0
مسیر جاری :
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 31

الهی دیگران مست شرابند و من مست ساقی، مستی ایشان فانی است و از من باقی. مست تو ام از جُرعه و جام آزادم مُرغ توام از دانه و دام آزادم مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو ورنه من...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 30

الهی در این درگاه همه ما نیازمند روزی باشیم که قطره یی از شراب محبت بر دل ما ریزی تا که ما را بر آب و آتش بر هم آمیزی.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 29

الهی از نزدیک نشانت می دهند و بر تر از آنی و دورت پندارند و نزدیکتر از جانی موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی، ملکا تو آنی که خود گفتی و چنانکه گفتی آنی.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 28

الهی آنچه ما خود کشتیم به بر میار و آنچه تو ما را کشتی آفت ما از آن باز دار.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 27

الهی هر چه بی طلب بما دادی بسزا واری ما تباه مکن ف و هر چه بجای ناکرد از نیکی بعیب ما از ما بریده مکن و هر چه سزای ما ساختی بنا بسزایی ما جدا مکن.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 26

الهی شاد بدانیم که اول تو بودی و ما نبودیم، کار تو در گرفتی و ما نگرفتیم، قسمت خود نهادی و رسول خود فرستادی.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 25

الهی یاد تو در میان دل و زبان است و مهر تو میان سر و جان.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 24

الهی نه جز از یاد تو دل است نه جز از یافت تو جان ف پس بیدل و بی جان کی توان ؟
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 23

الهی یک چند بیاد تو نازیدم، اینم بس که صحبت تو ارزیدم.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 22

الهی در سر گریسنی دارم دراز، ندانم از حسرت گریم یا از ناز، گریستن از حسرت بهر یتیم و گریستن شمع بهر ناز، از ناز گریستن چون بود این قصه ایست دراز.