0
مهدوی

چون بیاید دردها را جمله درمان می‌کند

چون بیاید عشق را معنای دیگر می‌کند چون بیاید دردها را جمله درمان می‌کند چون بیاید نارها همچون گلستان می‌کند چون بیاید رازهای خفته سر وا می‌کند
مهدوی

روز و شب فکر و خیالم شده آن یار کجاست؟

روز و شب فکر و خیالم شده آن یار کجاست؟  آن ذخیره گوهر عالم اسرار کجاست؟ آن سفر کرده چرا از سفرش بازنگشت؟ وان که ما را به غمش کرده گرفتار کجاست؟
مهدوی

دلم گرفته برایش خدا کند که بیاید

دلم گرفته برایش خدا کند که بیاید  کنم همیشه دعایش، خدا کند که بیاید فراق یار نهانم، ربوده تاب و توانم  ز من که کرده جدایش؟ خدا کند که بیاید
مهدوی

سحر که می شود دلم، هوای یار می کند

سحر که می شود دلم، هوای یار می کند خدا برای قلب ما، ببین چه کار می کند سحر صدای پای عشق، به گوش ما رسد ولی به مرکب سپید خویش، تو را سوار می کند
مهدوی

آقا بیا این زندگی معنا ندارد

آقا بیا این زندگی معنا ندارد این ساحل چشمم دگر دریا ندارد آقا ببین کار جهان آخر رسیده نای دل جان جهان آوا ندارد
مهدوی

بیا گل دل زهرا، بیا امیر دو دنیا

بیا گل دل زهرا، بیا امیر دو دنیا ز داغ هجر تو گشته چو شام تار، صباحم تو ماه شام ظهوری، تو شمس صبح وفایی تو کوه مهر و امیدی، ببین کنار تو کاهم
مهدوی

خدا کند که بیایی ببین که بی تو تباهم

خدا کند که بیایی ز پشت ابر گناهم بکن تو گوشه نگاهی خمار گوشه نگاهم تمام عمر بگفتم خدا کند که بیایی خدا کند که بیایی ببین که بی تو تباهم
مهدوی

گل نرگس بیا دیگر، جهان از غصه دلخون شد

گل نرگس بیا دیگر، جهان از غصه دلخون شد بکن با تیر خود صیدم، نظر کن پیش خود، خارت گهی در کربلا هستی، گهی در خیمه ها ای جان به هر جا می روی ای جان، خدا باشد نگهدارت
مهدوی

دلم غرق تمنا شد، ز هجر روز دیدارت

دلم غرق تمنا شد، ز هجر روز دیدارت تمام آرزوم این است من باشم دمی یارت دل غمدیده ام دیگر، ندارد طاقت دوری نگر بر قلب زار من، دلم گردیده بیمارت
مهدوی

ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن

ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس کوچه های خاکی قلبم عبور کن