مسیر جاری :
خوشنویسی در عصر پهلوی
نماز کن فیکون روز جمعه چگونه خوانده می شود؟
کالری نان چند غله چقدر است؟
چگونه به خداى نادیده ایمان بیاوریم ؟
خطای آدم تقاص بشر
آشنایی با آداب و رسوم جالب شب یلدا در قزوین
قد و وزن و دور سر نوزاد 9 ماهه
قد و وزن و دور سر نوزاد 12 ماهه
قد و وزن و دور سر نوزاد 11 ماهه
چالش هایی که خانوادهها در تربیت فرزندان نسل زد با آن مواجه هستند
نحوه خواندن نماز والدین
مهم ترین خواص هویج سیاه
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اختراعات آلبرت انیشتین
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
پیش شماره شهر های استان تهران
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
شبي گذاشتهام دوش خوش به روي نگار
خوشا شبا که مرا دوش بود با رخ يار شبي گذاشتهام دوش خوش به روي نگار
ميانه مستي و آخر اميد بوس و کنار شبي که اول آن شب شراب بود و سرود
نه بيم آنکه به آخر تباه گردد کار نه شرم آنکه ز اول به کف نيايد...
مرحبا اي بلخ بامي همره باد بهار
از در نوشاد رفتي يا ز باغ نوبهار مرحبا اي بلخ بامي همره باد بهار
خاصه اکنون کز در بلخ اندرون آمد بهار اي خوشا آن نوبهار خرم نوشاد بلخ
پرنيان خرد نقش سبز بوم لعلکار هر درختي پرنيان چيني اندر سر کشيد...
دي ز لشکرگه آمد آن دلبر
صدرهي سبز باز کرد از بر دي ز لشکرگه آمد آن دلبر
سوسني از ميان سيسنبر راست گفتي بر آمد اندر باغ
زان سمنبوي زلف لاله سپر گرد لشکر فرو فشاند همي
اي زينهارخوار بدين روزگار
از يار خويشتن که خورد زينهار اي زينهارخوار بدين روزگار
با شير و با پلنگ به يک مرغزار يکدل هميچرند کنون آهوان
در باغ گل هميشکفد صد هزار وقتيکه چون دو عارض و زلفين تو
شهر غزنين نه همانست که من ديدم پار
چه فتادهست که امسال دگرگون شده کار شهر غزنين نه همانست که من ديدم پار
نوحه و بانگ و خروشي که کند روح فگار خانهها بينم پر نوحه و پر بانگ و خروش
همه پر جوش و همه جوشش از خيل سوار کويها بينم پر شورش...
اي آنکه همي قصهي من پرسي هموار
گويي که چگونهست بر شاه ترا کار اي آنکه همي قصهي من پرسي هموار
گفتار چه بايد که هميداني کردار چيزيکه هميداني بيهوده چه پرسي
آري ز پي شکر به کار آيد گفتار ور گويي گفتار ببايد ز پي شکر
فسانه گشت و کهن شد حديث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتيست دگر فسانه گشت و کهن شد حديث اسکندر
به کار نايد رو در دروغ رنج مبر فسانهي کهن و کارنامهي به دروغ
ز بس شنيدن گشته ست خلق را از بر حديث آنکه سکندر کجا رسيد و چه کرد
گر نه آيين جهان از سر همي ديگر شود
چون شب تاري همي از روز روشنتر شود گر نه آيين جهان از سر همي ديگر شود
روشني بر آسمان از خاک تيره بر شود روشنايي آسمان را باشد و امشب همي
کز سراي خواجه با گردون همي همسر شود روشني بر آسمان زين آتش...
اي دل من ترا بشارت داد
که ترا من به دوست خواهم داد اي دل من ترا بشارت داد
شاد باد آنکه تو بدويي شاد تو بدو شادمانهاي به جهان
که کسي دل به دوست نفرستاد تا نگويي که مر مرا مفرست
اي جهان را به جاي جم و قباد
ملک با راي تو قرار گرفت اي جهان را به جاي جم و قباد
کارهاي جهان به کام تو گشت بخت در پيش تو به پا استاد
نه شگفت ار ز فر دولت تو گفتگوي تو در جهان افتاد