0
مسیر جاری :
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 51

الهی همگان در فراق می سوزند و دوستدار در دیدار، چون دوست دیده ور گشت دوستدار را شکیبایی چه کار ؟
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 50

الهی هر که تو را جوید اینقدر راستخیزی باید یا به تیغ ناکامی او را خون ریزی باید هر که قصد تو کند روزش چنین است یا بهرهٔ درویش خود چنین است.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 49

الهی چه غم دارد که تو را دارد و کرا شاید که تو را نستاید، آزادا آن نفس که بیاد تو بازان و آباد آن دل که بمهر تو نازان و شاد آن کس که با تو در پیمان است. ما را سر و سودای کس دیگر نیست در عشق...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 48

الهی ما بتو زنده ایم هرگز کی میریم ف ما که بتو شادمانیم کی اندوهگین شویم ف ما که بتو نازانیم چون بی تو بسر آریم، ما که بتو عزیزیم هرگز چون ذلیل شویم.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 47

الهی بشناخت تو زندگانیم، به نصرت تو شادانیم ف بکرامت تو نازانیم و بغزت تو عزیزانیم.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 46

الهی چون تو توانایی کر توان است، در ثناء تو کرا زبان است و بی مهر تو کرا سر و جان است.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 45

الهی تو دوختی من در پوشیدم و آنچه در جام ریختی نوشیدم هیچ نیاید از آنچه کوشیدم.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 44

الهی کار آن کس کند که تواند، عطا آن کس بخشد که دارد، پس بنده چه تواند و چه دارد ؟
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 43

الهی چندی به کسب تو یاد تو ورزیدم، باز یک چندی بیاد خود را نازیدم، اکنون که یا د بشناختم خاموشگردیدم، چون من کیست که این مرتبت را بسزیدم، فریاد از یاد باندازهٔ دیدار بهنگام و از آشنایی به نشان و دوستی...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 42

الهی چه یاد کنم که خود همه یادم ف من خرمن نشان خود فرا باد دادم یاد کردن کسب است و فراموش نکردن زندگانی و رای دو گیتی و کسب است چنانکه دانی.