0
مهدوی

در واژه انتظار دقت کردم

از نفس خودم که باز هجرت کردم در واژه انتظار دقت کردم دیدم که گناه است حجاب من و او در عصر ظهور، بس که غفلت کردم
مهدوی

هجر تو مرا نباشد آقا آسان

هجر تو مرا نباشد آقا آسان از هر مژه ام چکیده آقا باران هر شب ز مه توبه صدایت کردم برگرد و بخوان برای ما از قرآن
مهدوی

این قصّه کمی دگر به سر می آید

این قصّه کمی دگر به سر می آید آن یار که رفته از سفر می آید با پرچم سرخ و ذوالفقار حیدر با سیصد و سیزده نفر می آید
مهدوی

یابن الحسن ماه خدا بی تاب رویت

یابن الحسن ماه خدا بی تاب رویت ارواح پاک انبیا در گفتگویت آیا شود منّت نهی در ماه غفران بر من چشانی لحظه افطار، بویت
مهدوی

در فراقت بغض من ترکیده است

بارش چشم ترم خشکیده است در فراقت بغض من ترکیده است جای تو خالیست در وقت سحر چون که زهرا مادرت غمدیده است
مهدوی

آقا کجایی لحظه افطار گشته

آقا کجایی لحظه افطار گشته جانم ز هجرت عاقبت بیمار گشته ماه خدا بی تو برایم، سخت سخت است هر چند یادت، روزه ها را یار گشته
مهدوی

دستان دعا بهر فرج بردارید

ای شیعه تو تقدیم نما در امشب یاسین و دعای نور را در امشب دستان دعا بهر فرج بردارید شاید نظری به ما شود در امشب
مهدوی

خوشا به حال گدایی، که منتظر باشد

خوشا به حال گدایی، که منتظر باشد خوشا به سوز و دعایی،که مستمر باشد به جمعه های فراقی که می رسند از ره خوشا به حال دو چشمی که دیده، تر باشد
مهدوی

ای منتظران، بار دگر جمعه رسیده

ای منتظران، بار دگر جمعه رسیده دلتنگ فرج، وقت خوش ندبه رسیده در حسرت آن جمعه ام آخر که بگویند خورشید علی آمده از کعبه رسیده
مهدوی

این جمعه و این نم نم اشک های جاری

این جمعه و این نم نم اشک های جاری آقا، ز برای آمدن میل نداری؟ نذریست مرا دیدن رویای جمالت ارباب شود به دیده منّت بگذاری؟