0
مسیر جاری :
مهدوی

ما مدتی است خانه تکانی نکرده ایم

ما مدتی است خانه تکانی نکرده ایم شرمنده ایم در دل ما نیست جای تو غیر از همین دو قطره اشکی که مانده بود چیزی نداشتم که بیارم برای تو
مهدوی

یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو

یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو ای آفتاب من همه چیزم فدای تو یک شب بیا به ما برسد ای اذان صبح از پشت بام مسجد کوفه صدای تو
مهدوی

غروب جمعه که دلها همیشه می گیرد

غروب جمعه که دلها همیشه می گیرد ز هر چه غیر تو بیزار می شود دل من به یاد غربت یاس علی که می گریم قسم به لاله سبکبار می شود دل من
مهدوی

سرور دل به ظهور تو بستگی دارد

بیا که از غم هجر تو یا ابا صالح اسیر غصه بسیار می شود دل من سرور دل به ظهور تو بستگی دارد بیا که بی تو عزادار می شود دل من
مهدوی

به شوق دیدن روی تو صبح آدینه

به شوق دیدن روی تو صبح آدینه رفیق دیده بیدار می شود دل من چه اشتیاق عجیبی چه حالتی دارد سحر، که منتظر یار می شود دل من
مهدوی

به یک نگاه تو بیدارمی شود دل من

به یک نگاه تو بیدارمی شود دل من به یک کرشمه گرفتار می شود دل من برای درک حضور تو ای گل نرگس همیشه راهی گلزار می شود دل من
مهدوی

ای جمعه ی نیامده ی روز گارها

ای جمعه ی نیامده ی روز گارها الغوث و الامان خزان و بهارها آیینه ی شریف ترین تبارها خال لب تو کعه ی دلبر مدارها
مهدوی

عزیز مصر ولایت! ولی عصر! کجایی؟

مدینه، مکه، نجف، کاظمین، کرب‌و‌بلایی عزیز مصر ولایت! ولی عصر! کجایی؟ صفا و مروه و حجر و حطیم و کعبه و زمزم تمام، دیده به ره دوختند تا تو بیایی
مهدوی

مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم

مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم همه را غیر تو دیدیم و ندیدیم تو را فکر کردیم که مشکل سر دلبستگی است از همه جز تو بریدیم و ندیدیم تو را لا اقل کاش دم خیمه ی تو جان بدهیم<br...
مهدوی

گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود

گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود پرده را نیز کشیدیم و ندیدیم تو را سعی کردیم تو را خواب ببینیم شبی سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را