0
مسیر جاری :
مهدوی

بازآ، دلم زگردش دوران شکسته است

بازآ، دلم زگردش دوران شکسته است      چون کشتی از تهاجم طوفان شکسته است آیینه خیال نهادم به پیش روی      دیدم که قلبم از غم هجران شکسته است
مهدوی

این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی

این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی      پایانِ سبز قصه دنیا، نیامدی مانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخ      ای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدی
مهدوی

ای زائر بانوی مدینه برگرد

ای زائر بانوی مدینه برگرد از هجر تو مادر چه کشیده برگرد مولای تمام جمعه های هجران اشکم ز برای تو چکیده برگرد
مهدوی

ماه رمضان رفت و مرا یار نیامد

ماه رمضان رفت و مرا یار نیامد آن روشنی سینه تبدار نیامد در این شب آخر،دم افطار بگویم مولای همه،حامی و غمخوار نیامد
مهدوی

صاحب الامر در این جمعه صدایت کردم

صاحب الامر در این جمعه صدایت کردم منجی عصر، دعا بهر لقایت کردم ماه الله تمام است و دو چشمم گریان دم افطار، دگر باره دعایت کردم
مهدوی

در این رمضان نشد که لایق بشوم

در این رمضان نشد که لایق بشوم بر نفس خودم هماره فائق بشوم آیا که شود یمن همین عید سعید من منتظر امام ناطق بشوم
مهدوی

بار دیگر قلب مهدی غم گرفت

بار دیگر قلب مهدی غم گرفت همچو مولا، قلب زینب هم گرفت یاد آن روزی که ویران شد بقیع در جنان، حیدر به سر ماتم گرفت
مهدوی

از جمعه و از غروب آن دلگیرم

از جمعه و از غروب آن دلگیرم بی لطف حضورت به خدا می میرم این جمعه چندم است در هجر توام مولا دگر از جمعه هجران سیرم
مهدوی

باز جمعه، قصه تکراری هجران یار

باز جمعه، قصه تکراری هجران یار باز ندبه، شیعیان و ناله های بی قرار کاش مولا، صفحه هجران به آخر میرسید کاش جمعه، می شنیدم بوی مولای بهار
مهدوی

با حجت آخر خدا عهد کنیم

با حجت آخر خدا عهد کنیم از ذکر حسینش همگی شهد کنیم باشد شب جمعه، حرم ثارالله شش گوشه و شب تا به سحر زهد کنیم