثقافة و الحضارة فی التصور الاسلامی مجلة الدارة، شماره 4 صفحه ۵۲ سال چهاردهم
47 - سید قطب: معالم فی الطریق، صص ۱۳۱- ۱۳۳
48- همان ،ص ۱۳۱.
49 - الثقافة و الحضارة فی التصور الاسلامی، مجله الدارة، شماره 4، ص ۹۹، سال چهاردهم.
50 - اسس الحضارة الاسلامیة و وسائلها، ص ۱۲۲.
51- اصالة الفکر العربی،ص ۱۵۲
52- هدفیة العلم فی الاسلام، مجله دوره ای دانشکده علوم تربیتی، شماره ۸، ص 13
53- اضواء على الحضارة الاسلامیة، ص ۱۷۹
55- سوره احزاب ، آیه ۲۱
56- سوره آل عمران ، آیه ۱۱۰
57- سوره آل عمران ، آیه ۱۰۴
58- سوره توبه ، آیه ۷۱
59- سوره حجرات ، آیه ۱۰
60- سوره آل عمران - آیه ۷
61- سوره مومنون ، آیه ۵۲
62- سوره هود، آیه ۱۱۸
 
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی؛ از تنوع مذهبی تا فرقه گرایی»، نویسنده: دکتر احمد عبدالرحیم السایح ، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1389ش، صص 222-189


مجله راسخون مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مجله راسخون مرتبط