0
مسیر جاری :
مهدوی

دیده ای نیست برای تو نبارد آقا

دیده ای نیست برای تو نبارد آقا عاشقی نیست به تو دل نسپارد آقا جمعه ها آمد و رفتند،ندیدم رویت دل خسته ز غمت تاب ندارد آقا
مهدوی

بقیع است و تماما غربت و غم

بقیع است و تماما غربت و غم گرفته زائری با مادری، دم مخور غصه، حرم می سازم آخر اگر آیم برون آیی ز ماتم
مهدوی

با زمزمه و ذکر علمدار حرم می آیی

با زمزمه و ذکر علمدار حرم می آیی با روضه شش ماه و در اوج کرم می آیی ای منتقم فاطمه ات لقب، تو وقتی آیی شمشیر علی به دست و صاحب علم می آیی
مهدوی

گر تشنه لبی، منتظر حضرت باش

گر تشنه لبی، منتظر حضرت باش از هجر رخش، هماره در حسرت باش خواهی که شود فرج برایت نزدیک پس پیرو یوسف و "ولی نعمت" باش
مهدوی

در غیبتی و به تو خیانت کردم

در غیبتی و به تو خیانت کردم با هر گنهم تو را جسارت کردم امروز تو را قسم دهم بر زهرا آقا تو ببخش اگرچه غفلت کردم
مهدوی

بر قامت دلربای یارم نازم

بر قامت دلربای یارم نازم من هستی خود، به پای او می بازم با آنکه ندیده ام جمالش امّا در زمره عاشقان او، جان بازم
مهدوی

از سمت حجاز، یک خبر می آید

از سمت حجاز، یک خبر می آید آدینه هجر، هم به سر می آید چون وعده معبود، حقیقت باشد آن یار غریب، از سفر می آید
مهدوی

السلام ای آخرین حجّت، عزیز فاطمه

السلام ای آخرین حجّت، عزیز فاطمه ای ز یمن حضرتت، روزی رسیده برهمه جمعه ای دیگر برای شیعیان،سخت آمده العَجَل یا سَیّدی، یابن العُلومِ الکامِله
مهدوی

بر مشامم می رسد، هر لحطه بوی هجر یار

بر مشامم می رسد، هر لحطه بوی هجر یار جمعه دیگر شدم، مثل همیشه بی قرار العجل ای یوسف زهرا، غیاثَ الُمستغیث با قدومت می شود پاییز این دل ها، بهار
مهدوی

یک جمعه دیگر، ز فراقت نالم

یک جمعه دیگر، ز فراقت نالم وقف تو شده، زندگی و این مالم من کاسه صبرم به خدا لبریز است آقا نظری به این دل و احوالم