0
مسیر جاری :
مهدوی

از دوری یار اشک نم نم داریم

از دوری یار اشک نم نم داریم از هجر فقط روضه دمادم داریم این نیمه تمام باشد امّا آقا تا روز ظهور راه پر خم داریم
مهدوی

با هر گناه فاصله می گیرم از شما

دارد حنای توبه و شرمی که داشتم پیشت عزیز فاطمه بی رنگ می شود با هر گناه فاصله می گیرم از شما کم کم وجب وجب، دو سه فرسنگ می‌شود
مهدوی

پر است سینه ام از اندوه گران بی تو

چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی پر است سینه ام از اندوه گران بی تو نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق سر بهار ندارند بلبلان بی تو
مهدوی

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو سپند وار زکف داده ام عنان بی تو ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
مهدوی

بیا که آمدن توست رمز تسکینم

به جز تو با چه کسی درد دل کنم گویم که از خطا و گناهان چقدر سنگینم بیا که بی تو شب غصه ها سحر نشود بیا که آمدن توست رمز تسکینم
مهدوی

کنار پنجره ی انتظار بنشینم

کنار پنجره ی انتظار بنشینم که شاید از تو خبر آید و رخت بینم من از تمامی گل های باغ سبز دلم همیشه یک سبد از نرگس تو می چینم
مهدوی

پرده ی دیوار کعبه شد سیه از دوریت

پرده ی دیوار کعبه شد سیه از دوریت شرحِ هجران تو در بیت خدا، تفسیر شد گفت روزی مادرم دانی که آقایت کجاست؟ منزل او در میان آسمان تقدیر شد
مهدوی

طاق ابرویت نشان از ذوالفقار حیدر است

طاق ابرویت نشان از ذوالفقار حیدر است لا فتی الا علی از سوی حق تقریر شد ماهِ پاکِ شامِ تنهاییِّ قلب خسته ام شان تو درعرش و در فرش آیه ی تطهیر شد
مهدوی

آسمان سینه ام ابری است ای باران ببار

فصل غم، اندوهِ بی پایان، خزانِ بی بهار شعله زد بر خاک، خاک سرزمینم قیر شد آسمان سینه ام ابری است ای باران ببار بس نباریدی دلم چون سوره ی تکویر شد
مهدوی

ای که چون موسی عصایت را به دل ها می زنی

ای که چون موسی عصایت را به دل ها می زنی مُردم از غم، این عصا در قلب من چون تیر شد ای مسیحای تمام شیعیان، عیسای من نِی غلط گفتم که عیسائیت عالم گیر شد