0
مسیر جاری :
مهدوی

غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد

غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد افق افق دل من  را غبار می گیرد نه با زیارت یاسین دلم شود آرام نه با دعای سماتم قرار می گیرد
مهدوی

شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی

شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی ببین که از بهار هم خبر شد و نیامدی بیا ببین در این جهان امام خوب و مهربان اسیر فتنه ی زمان بشر شد و نیامدی
مهدوی

چه دیده ها که دوخته به در شده و نیامدی

چه دیده ها که دوخته به در شده و نیامدی چه عمرها ز دوری تو سر شده و نیامدی چه روزها که تا به شب نام توبرده شد به لب چه چشمها که از غم تو تر شده و نیامدی
مهدوی

باید از حضرت حق اذن ظهورت برسد

چون تو که منجی موعود جهانی به ابد ناجی از ظلم و رهاینده ز بیدادی نیست بی تو ای حجت حق نعمت رحمانی کو چون تو ای جان جهان لطف خدادادی نیست باید از حضرت حق اذن ظهورت برسد غیبت...
مهدوی

تا نیایی نرسد عدل و عدالت به جهان

تا نیایی نرسد عدل و عدالت به جهان در ادا کردن حق چون تو که استادی نیست تویی آن گوهر یکدانه که در ملک وجود واسط رحمت حق مثل تو همزادی نیست
مهدوی

تا نیایی به جهان بی تو که آزادی نیست

تا نیایی به جهان بی تو که آزادی نیست هر کجا روی زمین بی تو که آبادی نیست هر کجا پر شده از فتنه دجال زمان مهر و احسان به کجا رخصت فریادی نیست
مهدوی

مهر رخشنده من کی برسد وقت طلوع

مهر رخشنده من کی برسد وقت طلوع کی رسد نوبت صبح سحرت مهدی جان تا که هر جا سخن از آمدنت را گویند رسد از کوی و خیابان خبرت مهدی جان گل نرگس شنوم عطر تو را از همه جا حس کنم...
مهدوی

یوسف گمشده ام منتظرم بر ره تو

یوسف گمشده ام منتظرم بر ره تو می نشینم همه بر رهگذرت مهدی جان کی شود تا که به پایان رسد این شام فراق رسد این عاشق مجنون به برت مهدی جان
مهدوی

شده ام در پی تو در به درت مهدی جان

شده ام در پی تو در به درت مهدی جان کی رسد بر من مسکین گذرت مهدی جان کی شود تا که عیان بر سر راهم گذری بر نگاهم که بیفتد نظرت مهدی جان
مهدوی

در دلم غیر وصال تو تمنایی نیست

تا رسد از تو جوابی مگرم هشیارم همه دم منتظر نامه و پیغامم من در دلم غیر وصال تو تمنایی نیست عاشق بودن خود با تو سرانجامم من