0
مسیر جاری :
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 81

الهی محبت تو گُلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 80

الهی مخلصان بمحبت تو مینازند و عاشقان بسوی تو میتازند، کار ایشان تو بسز که دیگران نسازند، ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 79

الهی همه آتشها محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 78

الهی بر هر که داغ محبت خود نهادی، خرمن وجودش را بباد نیستی در دادی.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 77

الهی تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش پس تو توانگری و من درویش. یارب ز کرم بحال من رحمت کن بر این دل ناتوان من رحمت کن در سینهٔ دردمند من راحت نه بر دیدهٔ اشکبار من رحمت کن
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 76

الهی در دل ما جُز محبت مکار و بر این جانها جز الطاف و مرحمت مدار و بر این کشت ها جُز باران رحمت مبار.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 75

الهی بحق آنکه ترا هیچ حاجت نیست رحمت کن بر آنکه او را هیچ حجت نیست.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 74

الهی ای بینندهٔ نماز ها، ای پذیرندهٔ نیاز ها، ای دانندهٔ راز ها و ای شنوندهٔ آواز ها ای مطلع بر حقایق و ای مهربان بر خلایق عذر های ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر، عیبهای ما مگیر که تو قوی و ما حقیر اگر بگیری...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 73

الهی ای کریمی که بخشندهٔ عطایی و ای حکیمی که پوشندهٔ خطایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خداییرا سزایی، بذات لایزال خود و بصفات با کمال خود و بعزت جلال خود و...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 72

الهی در سر آب دارم، در دل آتش، در باطن ناز دارم، در باطن خواهش در دریایی نشستم که آنرا کران نیست، بجان من دردیست که آنرا درمان نیست، دیدهٔ من بر چیزی آید که وصف آن بزبان نیست.