0
مسیر جاری :
مهدوی

این دل هوای روی گل یار می‌کند

این دل هوای روی تو بسیار می‌کند این دل هوای روی گل یار می‌کند در اوج بی کسی و غریبی نشسته ام کی این دو دیده روی تو دیدار می‌کند
مهدوی

خدا کند که بیایی و خاک پا باشم

چه می‌شود که برای شما گدا باشم  خدا کند که بیایی و خاک پا باشم خدا کند که سر و جان من شود قابل بـرای لحظه مـوعـود، من فدا باشم
مهدوی

گاه گاهی به نگاهی دل ما را دریاب

گاه گاهی به نگاهی دل ما را دریاب جان به لب آمد از درد خدا را دریاب اگر از دولت وصل تو مرا نیست نصیب گاه گاهی به نگاهی دل ما را دریاب
مهدوی

امام عصر گلویم فشرده از درد است

امام عصر گلویم فشرده از درد است هنوز حال و هوای قبیله ام سرد است قسم به چهره نورانیت که پنهان است قسم به دست دعایت که رحمت از آن است
مهدوی

ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن

ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن فصل کبود خنده ما را مرور کن چرخی بزن به سمت نگاه غریب ما از کوچه های بی کسی ما عبور کن
مهدوی

باز هم ندیدمت روبروی جمعه ها

هفته ای گذشت و من پیر تر شدم ولی باز هم ندیدمت روبروی جمعه ها بی تو ای بهانه ابر و آب و چشمه ها آب خوش نمی رود از گلوی جمعه ها
مهدوی

ای غم قشنگ تو آبروی جمعه ها

ای غم قشنگ تو آبروی جمعه ها یک قدم نیامدی باز سوی جمعه ها جمعه که نیامدی مستی از سرم پرید ای شراب کهنه ات در سبوی جمعه ها
مهدوی

دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند

دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند
مهدوی

پر از صفای دل انگیز توست رویایم

به عشق دیدن خواب شماست می خوابم پر از صفای دل انگیز توست رویایم تو بی خیال من و قلب من نشو آقا اگر چه بر دل تو ضربه زد عمل هایم
مهدوی

بیا که چشم من از اشک پر ز غم گشته

رها بکن دل من را ز بند دنیایم تمام فخر من این شد تویی تو آقایم بیا که چشم من از اشک پر ز غم گشته بیا که آمدنت را ز دور می پایم