مسیر جاری :
سامریهای منافق در جامعه امروز
پیوند خوشنویسی در هنرهای مختلف
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
هنر و زیبایى از منظر دین در بیان آیت الله جوادى آملى
بررسی بحث حجاب در دانشگاه و عدم رعایت آن در جامعه دانشجویی
علت بی غیرتی برخی مردان و نحوه تعامل با چنین همسری
در اقدام به طلاق، اولویت با کدامیک: منافع والدین یا فرزندان؟!
چه چیزهایی موجب رضایتمندی در زندگی می شوند؟
حضرت زهرا (س) حلقه ارتباط و اتصال در عالم هستی
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
خلاصه ای از زندگی مولانا
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نحوه خواندن نماز والدین
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
دعا برای ختم به خیر شدن امور و گشایش مسائل
خاطرات آزادگان از دهه مبارک فجر در اردوگاهها
یکی از آزادههای 8 سال دفاع مقدس دهه فجر را در اردوگاه چنین توصیف میکند: در ایام فجر، تمام اتاقها برای خودشان برنامه داشتند. در اتاقی که ما بودیم، 120 یا 130 نفر، ساکن بودند. شب
جهنم اردوگاههای عراق
منع شکنجه و رفتارهای تحقیر آمیز و پرهیز از هرگونه بیاحترامی به شخصیت و شرافت نیروهای متخاصم از اصول اساسی کنوانسیون ژنو است. این در حالی است که در جریان جنگ تحمیلی و سالهای بعد از آن به کرات شاهد نقض...
شیربچه ای از گروه 23
وقتی 16 ساله بود اسیر شد، او را به ملاقات صدام بردند اما حاضر نشد شرایط بازگشت به ایران را بپذیرد. وقتی برگشت اما نامه ای جنجالی به صدام نوشت که کلی سر و صدا به راه انداخت.
16 ساله بود که رفت جنگ. هنوز...
حجت اسلام (مجموعه خاطراتی در باب مجاهدنستوه ابوترابی ) (7)
خانه شان طبقه سوم بود. هر وقت كارش داشتيم ، سحرها ، قرار مي گذاشتيم . مي رفتيم خانه شان . بِهِمان مي گفت «وقتي با ماشين مي آييد ، از بالاي خيابون كه شيب داره بياييد. ماشينتون رو هم خاموش كنين. بوق نزنين...
حجت اسلام (مجموعه خاطراتی در باب مجاهدنستوه ابوترابی ) (6)
دخترم كلاس اول ابتدايي بود. يك روز كه از مدرسه بر مي گشت ، اتفاقاً حاجي مهمانمان بود. وقتي آمد تو ، حاج آقا بلند شد و باهاش گرم ، سلام و احوال پرسي كرد. روزي كه حاج آقا از دنيا رفت ، جلوي تلويزيون نشسته...
حجت اسلام (مجموعه خاطراتی در باب مجاهدنستوه ابوترابی ) (5)
وقتي وارد اردوگاه(1) شدم ، مرا به اتاق 16 بردند. مي گفتند حاج آقا توي اين اتاق بود. من خيلي از ايشان شنيده بودم ولي از نزديك نمي شناختمش . اگر چه توي اتاق 16 نبود ولي از رفتار بچه ها و حال و هواي اتاق...
حجت اسلام (مجموعه خاطراتی در باب مجاهدنستوه ابوترابی ) (4)
تازه به اردوگاه ما آمده بود. بعضي ها به كارهايش اعتراض مي كردند. يك روز رفتم پيشش . گفتم «من به شما و كارتون ايمان دارم. ولي بعضي ها مي گن كارهايي كه شما مي كني ، سازش با دشمنه». حرف هايم كه تمام شد ،...
حجت اسلام (مجموعه خاطراتی در باب مجاهدنستوه ابوترابی ) (3)
يكي از بچه ها بيماري روحي داشت. حاج آقا از من خواست مواظبش باشم . عراقي ها كه مي خواستند حاج آقا را از اردوگاه ببرند ، دوباره آمد و سفارش او را به من كرد.
مدت ها از رفتن حاج آقا مي گذشت . دوستم خوب شده...
حجت اسلام (مجموعه خاطراتی در باب مجاهدنستوه ابوترابی ) (2)
يكي افسرهاي بعثي حاج آقا را بي رحمانه شكنجه كرد. تمام بدنش زخمي و كبود شد . كمي بعد ، فرمانده ارودگاه رسيد. به حاج آقا خيلي احترام گذاشت . همان افسر هم همراهش بود. پرسيد«چرا به اين حال و روز افتادي» حاج...
حجت اسلام (مجموعه خاطراتی در باب مجاهدنستوه ابوترابی ) (1)
حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد علي اكبر ابوترابي ملقب به «سيد آزادگان» از شاگردان حضرت امام خميني بود كه با آغاز نهضت اسلامي به صف مبارزان و مجاهدان راه خدا پيوست و در اين راه سختي هاي زيادي را بر خود...