0
مسیر جاری :
دانستنی هایی در ارباط با زندگی شمس تبریزی سایر ادبا و نویسندگان

دانستنی هایی در ارباط با زندگی شمس تبریزی

محمد بن علی بن ملک داد تبریزی ملقب به شمس الدین یا شمس تبریزی که نامش برای ما با نام مولوی، یکی از پرآوازه ترین شعرا و عرفای ایران گره خورده است، ظاهرا از صوفیان و عرفای سده هفتم هجری است که مرید بسیار...
تعامل مولانا با نهادهای قدرت و سیاست در قونیه مولوی

تعامل مولانا با نهادهای قدرت و سیاست در قونیه

چرایی همدلی و همراهی مولانا جلال الدین محمد بلخی با حاكمان سلجوقی و دست نشاندگان مغول در آناتولی در خلال غارت پایتخت خلافت اسلامی، پرسشی است كه ذهن بسیاری از دوستداران مولانا را به خود مشغول كرده است....
دین از دیدگاه مولوی مولانا (مولوی)

دین از دیدگاه مولوی

جلال الدین محمد مولوی از جمله شاعران بنام و برجسته ی ادبیات فارسی و به حق از ارکان چهارگانه ی ادب کشورمان محسوب می شود.
قصه هاي مثنوي به نثر مولوی

قصه هاي مثنوي به نثر

نقاشان چيني با نقاشان رومي در حضور پادشاهي، از هنر و مهارت خود سخن مي گفتند و هر گروه ادعا داشتند که در هنر نقاشي بر ديگري برتري دارند. شاه گفت: ما شما را امتحان مي کنيم تا ببينيم کدامتان برتر و هنرمندتر...
از یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد مولوی

از یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد

ظاهرا مرموزترین مقطع زندگی مولانا چیستان دیدار او با شمس است. به راستی در این دیدار چه جذب و انجذابی رفت و چه رقیه و فسونی ساخته و پرداخته شد که زندگی مولانا یکسره سان و سیرتی دگر گرفت؟ یکی از اصلی ترین...
یقین قرآنی و تیقّن عرفانی مولوی

یقین قرآنی و تیقّن عرفانی

دانش اهل علم همچون دانش متکلمان و فقیهان به قرآن دانشی از سنخ دانش انبیاء و اولیاء نیست، بلکه علمی است نظری که محتاج به طلب و کسب است. در نظر معتزله عقل با احکام بدیهی آغاز می کند و معلم و متعلم در احکام...
دست بگشاد و کنارانش گرفت مولوی

دست بگشاد و کنارانش گرفت

همچو عشق اندر دل و جانش گرفت دست بگشاد و کنارانش گرفت وز مقام و راه پرسيدن گرفت دست و پيشانيش بوسيدن گرفت گفت گنجي يافتم آخر بصبر پرس پرسان مي‌کشيدش تا بصدر
از خدا جوييم توفيق ادب مولوی

از خدا جوييم توفيق ادب

بي‌ادب محروم گشت از لطف رب از خدا جوييم توفيق ادب بلک آتش در همه آفاق زد بي‌ادب تنها نه خود را داشت بد بي‌شري و بيع و بي‌گفت و شنيد مايده از آسمان در مي‌رسيد
صد هزاران مرد ترسا سوي او مولوی

صد هزاران مرد ترسا سوي او

اندک‌اندک جمع شد در کوي او صد هزاران مرد ترسا سوي او سر انگليون و زنار و نماز او بيان مي‌کرد با ايشان براز ليک در باطن صفير و دام بود او به ظاهر واعظ احکام بود
پس بگويم من بسر نصرانيم مولوی

پس بگويم من بسر نصرانيم

اي خداي رازدان مي‌دانيم پس بگويم من بسر نصرانيم وز تعصب کرد قصد جان من شاه واقف گشت از ايمان من آنک دين اوست ظاهر آن کنم خواستم تا دين ز شه پنهان کنم