زهرا مولود وحی-ویژه تلفن همراه

در حدود يک هزار و چهارصد و بيست و شش سال پيش، در قسمت شمالي اين دره‏ي باستاني، کاخي مجلل و باشکوه وجود داشت که بانوي زيبا و باکمالي را در خود مي‏پرورانيد؛ بانوئي که آوازه‏ي جلال و عظمتش در دنياي عرب طنين انداخت و وصف جمال و کمالش زينت‏بخش محافل سلاطين و رؤساي قبايل بود. از نظر ثروت و دارايي که يگانه ملاک شخصيت آن زمان و محيط بود، در ميان زنان قريش بي‏نظير، و تالار پذيرائيش مرکز انجمن ادبي مکه بشمار مي‏رفت.
شنبه، 9 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

زهرا مولود وحی-ویژه تلفن همراه

در حدود يک هزار و چهارصد و بيست و شش سال پيش، در قسمت شمالي اين دره‏ي باستاني، کاخي مجلل و باشکوه وجود داشت که بانوي زيبا و باکمالي را در خود مي‏پرورانيد؛ بانوئي که آوازه‏ي جلال و عظمتش در دنياي عرب طنين انداخت و وصف جمال و کمالش زينت‏بخش محافل سلاطين و رؤساي قبايل بود. از نظر ثروت و دارايي که يگانه ملاک شخصيت آن زمان و محيط بود، در ميان زنان قريش بي‏نظير، و تالار پذيرائيش مرکز انجمن ادبي مکه بشمار مي‏رفت.
زهرا مولود وحی-ویژه تلفن همراه

زهرا مولود وحی-ویژه تلفن همراه

لیست گوشی های تست شده
در حدود يک هزار و چهارصد و بيست و شش سال پيش، در قسمت شمالي اين دره‏ي باستاني، کاخي مجلل و باشکوه وجود داشت که بانوي زيبا و باکمالي را در خود مي‏پرورانيد؛ بانوئي که آوازه‏ي جلال و عظمتش در دنياي عرب طنين انداخت و وصف جمال و کمالش زينت‏بخش محافل سلاطين و رؤساي قبايل بود.
از نظر ثروت و دارايي که يگانه ملاک شخصيت آن زمان و محيط بود، در ميان زنان قريش بي‏نظير، و تالار پذيرائيش مرکز انجمن ادبي مکه بشمار مي‏رفت.
از گوشه و کنار، از دربار سلاطين عرب و از نزد بعضي رؤساي قبايل، پيامهايي برايش مي‏آمد و با کمال ادب به او پيشنهاد ازدواج مي‏شد. از آنجا که عشقي ملکوتي در ضمير داشت، تمام مقامات مادي در نظرش پست بود، گويا در انتظار يک بشر آسماني بسر مي‏برد.
تا اينکه روزي جواني بيست و چهار ساله با قامت رعنا و رخساره‏اي ماه‏وش از جلوي درب قصر عبور کرد. خديجه با جمعي از زنان و يکي از احبار يهود بر بام قصر نشسته بود... به مجرد اينکه چشم عالم يهودي به او افتاد، از خديجه خواهش کرد کنيزي را به دنبالش فرستاده و از او تقاضا کند که در جمعشان شرکت کند.
خديجه يکي از کنيزان را بدنبال آن حضرت فرستاد. مرد يهودي در حاليکه چشمان خود را به سيماي آسماني پيغمبر دوخته بود و گويا در جبين مبارکش يک دنيا معنويت مطالعه مي‏کرد، عرضه داشت: «آقا! ممکن است شانه‏ي خود را به من نشان بدهي؟«
پيغمبر (ص) بي‏درنگ پيراهن بالا زد. مرد کليمي به نشانه‏ي آنجناب نگاه کرد و چون نوري تابناک ديد، سري تکان داده و با لباني لرزان اما مطمئن فرياد زد: «اين مهر نبوت است؛ اين نشانه‏ي پيغمبري است.» اين را که گفت،... سر بلند کرد و گفت: «اين شخص، پيغمبر آخرالزمان است و هيچکس قدرت ندارد به او آسيب برساند. من در تورات خوانده‏ام که او خاتم پيامبران خواهد بود. سپس بسوي خديجه اشاره کرد و گفت: «او با زني از قريش ازدواج مي‏کند که در کمال و ثروت و زيبايي در عرب نظير ندارد. اين سخن، خديجه را به فکر انداخت. مرد يهودي، در حال رفتن بود. آخرين کلام او با خديجه اين بود که: مواظب باش محمد را از دست ندهي«.
اين جريان موجي در خديجه بوجود آورد. تا اينکه روزي با جمعي از زنان و دختران عرب در مسجدالحرام نشسته بود، يک يهودي ديگر- در حاليکه از جلويشان عبور مي‏کرد- فرياد زد: «در ميان شما، قريش پيغمبري مبعوث مي‏شود. اي دختران و زنان عرب! بکوشيد تا به افتخار همسري وي نائل شويد«.
در آن هنگام، زنها سنگريزه به طرف مرد يهودي پرت کرده، او را مسخره کردند، اما خديجه به آنچه قبلاً رخ داده بود، بيشتر واقف شد و قيافه‏ي محمد بن- عبداللّه (ص) در نظرش مجسم گرديد.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.